پرسش خود را بپرسید

حقیقتِ کدام لحظه ، به صورت دو بیتی سروده شده ؟

تاریخ
١ روز پیش
بازدید
٤٤

مولانا » دیوان شمس » رباعیات »رباعی شمارهٔ ۸۲۲

معشوقه چو آفتاب تابان گردد

عاشق به مثال ذره گردان گردد

چون باد بهار عشق جنبان گردد

هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد

٦٢٤
طلایی
٠
نقره‌ای
١٤
برنزی
١٠

٣ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

حقیقت لحظه‌ای که در این رباعی مولانا بیان شده، لحظه‌ی تجلی معشوق و تأثیر آن بر عاشق است.

تحلیل مفهوم رباعی:

بیت اول:
«معشوقه چو آفتاب تابان گردد»
🔹 هنگامی که معشوق (حقیقت، نور الهی) مانند خورشید درخشان شود، یعنی آشکار گردد.

بیت دوم:
«عاشق به مثال ذره گردان گردد»
🔹 عاشق مانند ذرّه‌ای کوچک در برابر این نور به چرخش در می‌آید، گویی مجذوب آن شده و دیگر اراده‌ای از خود ندارد.

بیت سوم:
«چون باد بهار عشق جنبان گردد»
🔹 وقتی که نسیم عشق وزیدن بگیرد (یعنی حال و هوای عشق ایجاد شود)...

بیت چهارم:
«هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد»
🔹 هر شاخه‌ای که هنوز زنده است، همراه این نسیم به رقص در می‌آید.
🔹 این اشاره‌ای به قلب‌هایی دارد که هنوز پذیرای عشق الهی هستند؛ آن‌هایی که خشک و مرده نشده‌اند، با این نسیم عشق به وجد می‌آیند.

حقیقتِ کدام لحظه؟

لحظه‌ی ظهور عشق و تجلی معشوق، که عاشق را به وجد می‌آورد و هر قلب زنده‌ای را به حرکت و رقص در برابر این حقیقت وا‌می‌دارد.

این رباعی به تجربه‌ی عرفانی و جذبه‌ی عاشقانه‌ی الهی اشاره دارد، جایی که عاشق در برابر معشوق بی‌خود شده و در نور حقیقت غرق می‌شود. 🌿🔥

تاریخ
١ روز پیش

این جواب هوش مصنوعی هست؟

-
١ روز پیش

درود بر شما، جهت تحقیقات از آن هم کمک گرفته شده است.

-
٤ ساعت پیش

در جریان مراقبه  ، سالک به مشاهده موضوعات دل می نشیند و با عمیق شدن و پالایش دل ، به رویت نورِ جان می رسد که به آن در اشعار بزرگان قمر ، مه ، نگار ، بت ، صنم و ... گویند . 

مشاهده موضوعات و   سپس رسیدن به رویت قمر ، در واقعیت مانند این است که موضوعات به دور مشاهد گر می چرخند و مشاهد گر در مرکز است .

حال با صبوری و مشاهده گری ، سالک / شاهد می بایست جذب نور شود .

در لحظانی که نزدیک است شاهد جذب نور شود ، بخاطر کانونی شدن توجه و اتحاد آیینه های دل ، حال مشاهده گر  شروع  به چرخش به دورِ نور می کند .حالا نور در مرکز قرار می گیرد . 

زمانی که جذبِ به نور روی دهد ، مشاهده گر وارد جانا می شود . جانا ، آفتابِ جانان است . جانان /  شمس الحق/خدا یا منبع نور. جانان یا اقیانوس جان ها ، خورشید است و جانا یا رودی از جان ها ، آفتاب و پرتو خورشید است و جان ، قمر است که در دل آدمی است . 

پس ، لحظه جذب شدن به پرتو یا آفتابِ خورشید حق یا معشوق ، عاشق یا چشم مشاهده گرِ شاهد ، همچو ذره ای شروع به چرخیدن به دورِ نورِ جانا می کند .

همچو باد بهار که طبیعت زنده می شود 

سالک / دل سالک/ چشمِ شاهد، دوباره  / از نو متولد می شود .   چگونه؟ 

شرط جذب شدن به نور ، اینست که نفس/ ایگو می بایست بیفتد . از شاهد جدا شود . 

پیله نفس،می بایست از مشاهده گر جدا شود و تنها مشاهده گر بودن بدونِ منِ مشاهده گر بماند .  

پس با جذب به جانا ، مانند اینست که سالک دوباره متولد شده است .

اینجاست که بزرگان گفته اند : 

بمیر ، قبل از اینکه زمان مرگت فرا رسد . 

این افتادن نفس در لحظه جذب ، همان مردن است . مردنِ نفس .  

هر شاخ که ..... : یعنی با ورود این نور ، هر آنچه که قابلیت جان دار شدن و زنده شدن را داشته باشد به جنبش می افتد ، زنده می شود .  بخاطر همین حضرت فرموده ؛ هر شاخه که خشک نیست . 

نورِ جان ، همان آگاه بودن است و از آنجا که بر هر چه بتابد آنرا به حیات می آورد ، پس عشق است . یعنی ، بی علت و دلیل  ، نور جان یا نور آگاهی بخش به هر چه بتابد ، آنرا زنده می کند . حال آدم باشد یا شیطان . 

کریه باشد یا زیبا . دیو باشد یا فرشته .

او تنها جان بخش است . پس او ، همه عشق است . 

عشق در سکوتِ دل  وارد می شود .

سکوت،  همان خرد است .

پس شرط رسیدن به خدا،  سکوت است .

عشق و خرد ، دو بال سیمرغ است .

دو فرشته راه فنا به من آموختند : 

پیش خود هیچ مگو و غیر او هیچ مخواه .  

سکوت و آگاه بودنِ محض.

شاد باشید    

    

٦٢٤
طلایی
٠
نقره‌ای
١٤
برنزی
١٠
تاریخ
١ روز پیش

لحظه بقا بعد از  فنای عاشق در معشوق ، 

٥,٦٨٥
طلایی
٤
نقره‌ای
١٠٨
برنزی
١١٤
تاریخ
١ روز پیش

پاسخ شما