پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٣,٥٦٥)
🔸 معادل فارسی: سرگین / فضله ی حیوانی / کود حیوانی در زبان محاوره ای: فضله ی حیوان، سرگین، کود طبیعی، پهن _______________________________________ ...
🔸 تعریف ها: 1. ** ( طنزآمیز – جسمی ) :** اصطلاحی غیررسمی برای توصیف مدفوعی که از نظر شکل، قوام و ظاهر، کاملاً سالم و خوش فرم باشه مثال: After tha ...
🔸 معادل فارسی: آبدارخانه / انبار خوراکی / محل نگهداری مواد غذایی در زبان محاوره ای و تخصصی: انبار غذا، قفسه ی خوراکی ها، آبدارخونه ی قدیمی، محل ذ ...
🔸 معادل فارسی: زیرزمین / طبقه ی پایین / فضای زیرساختی در زبان محاوره ای و تخصصی: زیرزمین خونه، طبقه ی منفی، فضای ذخیره سازی، جای دنج پایین، پناهگ ...
🔸 معادل فارسی: انبار کالا / اتاق ذخیره / محل نگهداری موجودی در زبان محاوره ای و تخصصی: انبار فروشگاه، اتاق پشت فروشگاه، محل نگهداری اجناس، انبار ...
🔸 معادل فارسی: آبدارخانه / انبار خوراکی / قفسه ی مواد غذایی / محل نگهداری خوراک در زبان محاوره ای: قفسه ی خوراکی ها، انبار آشپزخونه، آبدارخونه، ج ...
والت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: گاوصندوق / محفظه ی امن / پرش / جهش / طاق دار در زبان محاوره ای و تخصصی: گاوصندوق، ...
🔸 معادل فارسی: قفسه ی کوچک / محفظه ی شخصی / جای دنج / باکس اختصاصی در زبان محاوره ای: جای کوچیک برای وسایل، قفسه ی شخصی، محفظه ی بچه ها، باکس خود ...
🔹 واژه: **Hidey - hole** ( اسم – غیررسمی، طنزآمیز، استعاری، گاهی کودکانه یا نظامی ) هایـدی - هول ________________________________________ 🔸 معاد ...
🔸 معادل فارسی: وارد میدان شدن / آماده بودن برای مبارزه / پاسخ دادن به چالش در زبان محاوره ای: پا شد و اومد وسط، کم نیاورد، وقتش که شد وارد عمل شد ...
🔸 معادل فارسی: در معرض خطر / در گرو / در خطر از دست رفتن / روی مرز تصمیم در زبان محاوره ای: همه چی رو گذاشته وسط، همه چی در خطره، همه چیز بستگی ب ...
🔸 معادل فارسی: پذیرفتن تقصیر / گردن گرفتن اشتباه / مسئولیت اشتباه را به عهده گرفتن در زبان محاوره ای: همه چی رو انداخت گردنش، خودش تقصیر رو قبول ...
🔸 معادل فارسی: متعهد بودن / گیر افتادن / مسئول بودن / بدهکار بودن در زبان محاوره ای: گیر افتاده، باید جواب پس بده، مسئولشه، بدهکاره، افتاده رو دس ...
🔸 معادل فارسی: تنها ماندن با مسئولیت / قربانی شدن / همه چیز افتاد گردنش در زبان محاوره ای: همه پیچوندن و انداختن گردن اون، تنها موند با خرابکاری، ...
🔸 معادل فارسی: پیش قدم شدن / مسئولیت پذیرفتن / وارد عمل شدن / سطح خود را بالا بردن در زبان محاوره ای: پا پیش گذاشت، خودشو کشید بالا، وارد عمل شد، ...
🔸 معادل فارسی: اعتراف کردن / گردن گرفتن / قبول مسئولیت کردن در زبان محاوره ای: راستشو گفت، زد به درِ اعتراف، گفت کار خودش بوده، گردن گرفت ______ ...
🔹 واژه: **Uvularly** ( قید – تخصصی، زبان شناسی، آواشناسی ) یوویولرلی ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: به صورت ملازی / ...
🔹 واژه: **Go - to place** ( عبارت اسمی – غیررسمی، تحسین آمیز، کاربردی ) ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: جای همیشگی / م ...
🔸 معادل فارسی: کشف فوق العاده / پیدا کردن گنج / کشف نایاب / چیز ارزشمند و غیرمنتظره در زبان محاوره ای: یه چیز توپ پیدا کردیم، یه گنج واقعی بود، ی ...
بَچ ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: دسته / سری / نوبت / گروه / تولید هم زمان در زبان محاوره ای و تخصصی: یه سری، یه نوبت ...
ژانر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: سبک / گونه / نوع هنری / دسته بندی در زبان محاوره ای و تخصصی: سبک فیلم، نوع موسیقی، ...
🔸 معادل فارسی: تهیه کردن / فراهم کردن / به دست آوردن ( به ویژه با تلاش یا از طریق رسمی ) در زبان محاوره ای و تخصصی: جور کردن، تهیه کردن، فراهم آو ...
دی استیل ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: تقطیر کردن / خالص سازی / چکیده سازی / استخراج عصاره ی مفهومی در زبان محاوره ای ...
/esˈtɾakto/ اِس ترَکتو ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: عصاره / چکیده / خلاصه / گزارش / برش در زبان محاوره ای و تخصصی: ...
🔸 **معادل فارسی:** قفس پرنده / قفس کوچک در زبان استعاری یا ادبی: محدودیت / زندان نمادین / فضای بسته و کنترل شده ________________________________ ...
🔸 **معادل فارسی:** داربست / پایه ی موقت / ساختار پشتیبان در زبان تخصصی: داربست فلزی ( در ساختمان سازی ) ساختار پشتیبان آموزشی یا زیستی ( در آموز ...
🔸 **معادل فارسی:** پنهانی و مرموز / مخفیانه و پررمزوراز / جاسوس وار در زبان محاوره ای: یه داستان جاسوسی طور / عملیات مخفی / کارای مشکوک و پنهانی ...
🔸 معادل فارسی: ( اسم ) شنل / ردا ( فعل ) پنهان کردن / پوشاندن / در لفافه قرار دادن در زبان محاوره ای: پنهان کردن چیزی پشت ظاهر یا بهانه ای دیگر ...
اَفیلی اِن - - - 🔸 معادل فارسی: نقطهٔ اوج خورشیدی / دورترین فاصله سیاره از خورشید در زبان محاوره ای: جایی در مدار که زمین یا سیاره بیشترین فاصله ...
پانک تیلی اس 🔸 معادل فارسی: دقیق / سخت گیر در رعایت قوانین و جزئیات در زبان محاوره ای: خیلی دقیق و وسواسی در انجام کارها، به جزئیات خیلی توجه کردن ...
🔸 معادل فارسی: با دقت کامل / مو به مو / بسیار دقیق در زبان محاوره ای: به صورت خیلی دقیق و جزئی همه چیز را بررسی کردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ( تص ...
🔸 معادل فارسی: مرحله ی مقعدی / مرحله ی آنال در زبان محاوره ای: دوره ای از رشد روانی - جنسی کودک که مربوط به کنترل دفع و نظم است - - - 🔸 تعریف ه ...
🔸 معادل فارسی: حباب / دنیای خیالی / جهان توهمی در زبان محاوره ای: زندگی کردن در واقعیتی غیرواقعی یا حباب خودساخته، دور بودن از دنیای واقعی - - - ...
🔸 معادل فارسی: تفسیر نادرست / برداشت غلط / فهم اشتباه در زبان محاوره ای: چیزی را اشتباه فهمیدن یا غلط برداشت کردن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ( شناخت ...
🔸 معادل فارسی: سوء تفاهم / برداشت نادرست / تصور غلط در زبان محاوره ای: باور اشتباه یا فهم نادرست از چیزی داشتن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ( فکری – ش ...
🔸 معادل فارسی: رویاپردازی بی فایده / خیال خام / آرزوی دست نیافتنی در زبان محاوره ای: آرزو یا هدفی که غیرواقعی و تحقق ناپذیر به نظر می رسد - - - ...
🔸 معادل فارسی: کاهش ارزش دادن / تنزل ارزش / بی ارزش کردن در زبان محاوره ای: ارزش چیزی را پایین آوردن، کم ارزش جلوه دادن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ( ...
🔸 معادل فارسی: غیرقانونی یا نامشروع اعلام کردن / مشروعیت زدایی کردن / بی اعتبار کردن در زبان محاوره ای: اعتبار چیزی یا کسی را زیر سؤال بردن - - - ...
🔸 معادل فارسی: کاستن از ارزش / کم اهمیت جلوه دادن / تخفیف دادن در معنای محاوره ای: بدگویی کردن، اعتبار چیزی را پایین آوردن - - - 🔸 تعریف ها: 1 ...
دِپ رِکِیت - - - 🔸 معادل فارسی: نکوهش کردن / رد کردن / تحقیر کردن در معنای محاوره ای: بی اعتبار کردن، کم اهمیت جلوه دادن - - - 🔸 تعریف ها: ...
🔸 معادل فارسی: پر درآوردن / پرکندن / تهی کردن از پر در معنای مجازی: خالی کردن کسی یا چیزی از اموال، دارایی یا منابع - - - 🔸 تعریف ها: 1. ( فیز ...
🔸 معادل فارسی: فاسد کردن / تباه ساختن / منحرف کردن ( اخلاق یا رفتار ) در زبان محاوره ای: کسی یا چیزی را از مسیر درست خارج کردن، ارزش ها یا رفتار را ...
🔸 معادل فارسی: عصبانی شدن سر کسی / داد زدن / حمله ی لفظی کردن در زبان محاوره ای: زد به سرش، ترکید سرش، ریخت سرش، داد زد، قاطی کرد ________________ ...
🔸 معادل فارسی: تحقیر کردن / غر زدن به / سر کسی خالی کردن / حمله ی لفظی کردن در زبان محاوره ای: پاشو ریخت سرش، غر زد، لهش کرد، همه چی رو خالی کرد ...
🔸 معادل فارسی: تحقیر کردن / سرکوب کردن / کشتن ( در مورد حیوانات ) / یادداشت کردن / زمین گذاشتن در زبان محاوره ای: کوچک کردن، له کردن، ضایع کردن، ...
🔸 معادل فارسی: تحقیر کردن / له کردن با کلام / افشاگری تند / رسوا کردن در زبان محاوره ای: زدش زمین با حرفاش، لهش کرد، رسواش کرد، با زبونش نابودش ک ...
🔸 **معادل فارسی:** معامله گری کردن / زد و بند کردن / چانه زدن برای منفعت / دلال گونه رفتار کردن در زبان محاوره ای: با زرنگی یا زیرکی دنبال سود شخصی ...
🔸 **معادل فارسی:** کارگر کارگاه / پادو کارگاه / آدم همیشه در کارگاه / کارگر فنی سطح پایین در زبان محاوره ای: کسی که بیشتر وقتش رو توی کارگاه، کارخان ...
🔸 **معادل فارسی:** منجی روزمره / نجات دهنده معمولی / قهرمان بی ادعا در زبان محاوره ای: آدم هایی که توی زندگی عادی، بدون ادعا، به بقیه کمک می کنن؛ قه ...
🔸 معادل فارسی: قهرمان بی نام / قهرمان گمنام / ناجی بی ادعا / آدم پشت صحنه در زبان محاوره ای: اونایی که کار رو می چرخونن ولی کسی اسمشون رو نمی دون ...