ramify

/ˈræməˌfaɪ//ˈræmɪfaɪ/

معنی: منشعب شدن، شاخهشاخه شدن، منشعب کردن، شاخه دادن، شاخه بستن
معانی دیگر: چند شاخه شدن، شاخه شاخه شدن یا کردن، شاخه بندی کردن یا شدن، منشعب کردن یا شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ramifies, ramifying, ramified
(1) تعریف: to spread into or become divided into many branches or subdivisions.

- The capillaries ramify and then widen as they become small veins, or venules.
[ترجمه گوگل] مویرگ ها منشعب می شوند و سپس با تبدیل شدن به سیاهرگ ها یا رگه های کوچک، گشاد می شوند
[ترجمه ترگمان] مویرگ ها نفوذ می کنند و سپس در حالی که به رگ های کوچک تبدیل می شوند، گسترش می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to have or produce effects or consequences that make some original matter more complex.

- This decision will likely ramify, and we will need to face more dilemmas in the future.
[ترجمه گوگل] این تصمیم احتمالاً منتهی می شود و در آینده باید با دوراهی های بیشتری روبرو شویم
[ترجمه ترگمان] این تصمیم محتمل است و ما باید در آینده با مشکلات بیشتری مواجه شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Highways were ramified all over the country.
[ترجمه گوگل]بزرگراه ها در سراسر کشور منشعب شد
[ترجمه ترگمان]highways در سراسر کشور پراکنده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Railways are ramified over the country.
[ترجمه گوگل]راه آهن در سراسر کشور منشعب شده است
[ترجمه ترگمان]راه آهن در سراسر کشور تقسیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At the same time, in recent decades City, like many other undergraduate colleges, has ramified upward into a quasi-university.
[ترجمه گوگل]در عین حال، در دهه های اخیر سیتی، مانند بسیاری از کالج های دیگر در مقطع کارشناسی، به سمت یک شبه دانشگاه منشعب شده است
[ترجمه ترگمان]در عین حال، در دهه های اخیر، مانند بسیاری از دانشکده های کارشناسی دیگر، به سمت بالا به سمت یک شبه دانشگاهی منشعب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These plants ramify early and get to be very large.
[ترجمه گوگل]این گیاهان زود منشعب می شوند و بسیار بزرگ می شوند
[ترجمه ترگمان]این گیاهان زودتر می رسند و خیلی بزرگ می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The optimal control is an important ramify of auto-control theory, the optimal control problem of Singular bilinear systems is studied in this paper firstly.
[ترجمه گوگل]کنترل بهینه یکی از شاخه‌های مهم تئوری کنترل خودکار است، مسئله کنترل بهینه سیستم‌های دوخطی منفرد در این مقاله ابتدا بررسی می‌شود
[ترجمه ترگمان]کنترل بهینه یکی از جنبه های مهم تیوری کنترل خودکار است، مساله کنترل بهینه سیستم های دوطرفه مفرد در این مقاله مورد مطالعه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These actions will ramify.
[ترجمه گوگل]این اقدامات دامن خواهد زد
[ترجمه ترگمان]این کارها ramify خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If we wish children to develop awareness and sensitivity, Art and Nature must ramify their schooling from their early days.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خواهیم بچه‌ها آگاهی و حساسیت داشته باشند، هنر و طبیعت باید از همان روزهای ابتدایی تحصیلاتشان را گسترش دهند
[ترجمه ترگمان]اگر ما می خواهیم که کودکان آگاهی و حساسیت را پرورش دهند، هنر و طبیعت باید تحصیلات خود را از روزه ای اول آغاز کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منشعب شدن (فعل)
branch, divaricate, fork, ramify, furcate

شاخه شاخه شدن (فعل)
branch, ramify

منشعب کردن (فعل)
ramify

شاخه دادن (فعل)
ramify

شاخه بستن (فعل)
ramify

تخصصی

[برق و الکترونیک] منشعب شدن، شاخه شاخه شدن

انگلیسی به انگلیسی

• divide into branches, branch out, fork

پیشنهاد کاربران

متعدد
افزایش یافتن، عدیده شدن
چندشاخه شدن - انشعابات
ramification

بپرس