پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٩٥٢)

بازدید
١٧,٥١٠
تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: - پشت کردن به کسی/چیزی - بی اعتنایی کردن - روی گرداندن از کسی یا موضوعی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماعی – اصلی ) :** ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - پرستار کودک مقیم خانه - پرستار تمام وقت با اقامت در منزل - نگهدار کودک ساکن در خانه ی خانواده - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

- باز کردن / گره گشایی کردن - از هم پاشیدن / آشکار شدن - حل کردن ( یک راز یا مشکل ) - - - 🔹 **کاربردها:** 1. **فیزیکی – اصلی:** باز کردن ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاح "Edison's medicine" به فارسی به معنای "داروی ادیسون" است و در زبان پزشکی اصطلاحی عامیانه یا طنز تاریک برای اشاره به "الکتروشوک درمانی" ( Elect ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - انعام زیاد دادن - دست ودل بازی کردن در انعام - بخشنده بودن در پرداخت انعام - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رستوران/خدمات – ا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - دیوانه وار عاشق شدن - یک باره شیفته شدن - از شدت عشق از پا افتادن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رمانتیک – اصلی ) :** به م ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - دل کسی را بردن - کسی را شیفته و مجذوب کردن - به سرعت عاشق یا تحت تأثیر قرار دادن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رمانتیک – ا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - بزک کردن واقعیت ها - زیبا جلوه دادن حقایق - آرایش کردن داده ها برای جذاب تر یا قابل قبول تر شدن - - - 🔸 تعریف ها: 1. * ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - آدم زرنگ و حقه باز - فرد زیرک و حسابگر - کسی که با ظاهر شیک و رفتار نرم، دیگران را بازی می دهد - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - مسئولیت پذیر اجتماعی - دغدغه مند امور شهروندی - متعهد به جامعه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماعی – اصلی ) :** به معنا ...

پیشنهاد
٠

عبارت "It's not the money, it's the money" یک ضرب المثل یا نقل قول طنزآمیز انگلیسی است که به تناقض اشاره دارد: وقتی کسی می گوید "مسئله پول نیست"، در ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - خرج خود را دادن - هزینه های خود را پرداختن - مستقل بودن از نظر مالی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( مالی – اصلی ) :** به مع ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - پشت سر کسی رابطه داشتن ( خیانت کردن ) - پنهانی وقت گذرانی یا خوش گذرانی با دیگری - مخفیانه بی وفایی کردن - - - 🔸 تعریف ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - مطمئن باش / شک نکن - صد درصد / قطعاً - روی آن شرط ببند ( با تأکید محاوره ای ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اص ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - نیمه مست بودن - کمی از حال رفتن ( به خاطر الکل ) - در حالت نشئه ی سبک - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - گسترده / فراگیر - بی تمایز / کلی - یک جا / بدون تفکیک - - - 🔸 تعریف ها در متن شما: 1. ** ( رسانه ای – اصلی ) :** به م ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - وضعیت های تنش زا - حالت های فشار جسمی - موقعیت های آزاردهنده ی بدنی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( نظامی/حقوقی – اصلی ) :** ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

کیمچی ( Kimchi ) غذای سنتی تخمیری کره ای است که عمدتاً از کلم ناپا، تربچه، فلفل قرمز، سیر و زنجبیل تهیه می شود و سرشار از پروبیوتیک ها، ویتامین ها و ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

انسان گرایی ( Humanism ) فلسفه ای سکولار است که بر ارزش ذاتی انسان، عقل، اخلاق بدون تکیه بر دین، و بهبود زندگی از طریق علم و همدلی تمرکز دارد، بدون ب ...

پیشنهاد
١

�ووکنس� ( wokeness ) و �درستکاری سیاسی� ( political correctness ) هر دو به حساسیت نسبت به مسائل اجتماعی مانند نژاد، جنسیت و تبعیض اشاره دارند، اما wo ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: - توانایی مالی نداشتن - از عهده برنیامدن - امکان نداشتن برای انجام یا پذیرفتن چیزی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( مالی – اصلی ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

Humanist chaplain یک روحانی یا مشاور انسانی گرا ( غیرمذهبی ) است که خدمات معنوی، اخلاقی و حمایتی بدون پایه مذهبی ارائه می دهد، اغلب در محیط های نظامی ...

پیشنهاد
١

این عبارت هم به عنوان ضرب المثل مذهبی و هم به عنوان موضوع بحث فلسفی/اجتماعی استفاده می شود. "There are no atheists in foxholes" یک ضرب المثلی است بد ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - زیرنویس نرم - زیرنویس جداگانه ( غیرچسبیده ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فنی – اصلی ) :** به معنای زیرنویسی که به صورت فای ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - کتلت / برگر ( خوراکی ) - نام کوچک زنانه ( مخفف Patricia ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( خوراکی – اصلی ) :** به معنای تکه ی ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - بدون درگیری - هیچ نزاعی رخ نداد - بدون مشاجره - بدون برخورد فیزیکی یا لفظی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حقوقی/رسمی – اص ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - ( انگلیسی آمریکایی ) : موضوعی را به تعویق انداختن - ( انگلیسی بریتانیایی ) : موضوعی را مطرح کردن برای بحث - - - 🔸 تعریف ه ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - آرامش خود را حفظ کردن - خونسرد ماندن - از کوره در نرفتن - خود را کنترل کردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( احساسی – اصلی ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - آرامش خود را حفظ کردن - خونسرد ماندن - عقل خود را نگه داشتن - کنترل خود را از دست ندادن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اح ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: He lost his head when he heard the bad news. وقتی خبر بد را شنید، از کوره در رفت. Don’t lose your head during the negotiations. در طول مذ ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: The teacher called the roll at the beginning of class. معلم در ابتدای کلاس حضور و غیاب کرد. The secretary called the roll before the meetin ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: If you apply yourself, you can pass the exam. اگر تلاش جدی کنی، می توانی امتحان را قبول شوی. You’ll achieve great things if you apply your ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - چکنده / آب چکانی ( فیزیکی ) - آبکی / بیش از حد احساساتی ( احساسی ) - شل و ول / بی حال ( شخصیتی ) - در اسلنگ مدرن: خیلی شیک ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

به معنای آواز خواندن با صدای ناخوشایند، خشن یا ناهماهنگ. مثال: He tried karaoke but sang like a toad. او کارائوکه امتحان کرد اما مثل قورباغه آوا ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: You’re starving, just eat already! گرسنه ای، بخور دیگه! ** گاهی برای اشاره به �انجام دادن کاری بدون تعلل� در زمینه های غیرغذایی. مثال: If ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال؛ The taxi driver ripped me off. راننده تاکسی سرم کلاه گذاشت و گران حساب کرد. He ripped me off with that fake watch. او با آن ساعت تقلبی س ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: It’s a cold fact that we can’t change the past. این یک واقعیت تلخ است که نمی توانیم گذشته را تغییر دهیم. The cold fact is that not everyon ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - من را لمس کن ( فیزیکی ) - من را تحت تأثیر قرار بده ( احساسی ) - دلم را بلرزان / من را منقلب کن ( ادبی ) - - - 🔸 تعریف ه ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - من را تحت تأثیر قرار بده - من را تکان بده ( احساسی ) - دلم را بلرزان - من را منقلب کن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( احسا ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - من را تکان بده ( فیزیکی یا استعاری ) - من را به وجد بیاور - من را هیجان زده کن - من را تحت تأثیر قرار بده - - - 🔸 تعر ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - نرم و له شده - بی حالت و خمیری - بیش از حد احساساتی / آبکی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فیزیکی – اصلی ) :** به معنای نرم ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: - شانس برابر داشتن - احتمال مساوی داشتن - فرصت برابر داشتن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رقابتی – اصلی ) :** به معنای داشتن ...

پیشنهاد
٠

مثال: Sometimes you need to put your ego into your pocket to keep the peace. گاهی باید غرورت را کنار بگذاری تا آرامش حفظ شود. 🔸 مترادف ها: swal ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - پسرانه بودن - روحیه پسرانه داشتن - ظاهر یا رفتار شبیه پسر داشتن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماعی – اصلی ) :** کیفیت ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: I needed a java jolt to start my day. برای شروع روزم به یک شوک قهوه نیاز داشتم. 🔸 مترادف ها: coffee kick – caffeine boost – espresso shot ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - قلبم پر از غم است - دل گرفته ام - اندوهگینم - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( احساسی – اصلی ) :** بیان حالت غم، اندوه یا دل گر ...

پیشنهاد
١

مثال: He broke out in a cold sweat before the interview. او قبل از مصاحبه دچار عرق سرد شد. 🔸 مترادف ها: start sweating nervously – perspire anx ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

مثال: He fell in with the wrong crowd at school. او در مدرسه با آدم های ناباب دمخور شد. 🔸 مترادف ها: bad company – negative influence – shady g ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - بلیت کلاس اقتصادی ( هواپیما ) - بلیت اتوبوس ( در سفر زمینی ) - بلیت معمولی / پایه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( هوانوردی – ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - بلیت معمولی - بلیت عادی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( مسافرتی – اصلی ) :** نوعی بلیت پایه که خدمات یا امکانات اضافی ندارد و ...