scintillate

/ˈsɪntɪleɪt//ˈsɪntɪleɪt/

معنی: برق زدن، درخشیدن، ساطع شدن، جرقه زدن
معانی دیگر: (هوش و عمل و غیره) درخشیدن، لپان شدن، خرفکیدن، آییژیدن، (مانند ستاره) چشمک زدن، سوسو زدن (twinkle هم می گویند)

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scintillates, scintillating, scintillated
(1) تعریف: to send out sparks.
مترادف: coruscate, spark, sparkle
مشابه: blink, flash, gleam, glint, shimmer, twinkle

- The fire crackled and scintillated.
[ترجمه گوگل] آتش ترقه می زد و می سوخت
[ترجمه ترگمان] آتش ترق و تروق می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to sparkle or flash.
مترادف: sparkle
مشابه: blaze, dazzle, effervesce, flash, glitter, radiate, shine, twinkle

- Some stars scintillate more than others.
[ترجمه گوگل] برخی از ستارگان بیشتر از سایرین برق می زنند
[ترجمه ترگمان] بعضی از ستاره ها more از بقیه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She has eyes that seem to scintillate with intelligence.
[ترجمه گوگل] او چشمانی دارد که به نظر از هوش می‌سوزد
[ترجمه ترگمان] چشمانی دارد که با هوش و هوش جرقه می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to be intellectually lively or brilliant.
مشابه: blaze, dazzle

- Their friendly debates scintillated with wit.
[ترجمه گوگل] مناظرات دوستانه آنها سرشار از شوخ طبعی بود
[ترجمه ترگمان] مباحثات دوستانه آن ها با عقل جور درمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: scintillating (adj.), scintillatingly (adv.)
• : تعریف: to send out (sparks or flashes).

جمله های نمونه

1. You were scintillating on TV last night.
[ترجمه گوگل]دیشب داشتی تو تلویزیون میسوختی
[ترجمه ترگمان]تو دیشب به تلویزیون چشمک می زدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You can hardly expect scintillating conversation from a kid that age.
[ترجمه گوگل]شما به سختی می توانید از کودکی در آن سن انتظار گفتگوی هیجان انگیز داشته باشید
[ترجمه ترگمان]تو به سختی می تونی انتظار داشته باشی که یه مکالمه از یه بچه به این سن داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. a play full of scintillating dialogue.
[ترجمه گوگل]نمایشنامه ای پر از دیالوگ های درخشان
[ترجمه ترگمان]نمایشی پر از گفتگوی scintillating
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Statistics on unemployment levels hardly make for scintillating reading.
[ترجمه گوگل]آمارهای مربوط به سطح بیکاری به سختی می تواند خوانش هیجان انگیزی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]آمار مربوط به سطح بیکاری به سختی می تواند در حال مطالعه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. What he said scintillated wittiness.
[ترجمه گوگل]آنچه او گفت شوخ طبع بود
[ترجمه ترگمان] چیزی که اون گفت \"scintillated wittiness\" - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And then a scintillating piece of fielding from Graeme Hick.
[ترجمه گوگل]و سپس یک قطعه درخشان از میدان شناسی از Graeme Hick
[ترجمه ترگمان]و سپس یک قطعه زمین در حال بازی از Graeme hick
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His eyes scintillated excitation.
[ترجمه گوگل]چشمانش از هیجان برق زد
[ترجمه ترگمان] چشماش scintillated
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Precision-cut, liberated from the leadline, the mosaic edges refract the light in scintillating, unpredictable ways.
[ترجمه گوگل]لبه های موزاییکی با برش دقیق، آزاد شده از خط سرب، نور را به روش های سوزاننده و غیرقابل پیش بینی شکست می دهند
[ترجمه ترگمان]لبه های موزاییک شده با دقت، آزاد شده از the، لبه موزاییک نور را به روش های منطقی و غیرقابل پیش بینی شکسته می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sole outstanding feature comes in Richard Suart's scintillating interpretation of the two chief comic roles.
[ترجمه گوگل]تنها ویژگی برجسته در تفسیر درخشان ریچارد سوآرت از دو نقش اصلی کمیک است
[ترجمه ترگمان]تنها ویژگی برجسته در تفسیر ریچارد Suart از دو نقش اصلی کمدی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rebecca was apparently at her most scintillating - brilliant talker as she has the reputation of being.
[ترجمه گوگل]ربکا ظاهراً در درخشان‌ترین سخنرانش بود، زیرا او شهرت وجود دارد
[ترجمه ترگمان]ربکا ظاهرا در حال صحبت کردن با زنی بود که در آن هنگام شهرت زیادی به خرج داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Bored female requires scintillating correspondence to warm her winter nights-Most musical tastes catered for, but no Goths or Smiths fans please.
[ترجمه گوگل]زن بی حوصله برای گرم کردن شب های زمستانی خود به مکاتبات پرشور نیاز دارد - بیشتر سلیقه های موسیقی مورد توجه قرار می گیرند، اما هیچ طرفدار گوت یا اسمیت لطفاً
[ترجمه ترگمان]از زن بی حوصله برای گرم کردن شب های زمستانی خود نیاز دارد - اغلب مزه موسیقی برآورده می شود، اما هیچ علاقه ای به طرفداران Smiths و Smiths وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her eyes scintillate anger.
[ترجمه گوگل]چشمانش عصبانیت را می سوزاند
[ترجمه ترگمان]چشم هایش از خشم برق می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The research on the system of Gaogouli Capital City evolution and protection, have leading meaning, Gaogouli Capital City will again scintillate the energy.
[ترجمه گوگل]تحقیقات در مورد سیستم تکامل و حفاظت از پایتخت گائوگولی، معنای برجسته ای دارد، پایتخت گائوگولی دوباره انرژی را روشن می کند
[ترجمه ترگمان]تحقیقات انجام شده بر روی سیستم تکامل و حفاظت از شهر پایتخت، منجر به leading معنا شده است، Gaogouli سیتی دوباره انرژی را دوباره اجرا خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Hint: atmospheric turbulence causes the image of the star to scintillate or vary in brightness and color more readily than the planet.
[ترجمه گوگل]نکته: تلاطم اتمسفر باعث می شود که تصویر ستاره با سهولت بیشتری نسبت به سیاره درخشش و رنگ آن تغییر کند
[ترجمه ترگمان]نکته: آشفتگی جوی باعث ایجاد تصویر ستاره به scintillate یا تغییر در روشنایی و رنگ بیش از سیاره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

برق زدن (فعل)
light, wink, ray, luster, flash, coruscate, glisten, glitter, fulgurate, glister, scintillate

درخشیدن (فعل)
lighten, glory, star, ray, shine, sheen, luster, coruscate, glint, glisten, glitter, glister, scintillate, lamp

ساطع شدن (فعل)
glisten, glitter, glister, scintillate

جرقه زدن (فعل)
spark, sparkle, scintillate

انگلیسی به انگلیسی

• shine, sparkle, glow; produce sparks, give off sparks

پیشنهاد کاربران

درخشیدن هوش و عمل
brilliance درخشندگی
a brilliant smile لبخند درخشان

بپرس