whip

/ˈwɪp//wɪp/

معنی: شلاق، تازیانه، ضربهیا تکانشلاقی، ضربهناگهانی و شدید، حرکت تند و سریع و با ضربت، شلاق زدن، تازیانه زدن
معانی دیگر: دوال، ضربه ی شلاق، حرکت شلاقی، (با: off یا out یا up و غیره) ناگهان درآوردن یا انداختن یا کشیدن، (به ویژه با تازیانه) راندن، مجبور کردن، (گویی با شلاق) زدن، (به ویژه خامه یا سفیده ی تخم مرغ) زدن، هم زدن، کف آلود کردن، (عامیانه - مسابقه و غیره) شکست دادن، بردن از، (به سرعت یا ناگهان) حرکت کردن، (شلاق وار) تکان خوردن، (انگلیس - خودمانی) دزدیدن، (کسی که شلاق می زند: مثلا به اسب کالسکه) تازیانه زن، سورچی، شلاق دار، رئیس فراکسیون حزب در پارلمان (party whip هم می گویند)، (انگلیس) فراخوان اعضای حزب (که نماینده ی مجلس هستند) برای حضور در جلسه ی پارلمان و رای دادن، حرکت شلاق وار، هر چیز شلاق مانند (از نظر شکل یا کاربرد)، آنتن میله ای (whip antenna هم می گویند)، آنتن اتومبیل، (با انتقاد و غیره) حمله کردن به، تاختن بر، (خیاطی) کوک زدن، شلاقی انجام دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: whips, whipping, whipped
(1) تعریف: to strike or beat with quick, repeated strokes with a long slender strap, rod, or the like; lash.
مترادف: flagellate, lash, scourge, strap, switch
مشابه: belt, birch, cane, flail, flog, horsewhip, lather, thrash, thresh

(2) تعریف: to punish or chastise in this manner.
مترادف: chastise, flagellate, lick
مشابه: hide, punish, scourge, thrash

(3) تعریف: to drive or direct in this manner.
مشابه: drive, flagellate, goad, prod, spur, urge

- The jockey whipped his horse down the backstretch.
[ترجمه گوگل] جوکی اسبش را تازیانه زد
[ترجمه ترگمان] اسب اسبش را شلاق زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to strike with the motion or force of a whip.
مشابه: agitate, flap, flutter, wave

- The wind whipped the sheets on the clothesline.
[ترجمه گوگل] باد ملحفه ها را روی بند رخت می کوبید
[ترجمه ترگمان] باد ملافه ها را بر طناب رخت clothesline شلاق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to take off or out with sudden force; snatch; pull (usu. fol. by off, out, or the like).
مترادف: snatch
مشابه: flick, grab, pull, whisk, yank

- She whipped out her driver's license.
[ترجمه گوگل] او گواهینامه رانندگی خود را از دست داد
[ترجمه ترگمان] او گواهی نامه رانندگی را بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: to beat (eggs or cream) with a whisk, eggbeater, or the like until frothy.
مترادف: beat, whisk
مشابه: blend, cream, froth, mix, pur�e

(7) تعریف: (informal) to defeat or surpass (an opponent or competitor).
مترادف: crush, lick, outdo, top
مشابه: beat, defeat, shellac, skunk, smear, surpass, thrash, trounce

- That brand of detergent whips the competition.
[ترجمه گوگل] آن مارک مواد شوینده رقابت را به چالش می کشد
[ترجمه ترگمان] آن برند پاک کننده، رقابت را به پا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: whip up
(1) تعریف: to move suddenly or quickly; dash; whisk (usu. fol. by into, off, across, or the like).
مترادف: dart, dash, whisk, zip
مشابه: flit, fly, lash, rush, scurry, shoot, streak

- The dog whipped across the yard.
[ترجمه Atrin] سگ شلاقی زد
|
[ترجمه گوگل] سگ در سراسر حیاط شلاق زد
[ترجمه ترگمان] سگ از حیاط گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to lash or flap about, as though whipped by the wind.
مترادف: flap, lash
مشابه: churn, flutter, wave

- The sheets whipped on the clothesline.
[ترجمه گوگل] ملحفه ها را روی بند رخت می زدند
[ترجمه ترگمان] ملافه ها روی طناب رخت clothesline شلاق می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: whiplike (adj.), whipper (n.)
(1) تعریف: a long slender cord, strap, or rod.
مترادف: lash, rod, strap
مشابه: birch, bullwhip, cane, cat-o'-nine-tails, cord, cowhide, horsewhip, knout, switch

(2) تعریف: a whipping stoke or motion; lash.
مترادف: lash
مشابه: blow, lick, stroke

(3) تعریف: a political party leader in a legislative body who ensures party discipline and attendance; party whip.

(4) تعریف: a light, foamy dish, usu. a dessert, in which some or all of the ingredients have been whipped.
مشابه: mousse, parfait

جمله های نمونه

1. whip graft
پیوند انگلیسی

2. whip in
گرد آوردن،جلسه تشکیل دادن (به ویژه توسط رییس فراکسیون حزب در پارلمان)

3. whip into shape
(عامیانه) با شدت عمل به صورت دلخواه در آوردن

4. whip up
1- انگیزاندن،برانگیختن،تحریک و تهییج کردن،شورانیدن 2- (عامیانه - با سرعت و مهارت) تهیه کردن،آماده کردن،مهیا کردن

5. the whip of the wire that was suddenly cut
حرکت شلاق وار سیمی که ناگهان بریده شد.

6. the whip swished and hit the water with a splash
تازیانه در هوا وژ کرد و با صدای شپلق خورد به آب.

7. to whip up enthusiasm
سر اشتیاق آوردن

8. a riding whip
شلاق سواری کاری

9. to snap a whip
تازیانه را با صدا حرکت دادن

10. he was trying to whip up the old mare
می کوشید که مادیان پیر را به حرکت در بیاورد.

11. the butt of a whip
دسته ی شلاق

12. the crack of a whip
صدای برخورد تازیانه

13. the stock of a whip
دسته ی تازیانه

14. two strokes with the whip
دو ضربه شلاق

15. get (or hold) the whip hand over somebody
(انگلیس - عامیانه) بر کسی مسلط بودن

16. a fair crack of the whip
سهم منصفانه دادن

17. she flicked the old horse from time to time with her whip
گاه به گاه اسب پیر را با تازیانه اش به آرامی می زد.

18. Their opponents had the whip hand and it was useless to resist.
[ترجمه گوگل]حریفان آنها دست تازیانه داشتند و مقاومت بی فایده بود
[ترجمه ترگمان]opponents شلاق به دست داشتند و مقاومت در برابر آن بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The driver's whip snapped and our carriage ran fast.
[ترجمه گوگل]شلاق راننده شکست و کالسکه ما به سرعت دوید
[ترجمه ترگمان]شلاق راننده تند شد و کالسکه ما به سرعت دوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. A good speaker can whip the crowd into a fever of excitement.
[ترجمه گوگل]یک سخنران خوب می تواند جمعیت را در تب هیجانی سوق دهد
[ترجمه ترگمان]یک گوینده خوب می تواند جمعیت را به تب تحریک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. I can whip round to your place after work and collect the papers that I need for tomorrow.
[ترجمه گوگل]من می توانم بعد از کار به محل شما شلاق بزنم و اوراقی را که برای فردا نیاز دارم جمع آوری کنم
[ترجمه ترگمان]من می توانم بعد از کار به جای شما برگردم و اوراق را که برای فردا لازم است جمع کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. What should I whip up for dinner?
[ترجمه گوگل]شام چی درست کنم؟
[ترجمه ترگمان]برای شام چه شلاق بخورم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. She lashed the horses mercilessly with her long whip.
[ترجمه گوگل]او با شلاق بلند خود بی‌رحمانه به اسب‌ها ضربه زد
[ترجمه ترگمان]با شلاقی طولانی اسب ها را بی رحمانه شلاق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شلاق (اسم)
lash, stick, switch, whip, whiplash, flagellum, scourge, knout, horsewhip

تازیانه (اسم)
lash, whip, flagellum, scourge, rawhide

ضربهیا تکانشلاقی (اسم)
whip

ضربه ناگهانی و شدید (اسم)
whip, yank

حرکت تند و سریع و با ضربت (اسم)
whip

شلاق زدن (فعل)
flog, beat, belt, thong, baste, whip, thrash, whiplash, wallop, flail, belabor, belabour, leather, horse, cat, flagellate, horsewhip, scutch, welt

تازیانه زدن (فعل)
flog, whip, lambast, lambaste, stripe, lick, flagellate, scourge, knout, rawhide

انگلیسی به انگلیسی

• switch, rod; lash of a whip; object resembling a whip; one who keeps the order in a legislative body; call to vote; instrument for whipping eggs; dish made of whipped egg whites; quality of flexibility (sports)
strike with a whip, lash, flog; cause to become frothy, beat (of egg whites, cream, etc.); snatch; move suddenly, jerk; defeat; bind
a whip is a piece of leather or rope fastened to a handle which is used for hitting people or animals.
if you whip a person or animal, you hit them with a whip.
if the wind whips something, it strikes it sharply.
if someone or something whips somewhere, they go there quickly and suddenly.
if you whip something out or off, you take it out or remove it very quickly and suddenly.
if you whip cream or eggs, you stir them very quickly to make them thick and frothy.
a whip is a member of a particular party in parliament, who is responsible for making sure that party members are present to vote on important issues.
when a political party issues a three-line whip , the mps in that party are ordered to attend parliament and vote in a particular debate. mps can be disciplined if they disobey a three-line whip without good reason.
if you whip up a strong emotion, you deliberately make people feel that emotion.

پیشنهاد کاربران

whip 2
whip
whip 1 ( n ) ( wɪp ) =a long, thin piece of rope or leather, attached to a handle, used for making animals move or punishing people
whip
شکست خوردن، شکست دادن
در سیاست ( آمریکا ) به معنی سردسته های داخل حزب که کارشان برگزاری جلسات داخلی حزب، کمک به تهیه طرح ها و رای جمع کردن از اعضای حزب برای طرح های پیشنهادی هست.
شلاق
شلاق زدن
تلمبه زدن ( به معنای جنسی ای که به کار می بریم )
در زبان محاوره امروزی یعنی
ماشین
Car in USA raps
whip ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: درخت شلاق زن
تعریف: درختی باریک که براثر وزش باد به نوسان درمی آید و به تاج درختان مجاور آسیب می رساند|||متـ . شلاق زن
در رقص ، سرشوق آوردن، جذب کردن رقصنده همراه
هَمیدن چیزی.
شلاقیدن کسی.
در زبان عامیانه یعنی یک ماشین کوچک و فانتزی است.
غیر ادبیش میشه ماشین
در سیاست به معنی لابی کردن
حرکت تند
✔️ ( به سرعت یا ناگهان ) حرکت کردن،
حرکت تند و سریع و با ضربت
[Bad Weather]
[Collocation]
the wind blows/​whistles/​howls/​picks up/​whips through something/​sweeps across something
( BrE ) یه چیزی مثل بستنی زمستونی خودمون با طعم میوه های مختلف
چرخاندن
در علم آشپزی از این کلمه تحت عنوان هم زدن یاد میشود.
هم زدن با هر وسیله ای مانند قاشق، همزن دستی و برقی همه به معنی Whip هستند.
البته کلمه هایی مانند beat, stir هم از دیگر معانی هم زدن در زبان انگلیسی هستند.
خیلی خودمانی : تکون بده . . .
مثال :
Kelly whip
کیلی تکون بده ( برقص )
حرکت شلاقی یا شلاق وار!
چرخاندن

a piece of leather or rope that is fastened to a stick, used for hitting animals or people
( غذا ) هم زدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس