پیشنهادهای حسین کتابدار (٢١,٣٨٢)
شکل کامل عبارت؛ “Monkey on One’s Back” 🔹 معادل فارسی: بلای جان / اعتیاد یا وسواس مزمن / مشکل حل نشده و آزاردهنده / بار روانی مداوم ( روان شناختی – ...
🔹 معادل فارسی: بلای جان / اعتیاد یا وسواس مزمن / مشکل حل نشده و آزاردهنده / بار روانی مداوم ( روان شناختی – اعتیاد یا وسواس ) : این اصطلاح اغلب برا ...
البته عبارت کامل این است؛ Albatross Around One’s Neck 🔹 معادل فارسی: بلای جان / بار گناه یا پشیمانی / دردسر همیشگی / سنگینی اشتباه گذشته 🔹 مثال های ...
🔹 معادل فارسی: بلای جان / بار گناه یا پشیمانی / دردسر همیشگی / سنگینی اشتباه گذشته 🔹 مثال های روزمره: Her student loan debt is an albatross around ...
🔹 معادل فارسی: سنگینی بر ذهن / فشار فکری / چیزی که ذهن را مشغول کرده / بار روانی آزاردهنده 🔹 مثال ها: I can’t sleep—there’s a weight on my mind I c ...
🔹 معادل فارسی: وزن طاقت فرسا / بار خُردکننده / سنگینی رنج آور / فشار جان فرسا ( استعاری – فشار روانی یا احساسی ) : به باری اشاره دارد که به طور مدا ...
🔹 معادل فارسی: یوغ سنگین / بار طاقت فرسا / قید و بند سخت / اسارت یا فشار روانی و معنوی ( مفهوم کتاب مقدس – بار شریعت یا گناه ) : در متون انجیل، hea ...
🔹 معادل فارسی: انرژی کسی را تحلیل بردن / خسته کردن روح و جسم / جان فرسا بودن / زجرآور و فرساینده بودن 🔹 مثال ها: Multitasking drains my energy more ...
🔹 معادل فارسی: زنجیر و پابند / قید و بند / محدودیت های فیزیکی یا ذهنی / اسارت و مانع آزادی ( استعاری – نماد محدودیت یا اسارت ) : در ادبیات و گفت وگ ...
🔹 معادل فارسی: سنگینی بر روح انسان / فشار روانی مداوم / چیزی که جان را فرسوده می کند / بار احساسی طاقت فرسا 🔹 مثال ها: The constant stress at work ...
🔹 معادل فارسی: سنگینی بر وجدان / عذاب وجدان / بار اخلاقی بر دل / احساس گناه درونی 🔹 مثال ها: He couldn’t shake the burden on his conscience after b ...
🔹 معادل فارسی: مایه ی عذاب زندگی / دردسر همیشگی / بلای جان / عامل رنج دائمی 🔹 مثال ها: Homework is the bane of my existence. تکالیف مدرسه بلای جونم ...
گریسی آبرامز – خواننده و ترانه سرای آمریکایی در فرهنگ پاپ، Gracie نماد نسل جدیدی از خوانندگان زن است که با صداقت احساسی، صدای لطیف، و ترانه های درون ...
🔹 معادل فارسی: پدیده ی صحنه ی مد / ستاره ی نوظهور فشن / مدل یا طراح خارق العاده مثال؛ She walked the runway like a true professional. She’s a real r ...
🔹 معادل فارسی ( در زبان عامیانه ) : خام و بی تجربه / ساده لوح / احساساتی و ناپخته / زودباور ( در برخی زمینه ها: ضعیف، نادان، یا بی عرضه ) اجتماعی ...
🔹 مثال ها: He’s too trusting—he believes everything he hears. اون زیادی خوش باوره—هر چیزی که می شنوه رو باور می کنه. Children are naturally trust ...
🔹 مثال ها: He was a callow intern, unsure of how to handle pressure. او کارآموزی خام بود که نمی دانست چطور با فشار کاری کنار بیاید. The novel fol ...
/ˌpɒliˈ�nə/ پالی آنا 🔹 معادل فارسی : فرد بیش ازحد خوش بین / خوش بینی افراطی / شخصی که در هر شرایطی فقط جنبه ی مثبت را می بیند. 🔹 مثال ها: She’s s ...
🔹 مثال ها: He’s fresh off the boat—he just moved here from Vietnam last week. اون تازه وارد مهاجره—هفته ی پیش از ویتنام اومده. The show “Fresh Of ...
🔹 مثال ها: She was tickled pink by the surprise party. از مهمانی سورپرایز حسابی خوشحال شد. My dad was tickled pink with the birthday gift. بابام ...
/ˈɡɑːb. sm�k/ گاب سَمَک 🔹 معادل فارسی : شوکه کردن / بهت زده کردن / زبان طرف را بند آوردن از تعجب 🔹 مثال ها: I was gobsmacked when I saw the price ...
🔹 معادل فارسی : شوکه شدن / غافلگیر شدن / بهت زده شدن / از جا پریدن ( احساسی ) معمولاً به صورت مجهول ( passive voice ) استفاده می شود: be taken abac ...
🔸 تعریف ها و کاربردها: 1. ( غافلگیر کردن یا تحت تأثیر قرار دادن شدید ) : به معنی شگفت زده کردن یا تأثیر گذاشتن به شدت مثبت بر کسی، یعنی کاری را به گ ...
🔹 مثال ها: She has made great strides in improving her fitness over the past few months. او در چند ماه گذشته پیشرفت قابل توجهی در تناسب اندام خود د ...
🔸 تعریف: انجام دادن یا به درستی به انجام رساندن یک کار، طرح یا هدف مشخص. یعنی نه فقط برنامه ریزی یا تصمیم گرفتن، بلکه پیاده سازی موفقیت آمیز و کامل ...
🔸 تعریف: عملی کردن، به اجرا گذاشتن، یا تبدیل یک ایده، رویا یا هدف به چیزی ملموس و واقعی. وقتی می گوییم �make something a reality� یعنی چیزی که قبلا ...
🔸 تعریف ها: 1. ( انجام دادن / اجرایی کردن ) : Effectuate به معنای به انجام رساندن، به وقوع پیوستن یا اجرایی کردن چیزی است. این واژه معمولاً برای بیا ...
🔸 تعریف ها: 1 - ( به انجام رساندن یا کامل کردن کاری ) : Carry through یعنی به پایان رساندن موفقیت آمیز یک کار، برنامه یا مسئولیت، علی رغم سختی ها یا ...
1. ** ( حقوقی و قراردادی ) :** *Indemnify* به معنای **متعهد شدن به جبران خسارت یا ضرر وارده به فرد یا گروه دیگر** است. یعنی یک طرف ( Indemnitor ) قو ...
🔹 معادل فارسی : طرفداری ناعادلانه / تبعیض مثبت / جانبداری احساسی / باندبازی یا پارتی بازی 🔹 مثال ها: The teacher was careful not to show favoritis ...
🔹 معادل فارسی : در مسیر بهبود / رو به رشد / در حال پیشرفت و صعود / در حال بهتر شدن 🔹 مثال ها: After months of stagnation, the market is finally on ...
🔸 تعریف ها: 1. ( حقوقی – مالکیت برند ) : نماد ™ نشان دهنده ی این است که یک نام، لوگو، یا شعار به عنوان علامت تجاری ( Trademark ) توسط فرد یا شرکت اد ...
🔹 معادل فارسی : نماد حق نشر ( � ) / علامت مالکیت معنوی / نشانه ی حقوقی آثار خلاقانه 🔸 تعریف ها: 1. ( قانونی – مالکیت معنوی ) : نماد � نشان دهنده ی ...
🔸 تعریف ها: 1. ( ویرایش و نگارش – علامت درج ) : در ویرایش متون، caret نمادی است که برای نشان دادن محل درج کلمه یا علامت نگارشی در متن استفاده می شود ...
🔹 معادل فارسی : ستاره ی تایپی ( ) * / علامت پاورقی / نماد سانسور یا اصلاح / نشانه ی مشروط بودن یا نقص 1. ( تایپی و نگارشی ) : Asterisk نماد ستاره ای ...
🔹 معادل فارسی : علامت پوند ( � یا # ) / نماد واحد پول بریتانیا / علامت عدد یا هش ( # ) 🔹 مثال ها: UK: The item costs �50. قیمت کالا ۵۰ پوند است. ...
/ˈsuː. dəʊ/ یا /ˈsjuː. dəʊ/ سودو 🔹 مثال ها: The theory was dismissed as pseudo science. آن نظریه به عنوان شبه علم رد شد. She’s a pseudo artist—mo ...
🔹 مثال ها: There’s no way around it—we have to pay the fine. راهی نیست—باید جریمه رو پرداخت کنیم. If you want to master English, you have to lear ...
🔹 مثال ها: With the ruling party’s dominance, the election result was a foregone conclusion. با سلطه ی حزب حاکم، نتیجه ی انتخابات از پیش تعیین شده ...
🔹 معادل فارسی : حتماً اتفاق می افتد / اجتناب ناپذیر است / مقدّر یا محتوم است 🔹 مثال ها: It was bound to happen sooner or later. دیر یا زود قرار بو ...
🔹 معادل فارسی : ( اسم ) بچه آهو / رنگ قهوه ای مایل به زرد/ ( فعل ) چاپلوسی کردن / خودشیرینی کردن / تملق گویی افراطی 🔹 مثال ها: ( زیستی ) : A red ...
🔹 مثال ها: She’s a natural pleaser, always putting others before herself. اون ذاتاً کسیاست که همیشه می خواهد دیگران را خوشحال کند—همیشه دیگران رو م ...
🔹 معادل فارسی : چاپلوسی افراطی / تملق گویی برای جلب توجه / خودشیرینی برای کسب امتیاز 🔹 مثال ها: Everyone could see through his brown - nosing tact ...
🔹 مثال ها: The novel’s spellbinding plot kept me awake all night. داستان مسحورکننده ی رمان باعث شد تمام شب بیدار بمونم. His spellbinding speech m ...
🔹 مثال ها: The book was the result of years of painstaking research. این کتاب حاصل سال ها تحقیق دقیق و پرزحمت بود. She’s a painstaking editor who ...
/ˈθʌr. ə. bred/ یا /ˈθɜː. rə. bred/ ثاروبرِد 🔹 معادل فارسی : اسب اصیل مسابقه ای / نژاد خالص و نجیب / نماد برتری و اصالت ( استعاری – کاربرد فرهنگی ) ...
🔹 معادل فارسی : از بازار خارج شده / نامزد یا متأهل و غیرقابل انتخاب / در رابطه ی رسمی بودن ( استعاری – روابط عاشقانه ) : در زبان غیررسمی، off the s ...
🔹 معادل فارسی : رسماً در رابطه بودن / نامزد رسمی داشتن / متعلق به کسی بودن ( از نظر عاطفی یا قانونی ) ( مالکیت یا رزرو – کاربرد غیرعاطفی ) : در زم ...
🔹 معادل فارسی : همسر آینده / نامزد ازدواج / شریک زندگی در آستانه ی ازدواج 🔸 تعریف ها: 1 - ( روابط عاشقانه – غیررسمی ) : Spouse - to - be به فردی گف ...
🔹 معادل فارسی : در مسیر ازدواج / در آستانه ی ازدواج / نامزدشده و در حال برنامه ریزی مراسم 🔹 مثال ها: She’s officially on the way to the altar—he p ...