پیشنهاد‌های سید محراب میرکریمی (١٩,٦٢٦)

بازدید
٦,٠٤٢
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

⚠️ فقط دقت کنید که تمامی کلمات زیر صفت هستند و اسم نیستند، برای تبدیل این کلمات به اسم فقط کافیست al را از آخر کلمات بردارید pentagonal = پنج ضلعی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

⚠️ فقط دقت کنید که تمامی کلمات زیر صفت هستند و اسم نیستند، برای تبدیل این کلمات به اسم فقط کافیست al را از آخر کلمات بردارید pentagonal = پنج ضلعی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

⚠️ فقط دقت کنید که تمامی کلمات زیر صفت هستند و اسم نیستند، برای تبدیل این کلمات به اسم فقط کافیست al را از آخر کلمات بردارید pentagonal = پنج ضلعی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ترتیب 《برابر کردن》 در انگلیسی ⬇️ Double: دوبرابر کردن triple: سه برابر کردن quadruple: چهار برابر کردن quintuple یا pentuple: پنج برابر کردن sextuple ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

used to say that someone deserves praise, or to ask people to show their approval of someone by clapping به افتخارِ. . . اصطلاحی است که در زمان تشوی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

something that seems very good when it is first received, but in fact does great harm to the person who receives it مثال: In a short time, his appoi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

something that seems very good when it is first received, but in fact does great harm to the person who receives it مثال: In a short time, his appo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تابوت مترادف: coffin

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

تشنه ی چیزی بودن مترادف ها: crave for; long for ⚠️ دقت کنید که این phrasal verb در متون ادبی و نمایشنامه ها خیلی کاربرد داره و نه در استفاده روزمره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

⚠️ دوستان دقت کنید که املای درست برای معنی این واژه ( سلب مالکیت کردن ) است نه صلب!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

از دماغ فیل افتاده ( صفت ) متکبر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

نسنجیده صحبت کردن گفتن چیزی که در موقعیتی به هیچ عنوان مناسب نیست

پیشنهاد
١

( در اصطلاح عامیانه ) گل به خودی زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آب خنک خوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

صراط مستقیم

پیشنهاد
١

کسی رو آدم حساب نکردن

پیشنهاد
٣

کسی رو آدم حساب نکردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از خنده روده بر شدن از خنده ترکیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در ذهن نقش بستن در ذهن حک شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تداعی کردن خاطرات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تداعی کردن خاطرات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تداعی کردن خاطرات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

طوطی وار حفظ کردن

پیشنهاد
٣

عزم خود را جزم کردن

پیشنهاد
٦

بلای جان وبال گردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آب و تاب دادن پیاز داغ چیزی رو زیاد کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

آب و تاب دادن پیاز داغ چیزی رو زیاد کردن

پیشنهاد
٤

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

از راه به در شدن ( مثلا افرادی که به مواد مخدر و مشروبات الکلی و. . . رو میارند، از این اصطلاح برای اونها استفاده میکنیم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

با بیخیالی طی کردن کک کسی نگزیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سپر انداختن ( به معنای تسلیم شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

( در اصطلاح عامیانه ) له و لورده ( کنایه از خسته و سردرگم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

برگ برنده رو در دست داشتن

پیشنهاد
١

کسی رو از خجالت آب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کسی رو از خجالت آب کردن

پیشنهاد
١

کسی رو از خجالت آب کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

انگشت تهمت به سمت کسی گرفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از جان مایه گذاشتن ( برای انجام کاری ) جان دادن ( برای انجام کاری ) مثلا میگیم من جونم هم میدم واسه فلان کار

پیشنهاد
٣

خود را به کوچه علی چپ زدن

پیشنهاد
٣

( اصطلاح ) یه سر و گردن بالاتر بودن از

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این اصطلاح رو میشه پنچر ترجمه کرد مثلا میگیم طرف پنچر شده! یعنی خیلی ناامیده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این اصطلاح humorous هست بنابراین میشه اون رو پنچر ترجمه کرد مثلا میگیم طرف پنچر شده ینی خیلی نا امیده

پیشنهاد
٢

آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

به در بسته خوردن به بن بست خوردن

پیشنهاد
٢

( اصطلاح ) سر جنگ داشتن با کسی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بدون فکر و چشم بسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بدون فکر و چشم بسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( در اصطلاح عامیانه ) تو اوج بودن ( کنایه از موفق بودن است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

( در اصطلاح عامیانه ) تو اوج بودن ( کنایه از موفق بودن است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( در اصطلاح عامیانه ) زندگیِ بر وفق مراد؛ زندگیِ گل و بلبل