"تفاوت عقل جزئی و عقل کلی" از نگاه فلسفه و عرفان
٢ پاسخ
ما به وسیله عقل جزئی، جهان محسوس خود را روشن میکنیم و به واسطه عقل کلی، جهان معقول خود را. حکم عقل، عدل و حکمت این است که شما بتوانید در مراتب عقل از عقل جزئی به عقل کلی برسید. آن کسانی که سائر و سالک این طریق نباشند، در همان عقل جزئی خواهند ماند. اینها از حقیقت حیات هیچ استشمامی نخواهند داشت که اتفاقاً این حکم محتوم خود حضرت عقل است. ابن سینا در رساله «معراجیه» یا «معراجنامه» دقیقاً عروج پیامبر را معادل عروج عقل میگیرد. هنگامی که شما از عقل هیولانی که همین عقل جهان ماده است بالا میآیید، در نهایت میتوانید به جایی برسید که قلب، سینه و مخزن اسرار الهی شود. مهمترین هجرتها در حیات انسان، هجرت از عقل جزئی به عقل کلی است. دریا عقل کلی و برکه و آبی که به مرور زمان بگندد، عقل جزئی است. اینجا بحث نفی عقل نیست، بلکه ماندن عقل در محسوسات است. جناب مولانا در رابطه با عقلهای کلی و جزئی میگوید:
«عاشق از خود چون غذا یابد رحیق/ عقل آنجا گم شود گم ای رفیق
عقل جزوی عشق را منکر بود/ گرچه بنماید که صاحب سر بود
زیرک و داناست اما نیست نیست/ تا فرشته لا نشد آهرمنیست
او بقول و فعل یار ما بود/ چون بحکم حال آیی لا بود
لا بود چون او نشد از هست نیست/ چونک طوعا لا نشد کرها بسیستجان کمالست و ندای او کمال/ مصطفی گویان ارحنا یا بلال»
لا در مصرع دوم بیت سوم این غزل میگوید هیچ کس نمیتواند اهورایی شود، مگر اینکه در این مسیر بر هستی خود بانگ لا زند. «حال» در عرفان، آن لمعات، رشحات و جرقههایی است که یک لحظه در روح زده میشود و حقایق تا افق در مقابل چشم هویدا میشود. در این غزل میگوید، عقل زمانی که در قلمرو حال درآمد، بانگ نفی میزند. از دیدگاه جناب مولانا عقل جزئی، عقلی است که از دیدگاه برخی عرفا، از جمله خود مولانا، عقل مضل است، یعنی عقلی که گمراه میکند.
* باز نشر از سایت: 👇
https://www.mehrnews.com/news/4109069/تفاوت-عقل-جزئی-و-عقل-کلی-بیداری-که-به-حق-نباشد-خواب-است
عقل جزوی عقل خودمونه و عقل کل اولین آفریدۀ حق .طبق فلسفۀ عرفان اگر به عقل جزوی خودمون تکیه کنیم خیلی مواقع محکوم به شکسته . ولی اگر شخص وارد وادی عرفان بشه کل عالم هستی استادش میشن و از همه چیز میتونه بیاموزه و یه جورایی کانّکت میشه به عقل کلِّ خداوند !