پیشنهادهای حسین کتابدار (٢١,٤٥٦)
یامر ( نام پلتفرم شبکه اجتماعی داخلی شرکتها ) | صحبت بی هدف گروهی | گپ و گفت و شنود سازمانی | پرحرفی کردن، زیاد حرف زدن ( غیررسمی ) مترادف ها: Enter ...
مترادف ها: rant | spout off | blabber | yap | talk back 🔹 مثال های کاربردی: Don’t mouth off to your boss, or you might get fired. به رئیست بی ادبی ...
با آب و تاب نظر دادن، پرحرفی ادعایی، بلندبلند ادعا کردن، اظهار نظر بی پروا، وراجی کردن | مترادف ها: rant | brag | mouth off | sound off | pontificate ...
🔹 معادل فارسی: - زیاد حرف زدن ( مثلاً حرف بیمورد یا بدون توقف ) - پرحرفی کردن - دهنتو باز کردن و حرف زدن ( گاهی با بار منفی: زیاد دهان باز کرد ...
🔹 صدای تپ تپ سبک / حرف زدن سریع و پشت سر هم / زبان بازاری یا نمایشی ( در زبان محاوره ای: �پرت و پلا گفتن�، �حرف زدن تند و تپنده�، �صدای بارون� ) 🔹 ...
🔹 مثال ها: He prated on about his achievements for hours. ساعت ها درباره ی دستاوردهاش یاوه گویی کرد. Stop prating and get to the point. بس کن از ...
🔹 مثال ها: We had a lovely natter over coffee. یه گپ دل چسب سر قهوه زدیم. She’s always nattering on the phone with her sister. همیشه با خواهرش پا ...
🔹 ورور کردن / حرف کودکانه زدن / پرت و پلا گفتن / حرف زدن بی هدف و بی اهمیت ( در زبان محاوره ای: ور می زنه، داره چرت و پرت می گه، مثل بچه ها حرف می ز ...
🔹 وراجی کردن / پرت و پلا گفتن / حرف بی ربط زدن / حرف زدن بی وقفه و بی فکر ( در زبان محاوره ای: داره وراجی می کنه، داره چرت و پرت می گه، دهنش رو نمی ...
🔹در خود فرو رفتن / حواس پرت شدن / رفتن به عالم هپروت / قطع ارتباط ذهنی با محیط اطراف ( در زبان محاوره ای: تو خودش بود، رفت تو هپروت، حواسش پرت شد ) ...
🔹 بسته / بسته ی غذا / پکیج ( در زبان محاوره ای: غذا رو بسته بندی کردن، یه بسته غذا گرفتن، غذا رو توی پارسل دادن ) 🔹 مثال ها: When you order take ...
🔹 خارج از محل سازمان / برون سازمانی / مبتنی بر فضای ابری ( در زبان محاوره ای: �داده ها رو دادن بیرون�، �سیستمشون روی کلوده�، �همه چی رو سپردن به شرک ...
🔹 معادل فارسی: پرت کردن بیرون / دور انداختن / اخراج کردن / بیرون انداختن با بی رحمی ( در زبان محاوره ای: �انداختش بیرون�، �پرتش کرد بیرون�، �انداختش ...
🔹 معادل فارسی: دور ریختن / بیرون انداختن / اخراج کردن / رد کردن / مطرح کردن ( ایده یا نظر ) ( در زبان محاوره ای: �پرتش کرد بیرون�، �انداختش دور�، �ی ...
🔹 معادل فارسی: زن تعمیرکار / زن همه فن حریف / زن فنی کار ( در زبان محاوره ای: �خانم زرنگِ کاربلد�، �زنِ آچارفرانسه�، �همه چی بلدِ خونه� ) 🔹 مثال ه ...
مالتی فَسِتِد 🔹 معادل فارسی: چندوجهی / چندبُعدی / دارای جنبه های مختلف ( در زبان محاوره ای: �همه فن حریف�، �پر از زاویه�، �یه شخصیت چندلایه� ) 🔹 م ...
🔹 تصویر لحظه ای از زمان / برشی از زمان / لحظه ی ثبت شده ( در زبان محاوره ای: یه عکس از اون لحظه، یه فریم از زمان، یه لحظه ی فریز شده ) 🔹 مثال ها: ...
🔹 زاویه ی دید / لنزی که ازش نگاه می کنی / چشم انداز ذهنی ( در زبان محاوره ای: �از چه دیدی نگاه می کنی�، �با چه عینکی می بینی�، �از چه لنزی می سنجی� ...
🔹 معادل فارسی: سیلی تو صورت / ضربه ی ناگهانی / توهین مستقیم ( در زبان محاوره ای: �یه سیلی خورد تو صورت�، �ضربه ی بدی بود�، �حرفش مثل سیلی بود� ) 🔹 ...
🔹 معادل فارسی: له کردن بی رحمانه / بی ملاحظه پا گذاشتن روش / احترامش رو لگدمال کردن ( در زبان محاوره ای: �روشو لگد کردی�، �احساسشو له کردی�، �بی رحم ...
🔹 معادل فارسی: از فرسخ ها پیداست / تو چشم می زنه / از صد فرسخی معلومه ( در زبان محاوره ای: �داد می زنه�، �از دور معلومه�، �تو ذوق می زنه� ) 🔹 مثال ...
واضح مثل دماغ وسط صورت روشن تر از آفتاب داد می زنه که واضحه اگه دماغتو ببینی، اینم می فهمی! ( طنزآمیز ) 🔹 مثال ها: It’s plain as the nose on you ...
گِلِرینگ لی اِویدِنت 🔹به وضوح آشکار / کاملاً مشهود / داد می زنه که واضحه ( در زبان محاوره ای: �تو چشم می زنه�، �واضح تر از این نمی شه�، �همه چی داد ...
**Superannuation** ( که معمولاً به صورت اختصاری **Super** گفته می شود ) یک سیستم پس انداز بازنشستگی اجباری در کشورهایی مانند استرالیا است. این سیستم ...
🔹 معادل فارسی: با نگاهت لو دادنش / چشمات گفتن همه چی رو / از نگاهت معلومه ( در زبان محاوره ای: چشمات خودشون گفتن، نگاهت همه چی رو لو داد، از برق چشم ...
🔹 احساساتت رو علنی نشون دادن / دل تو کف دست گرفتن / بی پرده احساساتی بودن 🔹 مثال ها: He wears his heart on his sleeve, so you always know how he f ...
🔹 از سر و روش پیداست / واضحه که چی تو ذهنشه / تو چهره اش نوشته شده ( در زبان محاوره ای: �رو پیشونیش نوشته شده�، �از قیافه ش معلومه�، �داد می زنه چی ...
🔹 تو چشم بودن به طرز ناخوشایند / وصله ی ناجور بودن / خیلی تو ذوق زدن ( در زبان محاوره ای: مثل وصله ی ناجور بود، خیلی تو ذوق می زد، اصلاً نمی خورد به ...
🔹 برجسته بودن / تو چشم بودن / به چشم آمدن ( در زبان محاوره ای: تو ذوق می زنه، خودشو پرت می کنه بیرون، خیلی تو چشم بود ) 🔹 مثال ها: Her personalit ...
🔹 معادل فارسی: جلوی چشمت بودن / واضح و آشکار بودن / تو صورتت زل زدن ( در زبان محاوره ای: واضحه، داره داد می زنه، همین جلوی چشماته! ) 🔹 مثال ها: T ...
🔹 معادل فارسی: روشن و مشخص / بی ابهام و قطعی / واضح و بدون پیچیدگی ( در زبان محاوره ای: همه چیز معلومه، دیگه جای بحث نیست ) 🔹 مثال ها: The rules ...
🔹 معادل فارسی : بدفهمی کردن / سوءبرداشت داشتن / اشتباه تفسیر کردن ( در زبان رسمی: برداشت نادرست از معنا یا نیت ) میس کِن سترو 🔹 مثال ها: He misco ...
کان کاکت / کِن کاکت 🔹 مثال ها: She concocted a delicious stew from leftovers. یه خورشت خوشمزه از باقی مانده ها درست کرد. He concocted an elaborat ...
🔹 مثال ها: When asked about the scandal, the minister prevaricated for several minutes. وقتی درباره ی رسوایی از وزیر سؤال شد، چند دقیقه طفره رفت. ...
🔹 مثال ها: He stretched the truth about his job title to impress the interviewer. درباره ی عنوان شغلی اش یه کم اغراق کرد تا مصاحبه کننده رو تحت تأث ...
🔹 مثال ها: His explanation was nothing but hogwash. توضیحش چیزی جز مزخرف نبود. Don’t believe that hogwash—they’re just trying to fool you. اون چر ...
🔹 معادل فارسی : چرندیات / مزخرفات / حرف بی پایه و اساس ( در زبان غیررسمی: یه مشت چرت و پرت ) 🔹 مثال ها: That movie was a load of rubbish—total wa ...
🔹 معادل فارسی : چیز خیلی بزرگ / دروغ شاخ دار / اغراق بزرگ ( بسته به زمینه: غول پیکر یا لاف عجیب ) 🔹 مثال ها: He told a whopper about meeting the ...
🔹 معادل فارسی : دروغ / لاف / حرف ساختگی و غیرواقعی ( در زبان عامیانه: یه دروغ کوچولو یا بانمک ) 🔹 مثال ها: He told a porky pie about why he was l ...
🔹 مثال ها: He told a tall tale about wrestling a bear with his bare hands. یه داستان شاخ دار تعریف کرد که با دست خالی با یه خرس کشتی گرفته! That s ...
🔹 مثال ها: She won a whopping $10, 000 in the contest. یه مبلغ عظیم ۱۰ هزار دلاری در مسابقه برنده شد. That’s a whopping lie—you expect me to beli ...
🔹 مثال ها: The view from the mountain was absolutely stupendous. منظره ی کوه واقعاً شگفت انگیز بود. She made a stupendous effort to finish the pr ...
کِلاسِل / کُلاسِل 🔹 مثال ها: The company suffered a colossal loss last year. شرکت سال گذشته ضرر عظیمی رو تجربه کرد. They built a colossal statue ...
مقررات **ADR** ( Accord europ�en relatif au transport international des marchandises Dangereuses par Route ) یا �موافقتنامه اروپایی حمل و نقل بین الم ...
عبارت **ADR** دارای چند معنی متداول است که بستگی به زمینه دارد. دو مورد اصلی و کاربردی عبارت اند از: 1. **ADR به معنای "Alternative Dispute Resoluti ...
**ICAO** مخفف عبارت **International Civil Aviation Organization** به معنای �سازمان بین المللی هوانوردی غیرنظامی� است. این سازمان، یکی از آژانس های تخ ...
**UPU** مخفف عبارت **Universal Postal Union** ( به فارسی: اتحادیه جهانی پستی ) است. این سازمان که در سال ۱۸۷۴ تأسیس شده، یک نهاد تخصصی زیرمجموعه سا ...
🔹 معادل فارسی: جزوه ی سخنرانی / برگه ی آموزشی جلسه / برگه ی کمک درسی / محتوای توزیع شده در کلاس 🔹 مثال ها: Please download the lecture handout befo ...
🔹 معادل فارسی پیشنهادی: سند سخنرانی شده / مدرک ارائه شده در قالب سخنرانی / محتوای مستند از یک سخنرانی 🔹 مثال ها: The lectured document was distribu ...
🔹 معادل فارسی: نصیحت کردن کسی / سرزنش کردن با لحن آموزنده / پند دادن با حالت معلم وار ( در فارسی عامیانه: "پدرانه نصیحت کردن" یا "درس اخلاق دادن" ) ...