sensuous

/ˈsent͡ʃəwəs//ˈsenʃʊəs/

معنی: مبنی بر لذات جسمانی، پیرو محسوسات ولذات نفسانی، وابسته به حواس یا احساسات
معانی دیگر: سوهش انگیز، احساس انگیز، پراحساس، احساساتی، پراحساسات، لذتبخش، سوهشی، حسی، وابسته به سوهش یا احساس

جمله های نمونه

1. soft, sensuous music
موسیقی آرام و پراحساسات

2. the sensuous feeling of the sun's rays on my skin
احساس لذتبخش پرتو خورشید بر پوستم

3. She luxuriated in the sensuous feel of the silk sheets.
[ترجمه گوگل]او در احساس حسی ملحفه های ابریشمی تجمل می کرد
[ترجمه ترگمان]با احساس شهوانی ملافه های ابریشمی فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The director employs sensuous, atmospheric camerawork and deft dramatic touches.
[ترجمه گوگل]کارگردان از فیلمبرداری حسی، جوی و لمس های دراماتیک ماهرانه استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]کارگردان از حرکات سکسی، camerawork و touches dramatic استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He had a very sensuous mouth.
[ترجمه گوگل]او دهان بسیار حساسی داشت
[ترجمه ترگمان] اون دهن سکسی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm drawn to the poetic, sensuous qualities of her paintings.
[ترجمه گوگل]من به ویژگی های شاعرانه و حسی نقاشی های او کشیده شده ام
[ترجمه ترگمان]به خصوصیات شاعرانه و شهوانی نقاشی او کشیده می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. With its sensuous silver curves and irresistible navigation button, lovers of gadgets will find this the ultimate object of desire.
[ترجمه گوگل]با منحنی های نقره ای رنگی و دکمه ناوبری مقاومت ناپذیر، دوستداران گجت ها این را هدف نهایی می دانند
[ترجمه ترگمان]عاشقان با استفاده از منحنی های sensuous و دکمه جهت یابی غیرقابل مقاومت، این هدف نهایی تمایل را پیدا خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His kiss was as sensuous and seductive as black satin, sweeter than any wine.
[ترجمه گوگل]بوسه او مانند ساتن سیاه احساسی و فریبنده بود، شیرین تر از هر شرابی
[ترجمه ترگمان]بوسه او مثل ساتن سیاه بود و به زیبایی ساتن سیاه، شیرین تر از هر شراب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The shadowy interior is a sensuous baroque mix of gilt and candle wax.
[ترجمه گوگل]فضای داخلی سایه دار ترکیبی حسی به سبک باروک از طلا و موم شمع است
[ترجمه ترگمان]داخل ساختمان تاریک، ترکیبی از موم و شمع مومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Oh, no, not with that aggravating, hot-tempered, sensuous little leprechaun.
[ترجمه گوگل]اوه، نه، نه با آن جذام کوچک آزاردهنده، تند مزاج و احساسی
[ترجمه ترگمان] اوه، نه، نه با اون aggravating گرم و گرم و شهوانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. So Feuerbach's sensuous anthropology, much praised even by Karl Barth, is not quite what it seems.
[ترجمه گوگل]بنابراین انسان شناسی حسی فویرباخ، که حتی توسط کارل بارت بسیار تحسین شده است، کاملاً آنطور که به نظر می رسد نیست
[ترجمه ترگمان]بنابراین، انسان شناسی سکسی Feuerbach، که حتی توسط کارل بارت نیز مورد تحسین قرار گرفته است، دقیقا همان چیزی نیست که به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She heard his soft and sensuous chuckle float on the moonbeams behind her.
[ترجمه گوگل]او صدای خنده نرم و حسی او را شنید که روی پرتوهای ماه پشت سرش شناور بود
[ترجمه ترگمان]او صدای خنده های نرم و شهوانی خود را در مهتاب پشت سرش شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then she took my hand, a sensuous moment.
[ترجمه گوگل]سپس او دست مرا گرفت، یک لحظه حسی
[ترجمه ترگمان]بعد دستم را گرفت، یک لحظه شهوانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The lips were more sensuous than the original, almost licentious.
[ترجمه گوگل]لب‌ها نسبت به نسخه اصلی حساس‌تر بودند و تقریباً بداخلاق بودند
[ترجمه ترگمان]این لب ها از the و تقریبا licentious شهوانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مبنی بر لذات جسمانی (صفت)
sensuous

پیرو محسوسات و لذات نفسانی (صفت)
sensuous

وابسته به حواس یا احساسات (صفت)
sensuous

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to the senses; perceived by the senses; affecting the senses; sensitive, perceptive, responding to sensory stimuli
something that is sensuous gives pleasure to the mind or body through the senses.

پیشنهاد کاربران

۱. زیبایی شناسانه ، لذتبخش، مجلل
۲. سکسی، اغواگر، شهوت انگیز ، دلچسب
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sense / sensitize / sensationalize
✅️ اسم ( noun ) : sense / sensibility / sensitivity / sensitization / sensor / sensuality / sensuousness / sensation / sensationalism
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : sensible / sensitive / senseless / sensory / sensual / sensuous / sensational / sensationalist
✅️ قید ( adverb ) : sensibly / sensitively / senselessly / sensuously / sensually / sensationally

لذت بخش ، پراحساس

بپرس