renown

/rəˈnaʊn//rɪˈnaʊn/

معنی: اوازه، نام، شهرت، اشتهار، صیت
معانی دیگر: نیک نامی، آوازه، بلندآوازگی، معروفیت، (مهجور) شایعه، مشهور کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: wide honor and acclaim; fame.
مترادف: celebrity, fame
مشابه: distinction, glory

- Her extraordinary voice brought her world renown.
[ترجمه گوگل] صدای خارق العاده او شهرت جهانی برای او به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان] صدای فوق العاده او شهرت جهانی او را به ارمغان آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the university's renown is because of its professors
شهرت دانشگاه به خاطر استادان آن است.

2. a poet of great renown
یک شاعر بسیار بلند آوازه

3. their courage gave them renown
دلاوری آنان آنها را مشهور کرد.

4. Short is my date, but deathless my renown.
[ترجمه گوگل]تاریخ من کوتاه است، اما شهرت من بی مرگ است
[ترجمه ترگمان]شورت تاریخ من است، اما شهرت من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her renown spread across the country.
[ترجمه گوگل]شهرت او در سراسر کشور گسترش یافت
[ترجمه ترگمان]شهرت او در سراسر کشور گسترش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He has won world renown for his films.
[ترجمه گوگل]او برای فیلم هایش شهرت جهانی کسب کرده است
[ترجمه ترگمان]او برای فیلم های خود شهرتی جهانی به دست آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He achieved some renown as a football player.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرتی دست یافت
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now, you're a plants-woman of no small renown, if I may say so, your ladyship.
[ترجمه گوگل]حالا، شما یک زن گیاهی هستید که شهرت کمی ندارید، اگر بتوانم اینطور بگویم، خانم شما
[ترجمه ترگمان]خوب، سرکار خانم، شما گیاهان گلدار و شهرت کوچکی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was jealous of Voltaire's renown, but his judgment of him, not entirely favourable, was sound enough.
[ترجمه گوگل]او به شهرت ولتر حسادت می‌کرد، اما قضاوت او در مورد او، که کاملاً مطلوب نبود، به اندازه کافی درست بود
[ترجمه ترگمان]او به شهرت و شهرت ول تر حسادت می ورزید، اما قضاوت او نسبت به او کاملا خوشایند نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Three women were to achieve national renown in this decade, two of them as sculptors, and one as Christmas-card Laureate.
[ترجمه گوگل]سه زن قرار بود در این دهه به شهرت ملی دست یابند، دو تن از آنها به عنوان مجسمه ساز و یکی به عنوان برنده کارت کریسمس
[ترجمه ترگمان]سه زن در این دهه به شهرت ملی دست یافتند، دو نفر از آن ها مجسمه سازان، و یکی به عنوان برنده کارت تبریک کریسمس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Speakers of international renown will attend the conference.
[ترجمه گوگل]سخنرانان معتبر بین المللی در این کنفرانس شرکت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان]سخنگویان شهرت بین المللی در این کنفرانس شرکت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Its pecan pie enjoys some renown in these here parts as well.
[ترجمه گوگل]پای اسپند آن در این قسمت‌های اینجا نیز از شهرت خاصی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]پای pecan در این مناطق نیز از شهرت برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was Lord Scarman of liberal renown, but also Lord Devlin.
[ترجمه گوگل]لرد اسکارمن شهرت لیبرال داشت، اما لرد دولین نیز وجود داشت
[ترجمه ترگمان]لرد \"دولین\" و لرد \"دولین\" شهرت زیادی وجود داشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The general's victories won him renown throughout the country.
[ترجمه گوگل]پیروزی های ژنرال باعث شهرت او در سراسر کشور شد
[ترجمه ترگمان]پیروزی های ژنرال در سراسر کشور شهرت او را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اوازه (اسم)
bruit, news, air, reputation, buzz, fame, hearsay, renown

نام (اسم)
title, appellation, fame, name, noun, appellative, first name, nomenclature, renown, compellation, nomen

شهرت (اسم)
stand, attribute, report, reputation, fame, popularity, odor, glory, celebrity, renown, grapevine, esteem, notability

اشتهار (اسم)
reputation, glory, renown, popularization, repute, reputability

صیت (اسم)
popularity, renown

انگلیسی به انگلیسی

• repute, fame, notoriety
renown is the state of being well known or famous, usually for doing something good; a literary word.

پیشنهاد کاربران

renown ( n ) ( rɪˈnaʊn ) =fame and respect because of sth you have done that people admire, e. g. He won renown as a fair judge. renowned ( adj ) =famous and respected, e. g. a renowned author.
renown
🟧 FAME 🟧 شهرت
the condition of being known or recognized by many people
🟧 REPUTATION 🟧 وجهه
the common opinion that people have about someone or something : the way in which people think of someone or something
...
[مشاهده متن کامل]

🟧 RENOWN 🟧 شهرت و احترام بزرگ - معروفیت - آوازه
somewhat formal : great fame and respect
🟧 RENOWNED 🟧 شناخته شده - نامدار - مشهور - پرآوازه - معروف
known and admired by many people for some special quality or achievement

مترادفش، big time
renown ( noun ) = شهرت، آوازه، نامی
a woman of great renown = زنی با شهرت زیاد
an artist of national renown = هنرمندی با شهرت ملی
examples:
1 - Her renown spread across the country.
...
[مشاهده متن کامل]

شهرت او در سراسر کشور گسترش یافت.
2 - he has won world renown for his films
او به خاطر فیلم هایش شهرت جهانی کسب کرده است
3 - he achieved some renown as a football player
او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرت رسید
4 - this school is of great renown
این مدرسه از شهرت زیادی برخوردار است

fame
name
title
آوازه - شهرت

بپرس