factionalism

/ˈfækʃənəˌlɪzəm//ˈfækʃnəl/

معنی: نفاق، فرقه بازی
معانی دیگر: وابستگی به دسته ی خاص (در حزب یا پارلمان و غیره)، دسته گرایی

جمله های نمونه

1. Factionalism was tearing the party and the country apart.
[ترجمه گوگل]جناح گرایی حزب و کشور را از هم می پاشید
[ترجمه ترگمان]factionalism داشت مهمانی و روستا را از هم جدا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There has been a substantial amount of factionalism within the movement.
[ترجمه گوگل]مقدار قابل توجهی جناح گرایی در درون جنبش وجود داشته است
[ترجمه ترگمان]مقدار زیادی از factionalism در این جنبش وجود داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The committee's demise was generally attributed to factionalism and a lack of interest among other Contact users.
[ترجمه گوگل]سقوط این کمیته عموماً به جناح بندی و عدم علاقه در میان سایر کاربران تماس نسبت داده شد
[ترجمه ترگمان]مرگ این کمیته به طور کلی به دسته بندی و عدم علاقه میان دیگر کاربران آشنا نسبت داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The attack on factionalism nevertheless was concentrated on the Democratic Platform.
[ترجمه گوگل]حمله به جناح گرایی با این وجود بر پلتفرم دموکرات متمرکز بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، حمله به فرقه factionalism بر روی سکوی دموکراتیک متمرکز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Factionalism between user subgroups can cause friction which in turn neutralises the democratic process.
[ترجمه گوگل]جناح بندی بین زیر گروه های کاربر می تواند باعث اصطکاک شود که به نوبه خود روند دموکراتیک را خنثی می کند
[ترجمه ترگمان]ناسازگاری بین گروه های کاربری می تواند باعث اصطکاک شود که به نوبه خود فرآیند دموکراتیک را تضعیف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Because of user non-participation, factionalism and the failure of user committees, periodic group meetings were organised by staff.
[ترجمه گوگل]به دلیل عدم مشارکت کاربران، جناح بندی و شکست کمیته های کاربری، جلسات گروهی دوره ای توسط کارکنان سازماندهی شد
[ترجمه ترگمان]به دلیل عدم مشارکت کاربری، دسته بندی و شکست کمیته های کاربری، جلسات گروهی دوره ای توسط کارکنان سازمان دهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Among them, combating sectarianism -- that is, factionalism and enhancing Party spirit -- is very important.
[ترجمه گوگل]در میان آنها، مبارزه با فرقه گرایی - یعنی جناح گرایی و تقویت روحیه حزبی - بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]در بین آن ها، مبارزه با فرقه گرایی - - یعنی فرقه بندی و تقویت روحیه حزب - - بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even while moving to the Left, trade-union activists remained hostile to Lenin's fierce factionalism.
[ترجمه گوگل]حتی زمانی که به سمت چپ حرکت می‌کردند، فعالان اتحادیه‌های کارگری با جناح‌گرایی شدید لنین مخالف بودند
[ترجمه ترگمان]حتی در حالی که به سمت چپ حرکت می کردند، فعالان اتحادیه های کارگری با factionalism تند لنین مخالف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The other side of the coin has also persisted in the form of factionalism and intergroup conflict.
[ترجمه گوگل]روی دیگر سکه نیز در قالب جناح گرایی و درگیری بین گروهی تداوم یافته است
[ترجمه ترگمان]طرف دیگر سکه نیز به شکل نفاق و درگیری intergroup باقی مانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Indeed, the inter-war years saw the continued decline of the Liberal Party and the persistence of factionalism.
[ترجمه گوگل]در واقع، سال‌های بین جنگ شاهد افول مداوم حزب لیبرال و تداوم جناح‌گرایی بود
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، سال ها جنگ داخلی شاهد افول مداوم حزب لیبرال و تداوم of بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A similar scholarly consensus exists over the Nationalists' vastly greater success in dealing with internal factionalism.
[ترجمه گوگل]اجماع علمی مشابهی در مورد موفقیت بسیار بیشتر ملی گراها در برخورد با جناح گرایی داخلی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک اجماع علمی مشابه بر روی ملی گرایان با موفقیت بسیار بیشتر در ارتباط با دسته بندی داخلی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yet many of those policies remain unimplemented, and one important reason is factionalism.
[ترجمه گوگل]با این حال بسیاری از این سیاست ها اجرا نشده باقی می مانند و یکی از دلایل مهم آن جناح گرایی است
[ترجمه ترگمان]با این حال، بسیاری از این سیاست ها unimplemented باقی مانده اند و یک دلیل مهم، دسته بندی کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The South Korean ruling Grand National Party is driven by factionalism and acts like a minority party despite having nearly two-thirds control of the unicameral National Assembly.
[ترجمه گوگل]حزب ملی بزرگ حاکم کره جنوبی تحت تأثیر جناح گرایی قرار دارد و علیرغم کنترل تقریباً دو سوم مجلس ملی تک مجلسی مانند یک حزب اقلیت عمل می کند
[ترجمه ترگمان]حزب ملی کشور کره جنوبی با دسته بندی و اعمال مانند یک حزب اقلیت، علی رغم اینکه تقریبا دو سوم کنترل مجلس ملی را به خود اختصاص داده است، فعالیت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Some Party members don't act in accordance with Party spirit but persist in factionalism.
[ترجمه گوگل]برخی از اعضای حزب مطابق با روحیه حزب عمل نمی کنند، بلکه بر جناح بندی پافشاری می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از اعضای حزب مطابق با روح حزب عمل نمی کنند اما در factionalism پافشاری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نفاق (اسم)
faction, discord, split, dissension, factionalism, disunion

فرقه بازی (اسم)
factionalism

انگلیسی به انگلیسی

• dissention within a group, partisanism
factionalism is the state of having one or more factions within a group.

پیشنهاد کاربران

شقه شقه سازی ، بخشی از پروژه اسقاط سازی کشورها
جناح گرایی
چندپارچگی

بپرس