پیشنهادهای English User (٩٧٢)
باشه
باشه حتما
گرفتم ( چی میگی ) مچتو گرفتم
ول کن بابا، چه میدونم
چه میدونم ( وقتی جواب چیزی رو نمی دونیم ) من کنارتم، تو منو داری ما رو گرفتیا ( سربه سرمون می ذاری ) مثال برای آخری:Hey Jake, you know that cheeseb ...
تحقیر آمیز
به دور ازremote from reality ( به دور از واقعیت ) دور، بعید ( در مکان ) دور افتاده از راه دور a remote server دور ( در زمان ) remote past ( گذشته ی ...
ابر قدرت
این ور و آن ور
به حضور طلبیدن
عازم شدن بیان داشتن
کسی را به کاری گماشتن، کاری را به کسی سپردن
مجدانه و خالصانه، با اهتمام مو به مو :I always follow the instructions on medicine bottles faithfully
مشغولیت ( فعالیتی که باعث سرگرمی می شود )
خیال باطل، پنداره
تضعیف شدن
یار دیرین، همرزم
الکی که نمی گی ( برای دلخوشی من )
مزه مزه کردن، با چیزی حال کردن و خوش گذراندن He wanted to savor his time with Henrietta and their grown children.
جنگوله بازی درآوردن
دخلتو میارم ( وقتی استفاده میشه که از دست کسی خیلی عصبانی باشیم )
یعنی الان تلفنی با طرف حرف زدم
عینهو، عینا، عینِ
با جراحی Localized amyloid tumors can be surgically removed.
پا روی نفست بذار، اینقدر گیر خودت نباش، ول کن خودتو
به تعجب و تحسین واداشته شدن
اصطلاحا یعنی دهنش از حرکت واموند
بعد از کسی به مقامی یا شغلی نائل شدن یا منتصب شدن
همینه که هست
به این لینک مراجعه شودhttps://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/make - it
دعوت کردن کسی به هضم و تامل و تانی نسبت به احساسات یا اظهاراتش It isn't healthy to keep your anger inside like that.
پیش فاکتور Invoices must be submitted by the 24th of every month.
به فلانی چه کار داره که این کار رو بکنه what's Mark doing answering your phone? مارک چیکار داره که گوشی تو رو جواب بده
الافی کردن، الاف چرخیدن
بازخواست، بازخواه، باز دعوت، عودت دعوت مجدد برای مصاحبه شغلی
بازم I've thought about it so much, but even now I can't believe how lucky I was to survive the accident.
1 ( غذایِ ) حاضری 2وعده غذایی دورهمی که هرکس غذا خودش را تدارک دیده:a potluck supper 3 ( هر چیزِ ) دم دستی و موجود:We had no idea which hotel would b ...
در دسترس عموم، در اختیار عموم ( برای خرید یا نگاه کردن ) Computers are put on display at one of the company's retail outlets in the city. در معرض ن ...
1دریافت یا تهیه کردن یا گرفتن 2کسی یا چیزی رو از جایی آوردن 3بالا بردن 4زیاد شدن و رشد و ترقی کردن 5دستگیر کردن 6از نو آغاز کردن، از سر گیری کاری پس ...
قدم پیش گذاشتن و نزد کسی رفتن ( جایی استفاده می شود قصد صحبت با یک غریبه و ناشناس رو داریم، مثل come up ) I went up to him and introduced myself.
مراجعه شود به لینک:https://www. macmillandictionary. com/dictionary/british/put - out_1#put - out_1__31
حرف نشنو و یاغی
سخنی رو به میان آوردن=come up
کله شق و نترس
از رمق افتادن
گزارش نامه کنده
کسی یا چیزی رو از جایی خلاص کردن یا بیرون آوردن Helicopters were used to get the troops out of the region.
فعال و درگیر صنعت مد
معمولا بعد یا قبل عبارتی گفته می شود که مضمونش برایمان مهم است ولی با بیان این جمله می خواهیم تظاهر کنیم اهمیتی ندارد
ژنده و مندرس She had a decidedly down - at - heel appearance. He worked in a down - at - heel caf�.