rattle

/ˈrætl̩//ˈrætl̩/

معنی: سر و صدا، تق تق، خس خس، خر خر، جغجغه، تلق تلق کردن، تغ تغ کردن، تق تق کردن، خر خر کردن، وراجی کردن
معانی دیگر: صدای جغجغه کردن، جغ جغ کردن، تند و بی وقفه حرف زدن، با شتاب گفتن یا خواندن، (دائما) زر زدن، ور زدن، به تلق و تولوق انداختن، صدای تق تق چیزی را درآوردن، حواس کسی را پرت کردن، گیج کردن، تضعیف روحیه کردن، تلق تولوق، خرناس، (تنفس) خرخر، هیاهو، گفت و شنود پر سر و صدا، جغجغه ی دم مار، زنگ (در دم مار زنگی)، (معمولا با: down) دارای طناب افقی کردن (رجوع شود به: ratline)

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rattles, rattling, rattled
(1) تعریف: to make a series of hard, short knocking sounds.
مشابه: chatter, clatter

- The motor rattles.
[ترجمه امیرعطا متحیر] موتور سر و صدا میکند
|
[ترجمه گوگل] موتور جغجغه می کند
[ترجمه ترگمان] موتور تق تق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to move with such sounds, esp. with a shaking motion.
مشابه: clank

- The buggy rattled along.
[ترجمه گوگل] کالسکه در امتداد تکان خورد
[ترجمه ترگمان] درشکه به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to speak rapidly without attention, focus, or intensity; chatter; prattle.
مشابه: chatter

- He rattled on and on about this and that.
[ترجمه Aydin Jz] اون مدام در مورد این و اون حرف زد
|
[ترجمه گوگل] او در مورد این و آن سر و صدا می کرد
[ترجمه ترگمان] با صدای بلند شروع به صحبت کرد و گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: rattle off
(1) تعریف: to cause to rattle, esp. by shaking.
مشابه: clatter, rock

- The prisoner rattled the bars of the cell.
[ترجمه گوگل] زندانی میله های سلول را تکان داد
[ترجمه ترگمان] زندانی میله ها را به صدا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to shake the confidence of; confuse by disturbing.
مشابه: jangle, ruffle

- The hecklers rattled the speaker.
[ترجمه گوگل] هکرها بلندگو را تکان دادند
[ترجمه ترگمان] The سخنران را به صدا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a series of hard, short knocking sounds.
مشابه: clatter

- a rattle in the car's suspension
[ترجمه گوگل] صدای جغجغه در سیستم تعلیق ماشین
[ترجمه ترگمان] صدای جغجغه در اتومبیل به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a noise-making toy containing loose pieces that collide when shaken.

(3) تعریف: a structure at the end of a rattlesnake's tail that produces a rattling sound.

(4) تعریف: a rattling sound in the throat caused by constriction, which may occur just before death.

جمله های نمونه

1. rattle around in
در خانه یا اداره یا کارگاه بزرگ تر از نیاز خود بودن

2. death rattle
خرناس مرگ

3. the rattle of my bicycle's mudguard
تق تق گلگیر دوچرخه ی من

4. the rattle of the party held next door
سر و صدای مهمانی در خانه ی مجاور

5. to rattle a speaker with shouts and protest
حواس سخنران را بافریاد و اعتراض مشوب کردن

6. to rattle the handle of a door
دسته ی در را به تلق و تولوق انداختن

7. they wanted to rattle our players
آنها می خواستند روحیه ی بازیکنان مارا خراب کنند.

8. the child kept shaking his rattle
کودک مرتبا جغجغه ی خود را تکان می داد.

9. i listened to the rain pelt and rattle on the tin roof
به صدای خوردن و تلق تلق باران روی شیروانی گوش دادم.

10. There was a rattle of rifle-fire.
[ترجمه گوگل]صدای شلیک تفنگ به گوش می رسید
[ترجمه ترگمان]صدای غرش توپ ها به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He hasn't two sixpences to rattle together.
[ترجمه گوگل]او دو شش پنی ندارد که با هم سر و صدا کنند
[ترجمه ترگمان]دو پول سیاه هم ندارد که با هم سرو صدا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The little girl can rattle off the names of all the countries.
[ترجمه گوگل]دختر کوچک می تواند نام همه کشورها را به صدا درآورد
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک می تواند نام همه کشورها را به لرزه درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The rattle of the letterbox was music to my ears - the letter had arrived at last.
[ترجمه گوگل]صدای جغجغه صندوق نامه برای گوشم موسیقی بود - بالاخره نامه رسید
[ترجمه ترگمان]صدای ناقوس کلیسا به گوش من رسید - نامه آخرش رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her daughter can rattle off any waltz by Strauss.
[ترجمه گوگل]دخترش می تواند هر والس اشتراوس را صدا بزند
[ترجمه ترگمان]دخترش میتونه هر والس رو از طریق Strauss به صدا در بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They listened anxiously to every rattle and creak in the house.
[ترجمه گوگل]آنها با نگرانی به هر جغجغه و صدای جیر جیر در خانه گوش می دادند
[ترجمه ترگمان]با نگرانی به همه صداها گوش می دادند و در خانه صدا می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Simon Rattle will be the guest conductor with the London Symphony Orchestra.
[ترجمه گوگل]سیمون راتل رهبر مهمان ارکستر سمفونیک لندن خواهد بود
[ترجمه ترگمان](سیمون راتل)رهبر ارکستر سمفونیک لندن خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر و صدا (اسم)
smash, bruit, clamor, noise, racket, brabble, fuss, explosion, blatancy, roar, rattle, rumble, crash, hullabaloo, stramash, dust-up, vociferance, kick-up, noisiness, swash

تق تق (اسم)
crack, brattle, rattle, clack

خس خس (اسم)
rattle, rale, wheeze, rhonchus

خر خر (اسم)
rattle, sniff, snort

جغجغه (اسم)
rattle, rattler

تلق تلق کردن (فعل)
rattle

تغ تغ کردن (فعل)
rattle

تق تق کردن (فعل)
crack, rattle

خر خر کردن (فعل)
rattle, grunt, sniff, purr, snore

وراجی کردن (فعل)
jabber, chaffer, blab, verbalize, yak, claver, gabble, rattle, prate, yaup, yawp

انگلیسی به انگلیسی

• series of short fast knocking or tapping sounds; chatter, prattle, gossip
produce a series of fast knocking or tapping sounds
when something rattles or is rattled, it makes a series of short, regular knocking sounds because it is being shaken or it is hitting against something hard. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the rattle of the engine became louder.
a rattle is a baby's toy with loose bits inside which make a noise when it is shaken.
if something rattles you, it makes you worried or annoyed.
see also rattling.
if you rattle something off, you say it or do it quickly and without much effort.
when someone rattles on about something, they talk about it for a long time in a way that annoys you.
if you rattle through something, you deal with it quickly in order to finish it.

پیشنهاد کاربران

با هیاهو تکان دادن
با هیاهو تکان خوردن
بطور مهیب تکان دادن
The earthquake rattled Northeast
زلزله شما شرقی را بطور مهیبی لرزاند
He rattled the handle of the door
او با سر و صدا دستگیره درب را تکان داد
مضطرب یا ترساندن
In a figurative sense, "rattle" can also mean to upset or unnerve someone
در معنای مجازی، می تواند به معنای ناراحت یا عصبی کردن کسی باشد
The unexpected news really rattled her
The sudden drop in the stock market really rattled investors and caused a lot of panic selling
...
[مشاهده متن کامل]

The coach's harsh criticism really rattled the player's confidence, and they struggled in the next game
The unexpected news of her friend's illness was enough to rattle her and leave her feeling anxious and worried

منابع• https://poe.com/s/VJrwFMe6Mc3Rz0JErOdJ
حرف مفت زدن
یه اصطلاح هست به اسم sword rattling یا saber rattling
به معنی دندون نشون دادن یا هشدار جنگ دادن
China *rattles* by calls for Japan to host US nuclear weapons
معنی: سر و صدا، تق تق، خس خس، خر خر، جغجغه، تلق تلق کردن، تغ تغ کردن، تق تق کردن، خر خر کردن، وراجی کردن
معانی دیگر: صدای جغجغه کردن، جغ جغ کردن، تند و بی وقفه حرف زدن، با شتاب گفتن یا خواندن، ( دائما ) زر زدن، ور زدن، به تلق و تولوق انداختن، صدای تق تق چیزی را درآوردن، حواس کسی را پرت کردن، گیج کردن
...
[مشاهده متن کامل]

مار زنگی
برخورد بین دو چیز که باعث تولید صدا میشود
سرو صدا - تلق تلق
نام آواها در هر زبانی به طور کلی
ریختن اعصاب بهم
جغجغه
صدای قیژ دادن یا در آوردن ( در و پنجره و دستگیره )
صدای تلق تلق دادن یا در آوردن ( بطری های شیشه ای )
تضعیف کردن، متزلزل کردن
به صدا درآمدن، به هم خوردن
پستونک
Earthquak rattled
تکانهای زمین لرزه
عصبی و خشمگین کردن
بهم خوردن سریع، فک زدن سریع
وسیله ای که هواداران فوتبال تکان می دهند و صدا می دهد. https://www. tarafdari. com/sites/default/files/users/user7024/2017/12/24/rattle. jpg
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس