تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

راه افتادن، قدم در مسیر کاری نهادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بعید بودن It's a long shot, but you could try phoning him at home یعنی:بعیده، ولی. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

اصطلاحا :پلک هام بهم رسید، پلک هام رو هم رفت ( خواب سبک از روی خستگی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

1به فنا رفتن، از دست رفتن، ( فرصت و قدرت و. . . ) سوختن Their grandmother slipped away in her sleep last night. His chance at the medal slipped away ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

کجاش مهمه؟ اهمیتش چیه؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

نارو زدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

خوش بر و رو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تغییر عقیده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

پهنا، گستره، وسعت، وسع، طول، میزان، اندازه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

وسع دانش من

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

نقاشی و طرح هایی که کنار کاغذ و کتاب می کشیم وقتی بی حوصله ایم یا داریم به چیزی دیگه فکر می کنیم و مشغول کار دیگه ای هستیم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی رو ایصال کردن و رساندن I have to get my application in by Thursday.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تنوع نوع ودر حالت جمع انواع طیف، دامنه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

یکی از کاربردهای take تبدیل کردن معنای اسم مابعدش به معنای فعلی است، در نتیجه take به معنای حالت فعلی اسم ما بعدش می آید. break در حالت اسمی به این ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

در حالت اسمی به چند معنا می آید: انقطاع و وقفه در چیزی ( مثلا باران ) / استراحت برای غذا و نوشیدنی / مرخصی، تعطیلات، و قفه و انقطاع و دوری از فعالیتی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

وضعیت دشوار و مشکلی رو راست و ریس کردن just call her and work it out

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

همراه بودن، همراهی کردن مشایعت کردن کسی برای راهنمایی با هم جایی رفتن ( معمولا برای بازدید از جایی یا سرگرمی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

باعث خوشحالی من خواهد بود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بیانگر احساس بودن She thinks no one knows how much she likes him, but her face when I said he'd be there really gave her away!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از بین رفتن تدریجی، زوال یافتن، زایل شدن Most patients find that the numbness from the injection wears off after about an hour. از تاثیر افتادن The ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

حق کسی رو کف دستش گذاشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

یعنی:over here

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جناب ( موقع خطاب قرار دادن محترمانه کسی ) آقا ( برای خطاب قرار دادن معلم ) قربان ( بعد از اسم یک شخص مهم )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دل مشغول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تطمیع کردن، اغوا کردن، کشوندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

از این رو به آن رو کردن، زیر و رو کردن، متحول کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

to reconcile your differences, to become friends ( with someone ) again

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خطاب قرار دادن در دستور کار قرار دادن، به بحث گذاشتن، مطرح کردن، پرداختن، عنایت کردن، جلب کردن نظر آدرس دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

منقول، سواره The car comes with an on - board satellite navigation device. دخالت دادن و عضو کردن کسی Let's bring Rob on board for the Saudi deal - h ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

موافق بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کاستن شدت یا اثر یا قدرت چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

امور شخصی دخالت کردن در امور کسی: you're in their business Stop pestering me; it's none of your business! یعنی هیچ ربطی به تو نداره it isn't really ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دختره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آستانه درد women just have a lower threshold of pain than men

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جاافتاده و پخته ( انسان ) He's very mature for his age. سنجیده و آزموده Upon mature reflection, we find the accused guilty. بالغ a mature adult/ma ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بری بودن، برائت جستن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

آوردن به همراه داشتن، با خود یدک کشیدن، دارا بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

حجره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از حیثیت ساقط شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دیگه وقتش بود، دیگه زمانش رسید بود ( جایی که زمان جمله بعدش گذشته باشه ) It's about time ( that ) the school improved its food service. دیگه وقتشه، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

برای تعارف کردن کاری به کسی You're welcome to stay for lunch

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تقدیر و تمجید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانی این کلمه: به کار آمدن، به عمل آمدن That part of the form is for UK citizens - it doesn't apply to you. Those were old regulations - the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مساله جزئی، جزئی نگری، ریزبینی ( معمولا با on می آید و on به معنای: به حساب، رو حساب، روی مبنای، به خاطر، ترجمه می شود ) He was disqualified from th ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

شانه خالی کردن، از زیر بار مسئولیت در رفتن

پیشنهاد
١

انگار هنوز حالیت نشده، انگار هنوز تو خوابی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

گیریم. . . ( مثلا گیرم تو اون حرف و میزدی، چی میشد؟ )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

عشق ورزی به کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

سهیم شدن If you'd like to get in on this offer, call now. A Japanese company tried to get in on the deal.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به حال موضوع فرقی نمی کنه، دخلی تو موضوع نداره Whether or not I agree with you is neither here nor there