پیشنهادهای English User (٩٧٢)
یعنی:over here
حق کسی رو کف دستش گذاشتن
از بین رفتن تدریجی، زوال یافتن، زایل شدن Most patients find that the numbness from the injection wears off after about an hour. از تاثیر افتادن The ...
بیانگر احساس بودن She thinks no one knows how much she likes him, but her face when I said he'd be there really gave her away!
باعث خوشحالی من خواهد بود
همراه بودن، همراهی کردن مشایعت کردن کسی برای راهنمایی با هم جایی رفتن ( معمولا برای بازدید از جایی یا سرگرمی )
وضعیت دشوار و مشکلی رو راست و ریس کردن just call her and work it out
در حالت اسمی به چند معنا می آید: انقطاع و وقفه در چیزی ( مثلا باران ) / استراحت برای غذا و نوشیدنی / مرخصی، تعطیلات، و قفه و انقطاع و دوری از فعالیتی ...
یکی از کاربردهای take تبدیل کردن معنای اسم مابعدش به معنای فعلی است، در نتیجه take به معنای حالت فعلی اسم ما بعدش می آید. break در حالت اسمی به این ...
تنوع نوع ودر حالت جمع انواع طیف، دامنه
چیزی رو ایصال کردن و رساندن I have to get my application in by Thursday.
نقاشی و طرح هایی که کنار کاغذ و کتاب می کشیم وقتی بی حوصله ایم یا داریم به چیزی دیگه فکر می کنیم و مشغول کار دیگه ای هستیم
وسع دانش من
پهنا، گستره، وسعت، وسع، طول، میزان، اندازه
تغییر عقیده
خوش بر و رو
نارو زدن
کجاش مهمه؟ اهمیتش چیه؟
1به فنا رفتن، از دست رفتن، ( فرصت و قدرت و. . . ) سوختن Their grandmother slipped away in her sleep last night. His chance at the medal slipped away ...
اصطلاحا :پلک هام بهم رسید، پلک هام رو هم رفت ( خواب سبک از روی خستگی )
بعید بودن It's a long shot, but you could try phoning him at home یعنی:بعیده، ولی. . .
راه افتادن، قدم در مسیر کاری نهادن
ژنده و مندرس She had a decidedly down - at - heel appearance. He worked in a down - at - heel caf�.
معمولا بعد یا قبل عبارتی گفته می شود که مضمونش برایمان مهم است ولی با بیان این جمله می خواهیم تظاهر کنیم اهمیتی ندارد
فعال و درگیر صنعت مد
کسی یا چیزی رو از جایی خلاص کردن یا بیرون آوردن Helicopters were used to get the troops out of the region.
گزارش نامه کنده
از رمق افتادن
کله شق و نترس
سخنی رو به میان آوردن=come up
حرف نشنو و یاغی
مراجعه شود به لینک:https://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/put - out_1#put - out_1__31
قدم پیش گذاشتن و نزد کسی رفتن ( جایی استفاده می شود قصد صحبت با یک غریبه و ناشناس رو داریم، مثل come up ) I went up to him and introduced myself.
1دریافت یا تهیه کردن یا گرفتن 2کسی یا چیزی رو از جایی آوردن 3بالا بردن 4زیاد شدن و رشد و ترقی کردن 5دستگیر کردن 6از نو آغاز کردن، از سر گیری کاری پس ...
در دسترس عموم، در اختیار عموم ( برای خرید یا نگاه کردن ) Computers are put on display at one of the company's retail outlets in the city. در معرض ن ...
1 ( غذایِ ) حاضری 2وعده غذایی دورهمی که هرکس غذا خودش را تدارک دیده:a potluck supper 3 ( هر چیزِ ) دم دستی و موجود:We had no idea which hotel would b ...
بازم I've thought about it so much, but even now I can't believe how lucky I was to survive the accident.
بازخواست، بازخواه، باز دعوت، عودت دعوت مجدد برای مصاحبه شغلی
الافی کردن، الاف چرخیدن
به فلانی چه کار داره که این کار رو بکنه what's Mark doing answering your phone? مارک چیکار داره که گوشی تو رو جواب بده
پیش فاکتور Invoices must be submitted by the 24th of every month.
دعوت کردن کسی به هضم و تامل و تانی نسبت به احساسات یا اظهاراتش It isn't healthy to keep your anger inside like that.
به این لینک مراجعه شودhttps://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/make - it
همینه که هست
بعد از کسی به مقامی یا شغلی نائل شدن یا منتصب شدن
اصطلاحا یعنی دهنش از حرکت واموند
به تعجب و تحسین واداشته شدن
پا روی نفست بذار، اینقدر گیر خودت نباش، ول کن خودتو
با جراحی Localized amyloid tumors can be surgically removed.
عینهو، عینا، عینِ