correspondingly


بهمان نسبت ,همانطور,متقابلا

جمله های نمونه

1. The new exam is longer and correspondingly more difficult to pass.
[ترجمه محمدرضا حیدری] امتحان جدید طولانی تر است به همین دلیل سخت تر است
|
[ترجمه امیری] امتحان جدید طولانی تر و به همان اندازه موفق شدن در آن ستخت تر است.
|
[ترجمه ماهرخ] امتحان جدید طولانی تر و متقابلا پاس شدن در آن سخت تر است .
|
[ترجمه علیرضا بینش] امتحان جدید طولانی تر است، پس قبولی در آن نیز مشکل تر است
|
[ترجمه Matin] امتحان جدید طولانی تره و در نتیجه ( به این ترتیب ) قبولی در آن سخت تر هم هست
|
[ترجمه گوگل]امتحان جدید طولانی تر است و به همین ترتیب گذراندن آن دشوارتر است
[ترجمه ترگمان]امتحان جدید طولانی تر و در نتیجه دشوارتر خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If you do not so trust them, then correspondingly elaborate testing procedures are required to monitor their impact and effectiveness.
[ترجمه گوگل]اگر چندان به آنها اعتماد ندارید، روش‌های آزمایش دقیقی برای نظارت بر تأثیر و اثربخشی آنها لازم است
[ترجمه ترگمان]اگر شما به آن ها اعتماد ندارید، پس در نتیجه برای نظارت بر تاثیر و اثربخشی آن ها، روش های آزمایشی دقیقی برای تست کردن آن ها لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Correspondingly it must be recognised that an individual has entered work with a particular educational standard.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب باید تشخیص داده شود که فردی با استاندارد آموزشی خاصی وارد کار شده است
[ترجمه ترگمان]Correspondingly باید به رسمیت شناخته شود که یک فرد با یک استاندارد آموزشی خاص وارد کار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Correspondingly, we shall have to consider three aspects of the delimitation of a lexical item.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، ما باید سه جنبه از حدود یک آیتم واژگانی را در نظر بگیریم
[ترجمه ترگمان]بنابراین باید سه جنبه از تعیین حدود یک آیتم واژگانی را در نظر بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Correspondingly this affected the basic balance, i. e. the current balance plus the balance of long-term capital flow.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب این تعادل اساسی را تحت تأثیر قرار داد ه تراز جاری به اضافه مانده جریان سرمایه بلندمدت
[ترجمه ترگمان]این مساله بر تعادل اولیه تاثیر می گذارد، i ای تعادل جریان به علاوه تعادل جریان بلند مدت سرمایه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Correspondingly most of the persons in a close network of relationships are of unequal rather than equal status.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، اکثر افراد در یک شبکه نزدیک از روابط دارای وضعیت نابرابر و نه برابر هستند
[ترجمه ترگمان]اکثر افراد در یک شبکه نزدیک از روابط به جای وضعیت مساوی نابرابر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Correspondingly acquisition is different from storage in that the latter implies a formal recording possibly in short-term or possibly in long-term memory.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، اکتساب با ذخیره سازی متفاوت است، زیرا دومی مستلزم یک ضبط رسمی احتمالاً در کوتاه مدت یا احتمالاً در حافظه بلند مدت است
[ترجمه ترگمان]اکتساب Correspondingly متفاوت از ذخیره سازی در آن است که دومی به معنای ثبت رسمی احتمالا در حافظه بلند مدت یا احتمالا در حافظه بلند مدت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Intellectuals play a correspondingly enlarged role in Gramsci's Marxism, which perhaps accounts for its popularity amongst academic Marxists.
[ترجمه گوگل]روشنفکران به همان نسبت نقش بزرگتری در مارکسیسم گرامشی ایفا می کنند که شاید دلیل محبوبیت آن در بین مارکسیست های دانشگاهی باشد
[ترجمه ترگمان]روشنفکران یک نقش بزرگ تر را در مارکسیسم Gramsci بازی می کنند که شاید شهرت آن در میان مارکسیست های فرهنگی را به حساب می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Employment for agricultural labourers was correspondingly limited, and by no means all holdings were too small for subsistence.
[ترجمه گوگل]اشتغال برای کارگران کشاورزی به همین ترتیب محدود بود، و به هیچ وجه همه مزارع برای امرار معاش کوچک نبودند
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل اشتغال برای کارگران کشاورزی محدود بود و به هیچ وجه all برای امرار معاش بسیار کوچک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But the traders did not become correspondingly more refined in their behavior.
[ترجمه گوگل]اما معامله گران به همان نسبت در رفتار خود دقیق تر نشدند
[ترجمه ترگمان]اما تجار در رفتار خود متقابلا رفتار بهتری نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Their income relative to their parents will be correspondingly higher, their fertility will be high, and so the cycle will continue.
[ترجمه گوگل]درآمد آنها نسبت به والدینشان به همان نسبت بالاتر خواهد بود، باروری آنها بالا خواهد بود و بنابراین این چرخه ادامه خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]درآمد آن ها نسبت به پدر و مادرشان هم بیشتر خواهد بود، باروری آن ها بالا خواهد بود و چرخه ادامه خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The debate correspondingly branches into two.
[ترجمه گوگل]بحث به همین ترتیب به دو شاخه تقسیم می شود
[ترجمه ترگمان]این بحث در نتیجه به دو شاخه تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And correspondingly, not to have a job is highly unfavourable so people outside paid work are considered inferior.
[ترجمه گوگل]و به همین ترتیب، نداشتن شغل بسیار نامطلوب است، بنابراین افراد خارج از کار مزدبگیر پست تلقی می شوند
[ترجمه ترگمان]و در نتیجه، نداشتن کار بسیار نامطلوب است، بنابراین افراد خارج از پرداخت دست مزد پایین محسوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No matter how cruel the destiny treats one with tribulation and misfortune, it will correspondingly treat him with happiness and sweetness. Even if the happiness is short and false, it's enough to light up the whole future life.
[ترجمه گوگل]سرنوشت هر چقدر هم که با مصیبت و بدبختی ظالمانه رفتار کند، به همان نسبت با او با شادی و شیرینی رفتار خواهد کرد حتی اگر شادی کوتاه و کاذب باشد، برای روشن کردن کل زندگی آینده کافی است
[ترجمه ترگمان]مهم نیست که تقدیر با یکی از tribulation و بدبختی چه قدر ظالمانه با او رفتار خواهد کرد و با خوشحالی و شیرینی او را درمان خواهد کرد حتی اگر خوشبختی کوتاه و دروغین باشد، برای روشن کردن کل زندگی آینده کافی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The cost of living in the city is more expensive, but salaries are supposed to be correspondingly higher.
[ترجمه گوگل]هزینه زندگی در شهر گران تر است، اما قرار است حقوق ها به نسبت بالاتر باشد
[ترجمه ترگمان]هزینه زندگی در شهر گران تر است، اما انتظار می رود حقوق ها هم بیشتر باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نساجی] متقابلا - همانطور - به همان نسبت
[ریاضیات] به طریق مشابه، به طور مشابه

انگلیسی به انگلیسی

• in a suitable manner, in a parallel manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : correspond
اسم ( noun ) : correspondence / correspondent
صفت ( adjective ) : corresponding
قید ( adverb ) : correspondingly
نامه نگارانه ( انتقال پیام زبانی مشابه لحن نامه نگارِ )
به نسبت
متناظراً ، متقابلاً ( اینا ترجمه های عربی )
اما اگه فارسی بخایم ترجمه کنیم :
همچنین also
همینطور likewise
similarly
به همین ترتیب
بر همین اساس
به اندازه ی هم
به نسبت هم
به یه نسبت/اندازه
The entire metabolic rate correspondingly high
Star Trek TOS
به همان اندازه
متقابلا
به طریق مشابه ، به طور مشابه

بپرس