seemly

/ˈsiːmli//ˈsiːmli/

معنی: شایسته، خوش منظر، زیبنده، بطور دلپذیر
معانی دیگر: خوش ظاهر، خوش قیافه، خوشرو، درخور، مناسب، بجا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: seemlier, seemliest
(1) تعریف: in accord with decency and propriety; suitable; fitting; decorous.
مترادف: appropriate, fitting, proper, right, suitable
متضاد: scandalous, tasteless, unbecoming, unseemly
مشابه: acceptable, applicable, apposite, apropos, befitting, comely, decent, decorous, done, legitimate, meet, modest, nice, possible, respectable

- That miniskirt is not seemly attire for the funeral; put on something a little more conservative.
[ترجمه گوگل] آن دامن کوچک لباسی برای مراسم تشییع جنازه نیست چیزی کمی محافظه کارانه تر بپوشید
[ترجمه ترگمان] این لباس پوشیدن مناسب برای مراسم تدفین نیست؛ چیزی را که اندکی محافظه کارتر بود بر جای گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We expected some racy jokes from the groom's best man, but his remarks were quite seemly.
[ترجمه گوگل] ما انتظار داشتیم که از بهترین مرد داماد شوخی های تند و تیز داشته باشیم، اما اظهارات او کاملاً ظاهری بود
[ترجمه ترگمان] ما انتظار داشتیم که از ساقدوش داماد چند تا شوخی بامزه داشته باشیم، اما his کام لا مناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having an attractive appearance.
مترادف: comely, fair
متضاد: unbecoming
مشابه: agreeable, attractive, becoming, engaging, fetching, lovely, nice, pretty

- a seemly young maiden
[ترجمه گوگل] یک دوشیزه به ظاهر جوان
[ترجمه ترگمان] دختر جوان شایسته ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: seemlier, seemliest
مشتقات: seemliness (n.)
• : تعریف: in a seemly way; decorously; decently.
مترادف: appropriately, decorously, fittingly, properly
متضاد: unseemly
مشابه: acceptably, apropos, decently, legitimately, right, rightly, suitably

جمله های نمونه

1. It was not seemly for ladies to talk about money.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد خانم ها در مورد پول صحبت کنند
[ترجمه ترگمان]برای خانم ها مناسب نبود که در مورد پول حرف بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was not considered seemly to talk in such a way in front of the children.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسید جلوی بچه ها به این شکل حرف بزنند
[ترجمه ترگمان]صحبت کردن با چنین روشی در مقابل بچه ها مناسب به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Self-assertion was not thought seemly in a woman.
[ترجمه گوگل]ابراز وجود در یک زن به نظر نمی رسید
[ترجمه ترگمان]اعتماد به نفس در یک زن بسیار مناسب نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It would not have been very seemly for the ladies to hear all the shouting.
[ترجمه گوگل]شنیدن این همه فریاد برای خانم ها چندان به نظر نمی رسید
[ترجمه ترگمان]برای خانم ها مناسب نبود که همه داد و فریاد را بشنوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Chewing gum on a train is not seemly in a lady.
[ترجمه گوگل]آدامس جویدن در قطار برای خانم ها به نظر نمی رسد
[ترجمه ترگمان]آدامس جویده شده روی یک قطار کار درستی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Young people should address their elders in a seemly manner.
[ترجمه گوگل]جوانان باید بزرگترها را به شکل ظاهری خطاب کنند
[ترجمه ترگمان]جوانان باید به شیوه مناسبی به ریش سفیدان خود بپردازند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We will call at a more seemly time.
[ترجمه گوگل]ما در زمان ظاهری تر تماس خواهیم گرفت
[ترجمه ترگمان]ما به زمان مناسب تری زنگ می زنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I dare say it would have been more seemly to decline this proposal.
[ترجمه گوگل]به جرات می‌توانم بگویم که به نظر می‌رسد این پیشنهاد را رد می‌کردم
[ترجمه ترگمان]شاید بهتر باشد این پیشنهاد را رد کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Select a seemly pollinating time. the good time is when the stamens must be mature. (mature stigma is trifid which has mucilage on it).
[ترجمه گوگل]زمان به ظاهر گرده افشانی را انتخاب کنید زمان خوب زمانی است که برچه ها باید بالغ شوند (کلاله بالغ تریفیدی است که روی آن موسیلاژ وجود دارد)
[ترجمه ترگمان]یک زمان مناسب را انتخاب کنید زمان مناسب زمانی است که the باید بالغ شود (ننگ بالغ trifid است که بر روی آن نوشته شده است)
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It isn't seemly to let the baby play with scissors.
[ترجمه گوگل]به نظر نمی رسد که اجازه دهید کودک با قیچی بازی کند
[ترجمه ترگمان]اجازه نمی دهد که بچه با قیچی بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She smiled to her grandfather nearby and seemly showing off her ability.
[ترجمه گوگل]او به پدربزرگش در همان نزدیکی لبخند زد و ظاهراً توانایی خود را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او به پدر بزرگش که در آن نزدیکی بود لبخند زد و به طور جدی توانایی خود را نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Would it be seemly to have a moment of silence for the Iraqi corpses?
[ترجمه گوگل]آیا به نظر می رسد یک لحظه سکوت برای اجساد عراقی باشد؟
[ترجمه ترگمان]آیا بهتر است یک لحظه سکوت برای اجساد عراقی داشته باشیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It would be more seemly to tell her after the funeral.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد پس از تشییع جنازه به او بگویید
[ترجمه ترگمان]پس از مراسم تدفین برایش آسان تر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We no longer pay a seemly deference to our superiors.
[ترجمه گوگل]ما دیگر احترام ظاهری نسبت به مافوق خود قائل نیستیم
[ترجمه ترگمان]ما دیگر نسبت به مافوق خود احترام قائل نیستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شایسته (صفت)
able, good, qualified, apt, fit, worthy, competent, proper, sufficient, suitable, meet, apropos, befitting, intrinsic, seemly, becoming, deserving, meritorious

خوش منظر (صفت)
handsome, beautiful, spiffy, comely, scenic, seemly, good-looking

زیبنده (صفت)
seemly, becoming

بطور دلپذیر (قید)
pretty, seemly, pleasantly

انگلیسی به انگلیسی

• proper, decent, decorous; suitable. fitting; handsome, physically attractive
seemly behaviour, dress, and so on is appropriate in the particular circumstances, and is usually quiet and dignified; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بپرس