پیشنهادهای محمّدجواد احمدیان (٢٢٤)
۱. عظیم ( مانند: کوه عظیم ) ۲. غول آسا ( مانند: پروژه غول آسا ) ۳. بسیار بزرگ ( معادل تحت اللفظی ) ۴. هنگفت ( اغلب برای مقادیر و اعداد به ک ...
معادل فارسی عبارت "proletariat" در فارسی "پرولتاریا" است که گاهی به صورت "طبقه کارگر" یا "زحمتکشان" نیز ترجمه می شود. این واژه در ادبیات مارکسیستی به ...
اصلی ( مثال: نسخهٔ اصلی ) اولیه ( مثال: طرح اولیه ) نخستین / اول ( مثال: اثر نخستین ) ذاتی / طبیعی ( مثال: حالت ذاتی ) تازه و ابتکاری ( مثال: ...
پیش فروش، سلف فروشی/ سلف خری این واژه به فرآیند فروش محصول یا خدمتی اشاره دارد که هنوز به طور کامل تولید یا آماده عرضه نشده است.
۱. دستاوردها ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) ۲. موفقیت ها ۳. پیشرفت ها ۴. کارنامه ( کاری/ علمی ) ۵. افتخارات ( در برخی زمینه ها ) در متون رسمی و ...
۱. روی آوردن به . . . ( مناسب برای تغییر جهت فکری، توجه یا تمرکز ) مثال: Turning to the next topic → روی آوردن به موضوع بعدی ۲. مراجعه کردن به . ...
۱. امکان ← پرکاربردترین و رساترین معادل در اکثر زمینه ها ( مثال: امکان موفقیت وجود دارد. ) ۲. احتمال ← زمانی که بار معنایی احتمال وقوع مد نظر باشد ...
۱. امکان عینی ( پرکاربردترین معادل در متون فلسفی و جامعه شناختی ) ۲. امکان ابژکتیو ( معادل قرضی که گاه در متون تخصصی استفاده می شود ) ۳. قابلیت ...
۱. همنشانی ( پرکاربردترین و دقیق ترین معادل در ادبیات، هنر و زبان شناسی ) ۲. هم گذاری ( در معماری، هنرهای تجسمی و مطالعات رسانه ای ) ۳. هم آیند ...
عدم تمرکز، تمرکززدایی یا مرکزگریزی این مفهوم در مقابل تمرکزگرایی ( Centralism ) قرار می گیرد. حوزه های کاربرد: سیاست و حکومت: خودگردانی مناطق، فد ...
۱. مرکزگرایی ( پرکاربردترین و دقیق ترین معادل در زبان فارسی ) ۲. تمرکزگرایی ( معادل رایج در متون اداری و مدیریتی ) ۳. سیستم متمرکز ( گاهی به ج ...
۱. غایت شناختی ( رایج ترین و دقیق ترین معادل در متون فلسفی ) ۲. غایت گرایانه ( برای توصیف رویکردها یا نظام هایی که بر پایه ی غایت و هدف عمل می کن ...
۱. فوری ( رایج ترین معادل ) مثال: نیاز به اقدام فوری داریم. ۲. بی درنگ مثال: پاسخ بیدرنگ لازم است. ۳. سریع مثال: انتظار پاسخ سریع داریم. ۴. آن ...
نزدیک دم دست
در زیست شناسی و فیزیولوژی: • اثرگر ( پرکاربردترین و دقیق ترین معادل ) • عضو اثرکننده • اندام پاسخ دهنده در رباتیک و مهندسی کنترل: • عمل گر ( رایج ت ...
۱. خانوار ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) ۲. کدبانو ( در متن های قدیمی تر یا با تأکید بر مدیریت خانه ) ۳. خانه دار ( معمولاً به صورت جمع: خانه دارا ...
در حوزه نظامی، مهندسی و فناوری: برد بلند پِردِست ( کم کاربردتر ) دوربُرد مَردِست ( کم کاربردتر ) در حوزه علمی و پژوهشی ( مثلاً پیش بینی ها ) : ...
۱. پیش دستی کردن ( به معنای انجام کاری قبل از دیگری برای جلوگیری از اقدام او ) ۲. جلوگیری کردن ( مانع شدن از وقوع چیزی ) ۳. از پیش مانع شدن ( اقدام ...
۱. فرصت طلبی ( رایج ترین معادل ) ۲. موقعیت گرایی ۳. سودجویی موقعیتی ۴. فرصت جویی در متون سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی معمولاً �فرصت طلبی� به کار می رو ...
۱. قهرمان - رایج ترین و کلی ترین معادل ( مثال: قهرمان مسابقات شنا ) ۲. مدافع / حامی - برای مفهوم دفاع یا پشتیبانی از یک عقیده یا فرد ( مثال: او م ...
۱. تصمیم گرفت که . . . ( رایج ترین و کلی ترین معادل ) مثال: He decided to leave → او تصمیم گرفت که برود. ۲. مصمم شد که . . . ( برای تأکید بر عزم ر ...
"بورژوازی" یا "طبقه متوسط سرمایه دار" این واژه در ادبیات اجتماعی و اقتصادی به کار می رود و معمولاً به صورت "بورژوازی" ( که خودش به عنوان وام واژه در ...
۱. غیرنظامی ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) مثال: غیرنظامیان نباید در درگیری های نظامی هدف قرار گیرند. ۲. شهروند عادی ( در بافت های اجتماعی ) مثا ...
۱. نهاد ( رایج ترین معادل برای سازمان های رسمی و ساختارهای اجتماعی ) ۲. مؤسسه ( برای سازمان های آموزشی، پژوهشی یا خدماتی ) ۳. سازمان ( برای نه ...
مجهز به ( رایج ترین معادل ) مثال: این ماشین مجهز به سیستم ترمز ضدقفل است. دارای ( در برخی موارد ) مثال: این مدل دارای دوربین پیشرفته است. مسلح ...
۱. متلک پرانی ( رایج ترین معادل ) مثال: �متلک پرانی به زنان در خیابان یک آزار جنسی کلامی است. � ۲. هو کشی ( معادل تحت اللفظی و خودمانی ) ۳. آزار ...
لکه دار کردن / آلوده کردن ( به معنای مجازی ) مثال: smear someone's reputation → لکه دار کردن آبروی کسی ۲. مالیدن / پخش کردن ( در زمینه فیزیکی ) ...
۱. زحمت دادن / به زحمت انداختن مثال: I don’t want to bother you. → نمی خواهم زحمت بدهم. / نمی خواهم شما را به زحمت بیندازم. ۲. مزاحم شدن / ایجاد م ...
۱. کمی بعد ۲. پس از مدتی ۳. پس از چندی ۴. پس از زمانی ۵. در گفتار عامیانه گاه یه مدتی بعد یا بعد از یه مدت هم به کار می رود. مثال: After a while, ...
۱. شیطانی ( پرکاربردترین معادل، برای اشاره به چیزهای شریر، اهریمنی یا خبیث ) ۲. اهریمنی ( به ویژه در متون ادبی یا مذهبی ) ۳. دیو صفت ( در توصی ...
در زمینه عمومی/روزمره: خالی کرده - ( مانند: �من خاطره آن روز را خالی کرده ام. � ) پاک کرده - ( برای حافظه یا یادآوری چیزی ) فراموش کرده - ( رایج ...
۱. پتو ( رایج ترین معادل ) مثال: روی تخت یک پتوی گرم پهن کرد. ۲. لحاف ( معمولاً برای پتوی ضخیم تر یا سنتی ) مثال: در زمستان از لحاف پشمی استفاده ...
با بی رحمی ( به معنای انجام کاری بدون احساس ترحم یا دلسوزی ) بی رحمانه ( رایج ترین و مستقیم ترین معادل ) بدون شفقت ( برای تأکید بر نبودِ دلسوز ...
نادرست ترین معادل ( به دلایل فرهنگی و بار معنایی ) : خیانتکار: این واژه بار معنایی بسیار سنگین تری دارد و معمولاً برای اعمال بسیار جدی تر به کار می ...
۱. زندانی شده ۲. دربند ۳. اسیر ۴. محبوس
خیانت کار یا خیانت کننده ( به ویژه در اشاره به مسیحیانی که در دوران آزار و شکنجه امپراتوری روم، کتاب های مقدس را به مقامات تحویل می دادند ) واگذار ...
معادل فارسی عبارت "treason" عبارت است از: خیانت به کشور یا خیانت به میهن در متون حقوقی و رسمی نیز ممکن است از اصطلاح جنایت علیه امنیت کشور استفاده ...
خائن - رایج ترین و دقیق ترین معادل عامل بیگانه - بیشتر در زمینه جاسوسی یا همکاری با دشمن فروخته - در مفهوم کسی که در برابر پول یا منفعت به وطن یا آرم ...
مخالفان رقبا ( به ویژه در زمینه ورزشی یا رقابتی ) حریفان ( معمولاً در رقابت های ورزشی یا سیاسی ) دشمنان ( در زمینه های خصمانه تر یا نظامی ) ان ...
در زمینه رقابت، ورزش یا بازی: حریف رقبا در زمینه سیاسی، بحث یا اختلاف نظر: مخالف دشمن ( در موارد شدیدتر ) مثال ها: He defeated his opponent in t ...
پیشنهاددهندگان طرفداران موافقان حامیان مدافعان هواداران انتخاب بهترین معادل به زمینه ی متن بستگی دارد. به طور مثال: در مباحث علمی یا سیاسی: حامیان ...
شکست ( پرکاربردترین معادل ) مثال: شکست دادن دشمن مغلوب کردن مثال: مغلوب کردن حریف تسلیم شدن ( با توجه به مفهوم جمله ) مثال: آنها مجبور به تسلیم ش ...
در حال کاهش ( رایج ترین معادل برای روند نزولی یا کاهشی ) مثال: declining sales = فروش در حال کاهش رو به افول ( برای قدرت، نفوذ یا رونق ) مثال: dec ...
در این وضعیت، . . . در این شرایط، . . . در این حالت، . . . در چنین موقعیتی، . . .
مربوط به مناسب برای مرتبط با وابسته به ( در برخی زمینه ها )
utmost significance معادل های فارسی عبارت "utmost significance" عبارتند از: ۱. اهمیت فوق العاده ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) ۲. اهمیت بسیار ز ...
۱. بسیار مهم ۲. اهمیت فوق العاده ۳. اهمیت حیاتی ۴. نهایت اهمیت ۵. اهمیت فراوان همچنین در برخی متون رسمی یا ادبی از عباراتی مانند �کمال اهمیت� یا �اه ...
حداکثر نهایت بیشترین غایت / غایتِ منتهای حد
روشنفکران نخبگان فکری طبقه فرهیخته
مقام سیاسی اختیار سیاسی مرجعیت سیاسی اقتدار سیاسی
پرولتاریایی شدن، پرولتری سازی، پرولتاریه سازی، کارگرزاده شدن این واژه به فرایندی اشاره دارد که در آن افراد یا گروه های اجتماعی از طبقات دیگر به طبقه ...
موروثی وابسته به میراث وابسته به پدرسالاری / پدرانه ( در متون جامعه شناسی سیاسی و تاریخی گاهی برای نظام های حکومتی به کار می رود ) توضیح کوتاه: ...
اشاره می کند متذکر می شود تذکر می دهد گوشزد می کند یادآور می شود نکته را مطرح می کند
همه چیز آماده است! کار تمام است! همه چیز مهیاست! آماده اید! ( در خطاب به فرد ) همه چیز رو به راه است! ( محاوره ای )
معادل فارسی اصطلاح Geographical Determinism عبارت است از: ✅ جبر جغرافیایی معادل های نزدیک که گاهی در متون تخصصی دیده می شوند: تعیین گرایی جغرافیای ...
معادل فارسی �Gemeinschaft� در علوم اجتماعی و جامعه شناسی معمولاً �اجتماع� یا �جماعت� ترجمه می شود. این مفهوم در نظریه جامعه شناسی فردیناند تونیس ( ...
جامعه ( در مفهوم کلی ) جامعه گرایی ( در نظریه های اجتماعی ) اجتماع مدنی جامعه مبتنی بر قرارداد ( در تفکر ماکس وبر و تنیس )
تولیدگرایی ( رایج ترین و دقیق ترین معادل ) تولیدمحوری تولیدباوری ( کم تر رایج )
۱. روحیه ( پرکاربردترین معادل ) مثال: روحیهٔ تیم پس از پیروزی بسیار بالا بود. ۲. عزم ( بیشتر در معنای اراده و تصمیم راسخ ) مثال: عزم سربازان برای ...
نوشته ها آثار مکتوب مطالب نوشته شده نوشتارها
بی رقیب بی همتا بی نظیر بی بدیل
محکم ترین استوارترین قاطع ترین سفت ترین ثابت قدم ترین
مشارکت قابل توجه سهم قابل توجه نقش چشمگیر کمک مؤثر / کمک چشمگیر
به طور متناظر به همان نسبت به همان ترتیب متناسب با آن در نتیجه / به تبع آن ( در برخی متون استدلالی یا علت و معلولی )
تا الان تا این لحظه اکنون دیگر ( بیشتر در متون محاوره ای یا تأکیدی ) مثال: He should have arrived by now. → او تا الان باید رسیده باشد.
استقراض
سیستم ارباب رعیتی، نظام اربابی، ( نظام ) زمین داری، زمین سالاری / زمین داری بزرگ ( سیستم مالکیت بزرگ اراضی ) ، ارباب منشی
املاک دارای زمین املاک زراعی / زمین دار ( در زمینه های کشاورزی ) املاک با مالکیت زمین املاک ملکی ( دارای زمین اختصاصی ) توضیح: عبارت landed pr ...
Civil Code قانون مدنی
سیاست داخلی
تا حدی تا اندازه ای در حدی به میزان مشخصی / به مقداری
اجانب ( اجنبی ها )
فرقه ( ها ) / فِرَق، گروه ها، دسته ها، محافل
برای برخی، … به نظر بعضی ها، … از دید برخی، … برای عده ای، … به عقیدهٔ برخی، …
�حتی تا …� / �تا دیر زمانی همچون …�
�تمایل داشت که …�، �گرایش داشت که …�، �اغلب … بود�
قانون گریزی
مالکیت خصوصی، تملک خصوصی مثال: Private ownership of land is protected by law. �مالکیت خصوصی زمین توسط قانون حمایت می شود. �
تملک
گذشته از، فارغ از، صرف نظر از، جدا از این عبارت معمولاً برای افزودن نکته ای جدید یا تأکید بر تفاوت یا استقلال یک موضوع از موضوع دیگر به کار می رود. ...
مالیات های غیرمستقیم
نیروی نظامی
املاک خالصه، خالصه جات
داراییِ زمین، قطعات زمین تحت مالکیت/تصرف فرد یا نهاد مثال: His landholdings include three farms and two urban plots. �دارایی های زمینی او شامل سه م ...
برنامه های تشویقی
گردشگری کسب و کار
زمان واکنش اضطراری
آب و هواشناسی اگر میل به استفاده از واژه فارسی می باشید ( اقلیم، عربی است )
طبقه بندی اقلیمی
اقلیم شهری
کتونه
جبهه هوا
بازچرخانی آب Water Reclamation
امنیت آب
بحران آب
منبع نقطه ای آلودگی
آبخوان کم تراوا
زنجیره تولید
فرسایش آبیِ خاک
آذرآوار
سنگ گچ، ژیپس
شِیل
رگه معدنی
پایدار
پوش سنگ
شوری خاک
دشت سَر با piedmont اشتباه نشود
دشت کارستی، پولیه
دره رودخانه ای
رسوب گذاری
فرسایش آبی
روستاشهر
مهاجرت معکوس
انتقال مکانی - شغلی
مهاجرت فصلی
مهاجرت بازگشتی
انسان های اولیه/ نخستین
نرخ زاد و ولد خام
تأخر فرهنگی
Cultural Hearth هسته فرهنگی
مرغداری
گوشت مرغ
گوشت بز
الگوی کشت
پیاده مَداری
زاده یا منسوب به دهاقان ( شهر و شهرستانی در جنوب استان اصفهان )
یک اصطلاح علمی و کشاورزی رایج است که به بذر گیاهانی اطلاق می شود که دارای میزان قابل توجهی از روغن خوراکی یا صنعتی هستند.
برنامه ریزی حمایتی
بدونِ . . .
مباشر ( مباشرِ خان )
سهم بر
سهم بری
سهم بری
امضای طیفی
"مشاغل ( کسب وکارهای ) خانگی" به انگلیسی می شود: Home - based businesses یا Home - based occupations اگر منظور بیشتر بر فعالیت اقتصادی و کسب درآمد ...
"مشاغل ( کسب وکارهای ) خانگی" به انگلیسی می شود: Home - based businesses یا Home - based occupations اگر منظور بیشتر بر فعالیت اقتصادی و کسب درآمد ...
برداشتن کامل یا بخشی از پروستات
دقت ویژگی
دقت موقعیتی/ مکانی
Demand and Supply عرضه و تقاضا
نه چندان دلپذیر
اصطلاح کلی
آموزش زبان
عضو شورا
اعضای شورا
صراف
پر اِطناب
همگرایی
طریقه فرمان
محاکمات عمومی
[حقوق] داوری
مزرعه نمایشی
پیشه وران
نُجَبا، اعیان
دُگم اندیشی
بی توجه به . . .
کنترل جمعیت
مصادره ای
درون شهری The "New Towns Intown" idea ( NIlT ) شهرهای جدید درون شهری
maternal grandmother مادربزرگ مادری
پیامد political import پیامدهای سیاسی
شکاف طبقاتی
اختلافات جناحی
مشروط بر اینکه
revolutionary fervour فضای انقلابی
موسیقی متن اصلی
اجماع عمومی
دولت ملّی
تردید وجود دارد ( که )
روشنفکران
کشاورزی تجاری
خانه های دوم اشاره به مساکنی داره که شهری ها در روستا میخرند برای تعطیلات و اوقات فراغت
جذب و هضم فرهنگ دیگری ( غالب، غیر ) شدن
مخاطره
مخاطرات
مخاطرات طبیعی
فرونشست زمین
گردشگری اقلیت
فرهنگ فاخر
فسق
این عزیزانی که گفتن ترالی. ترالی یا ترولی که خودش میشه یعنی trolley
یادگیری گروهی، یادگیری جمعی
چرخه ای، چرخشی
تجمع آب، آبگرفتگی ( معابر و محل ) ، آبزای شدن، حوضچه شدن
خلق مکان، آفرینش مکان
سیل بند یا سیل گیر خاکی، دِپویی که دور تا دور شهرهای غالبا کوهستانی میکشند تا مانع ورود رواناب سرازیرشده از کوه به داخل شهر بشود
اندازه جامعه
تأکید بر
برق رسانی
غارنشینان
طبیعی
کلاه سنتی، سرپوش
پناهگاه صخره ای
شهر خلاق
در عینِ . . .
خوشگی
داده کاوی، دیتا ماینینگ است
برانگیزاندن، برانگیختگی
با نامِ، با عنوانِ، با برچسبِ
نتیجتاً برای جمع بندی به عنوان جمع بندی مجموعاً
روستاییت
کوشایی
پرهزینه، با قیمت بالا، گران، مستلزم سرمایه زیاد
گسلیده
حمایت/ حفاظت قانونی
در گذرِ
مایه تیله ( خودمانی ) ( برای راه اندازی کسب و کار یا خرید ملک، ماشین و . . . ) فاند ( پاداش ریالی یا دلاری به پژوهشگران ) تنخواه
موقعیت های مسکونی
افراشتگی
عبارات سیگنال
در ادامه
خدمات اکوسیستمی، خدمات بوم سازگان
افزایش یافتن، عدیده شدن
یادگیری از طریق عمل ( نظریه )
یخچالی ( اشاره به آثار یا زمان دوره یخبندان یا یخچالهای اخیر )
دست کشیدن از، امتناع یا خودداری کردن از چیزی
گرفتار و مجذوب چیزی شدن، مستغرق ( در فکر، مطالعه و . . . ) بودن
رها دادن از، عفو کردن، بخشیدن، تبرئه کردن از
دست کشیدن از، تسلیم کردنِ، رها کردنِ، ترک کردنِ
تعرفه گمرکی
عینیات مسائل عینی اهداف عینی مقاصد
نارسایی ها، نابسندگی ها
تعلیف، تعلیفی، تعلیف دام