پیشنهادهای English User (٩٧٢)
اسب سواری
به خاطرِ، به موجبِ A lot of her unhappiness is due to boredom. The bus was delayed due to heavy snow.
به همین خاطر There's no coffee left? In that case I'll have tea.
یر به یر
قدر چیزی رو دانستن I held onto the tech shares after the stock market fell because I knew they would recover.
پایِ فلان که وسط باشه. . . . ، اما تویِ. . . When it come to love, the age doesn't matter
ظاهر دار و مودب We were civil to each other, but we were both still angry.
حال حالکی راه رفتن
کار به کار کسی داشتن It’s a very competitive business – you can’t afford to step on too many toes.
به داد کسی رسیدن She saved my ass when she spoke up and said I was not to blame
باعث شویم که در پول یا زمان یا کار و تلاش کس صرفه جویی شودو بی مورد صرف نشود Thanks for your help - it saved me a lot of work. I'll lend you a bag ...
عنق کردن، قیافه گرفتن ( وقتی از دست کسی عصبانی هستیم و ساکت یه جا می شینیم و اخم می کنیم ) He's sulking in his room because I wouldn't let him have ...
عمده خری کردن
بی قرار کننده I received the unsettling news that I may lose my job next month. برهم زننده آرامش و قرار و ثبات، بی ثبات کننده A rise in unemployment ...
ظرفیت، گنجایش منصب، جایگاه توانایی و قوه
یعنی بر خلاف آنچه می نمایاند، بر خلاف ظاهر غلط اندازش The tool is noisy to use and deceptively dangerous ( = it is more dangerous than it seems ) .
برای صفت شیشه معمولا بکار میره و یعنی دودی و مات a black car with tinted windows
از قانون تبعیت کردن، طبق قوانین پیش رفتن
پشت خط ( حالت بوق انتظار تلفن ) He's on the phone at the moment - can I put you on hold?ایشون الان تلفن صحبت می کنن، میشه پشت خط نگهتون دارم معلق، ...
اینکه چیزی رو بذاریم باشه، کنار گذاشتن، محفوظ نگه نگه داشتن After melting the chocolate, set it aside and beat the eggs.
1 از همون اول، از اولش We should never have gone there in the first place. 2 در وهله اول، اول از همه اینکه. . . ، بیش از همه چیز I'm not going to te ...
تمومش کردن، از ش گذشتن I thing we could work past this problem.
به حال موضوع فرقی نمی کنه، دخلی تو موضوع نداره Whether or not I agree with you is neither here nor there
سهیم شدن If you'd like to get in on this offer, call now. A Japanese company tried to get in on the deal.
عشق ورزی به کسی
گیریم. . . ( مثلا گیرم تو اون حرف و میزدی، چی میشد؟ )
انگار هنوز حالیت نشده، انگار هنوز تو خوابی
شانه خالی کردن، از زیر بار مسئولیت در رفتن
مساله جزئی، جزئی نگری، ریزبینی ( معمولا با on می آید و on به معنای: به حساب، رو حساب، روی مبنای، به خاطر، ترجمه می شود ) He was disqualified from th ...
یکی از معانی این کلمه: به کار آمدن، به عمل آمدن That part of the form is for UK citizens - it doesn't apply to you. Those were old regulations - the ...
تقدیر و تمجید
برای تعارف کردن کاری به کسی You're welcome to stay for lunch
دیگه وقتش بود، دیگه زمانش رسید بود ( جایی که زمان جمله بعدش گذشته باشه ) It's about time ( that ) the school improved its food service. دیگه وقتشه، ...
از حیثیت ساقط شدن
حجره
آوردن به همراه داشتن، با خود یدک کشیدن، دارا بودن
بری بودن، برائت جستن
جاافتاده و پخته ( انسان ) He's very mature for his age. سنجیده و آزموده Upon mature reflection, we find the accused guilty. بالغ a mature adult/ma ...
آستانه درد women just have a lower threshold of pain than men
دختره
امور شخصی دخالت کردن در امور کسی: you're in their business Stop pestering me; it's none of your business! یعنی هیچ ربطی به تو نداره it isn't really ...
کاستن شدت یا اثر یا قدرت چیزی
موافق بودن
منقول، سواره The car comes with an on - board satellite navigation device. دخالت دادن و عضو کردن کسی Let's bring Rob on board for the Saudi deal - h ...
خطاب قرار دادن در دستور کار قرار دادن، به بحث گذاشتن، مطرح کردن، پرداختن، عنایت کردن، جلب کردن نظر آدرس دادن
to reconcile your differences, to become friends ( with someone ) again
از این رو به آن رو کردن، زیر و رو کردن، متحول کردن
تطمیع کردن، اغوا کردن، کشوندن
دل مشغول
جناب ( موقع خطاب قرار دادن محترمانه کسی ) آقا ( برای خطاب قرار دادن معلم ) قربان ( بعد از اسم یک شخص مهم )