پاسخهای مرجان (٢٣)
هزینهی هدر رفته، هزینه از دست رفته، هزینه غیر قابل بازیافت. هزینهای است که پرداخت شده است و دیگر قابل بازیابی نیست. این مقدار همان مبلغی است که دیگر تأثیری در تصمیمات مالی آینده کسبوکار ندارد.
معنی house: ساختمانی برای سکونت انسان، به ویژه ساختمانی که از یک طبقه همکف و یک یا چند طبقه بالا تشکیل شده باشد. وقتی گویندگان بومی انگلیسی از house استفاده میکنند، به ساختمان یا سازه ای اشاره می کن ...
چرا منو لوس می کنی؟
چه معادل فارسی برای لغت بیگانه ی " پارامتر" داریم ؟
متغیر ، عامل متغیر
they: ضمیر: معمولاً به عنوان ضمیر موضوعی مفرد یا جمع استفاده میشود و اشاره به افراد (یا چیزها) دارد که قبلاً نام برده شدهاند. ضمیر جنسیت نامعلوم: در انگلیسی مدرن، “they” میتواند به عنوان یک ضمیر ...
Want: معنی: “خواستن” یا “تمایل داشتن” کاربرد: بیان تمایل یا نیاز. در موقعیت های اجتماعی ریلکس تر و صمیمانه تر مثل جمع های خانوادگی و دوستان که حفظ گفتمان مودبانه چندان ضرورتی ندارد استفاده از want ...
معاون محصول (Vice President of Product)
صرف فعل انگلیسی forget to forget : مصدر ، فراموش کردن forgot : گذشته، فراموش کرد forgotten : حالت سوم ، فراموش کرده
هیچ انگاری یا نیهیلیسم برگرفته از کلمه لاتین nihil به معنای هیچ است. به گفتار نیچه، نیهیلیسم یا هیچ انگاری به معنای بیارزشی ارزشها نیست؛ بلکه به معنای بیارزش شدن ارزشها است.
این اصطلاح تخصصی مربوط به رشته پزشكی است. m.o.h.=medical officer of health افسر پزشک بهداشت
inamorata , sweetheart, love, lover, paramour, bonne amie, mistress, concubine, girl, fancy woman, leman, hetaera, inamorata, ladylove, lovemate , female lover, mistress
معنیش رو میخوام رستگاری و پارسایی و پاکدامینی شان
پاکدامنی: از گناه دوری کردن، پرهیزکار بودن پارسایی: پرهیزکاری پاکدامنی و پارسایی: مراعات النظیر ، مترادف
سلام دوستان! میخواستم بدونم تیمارستان در انگلیسی معادل تک کلمه ای داره که مستقیما به معنای تیمارستان باشه یا نه . میدونم که "mental hospital" این معنی رو میده اما دنبال چیز دیگه ای هستم .
lunatic asylum , madhouse , loony bin , madhouse , bedlam , bughouse , booby hatch
سلام دوستان میشه این جمله برام ترجمه کنید؟ Gifted understudies frequently harbor a variety of assorted scholarly interests, and getting to realize their interests can assist you with fitting examples given your most brilliant understudies.
دانشآموزان با استعداد معمولاً دارای انواع مختلفی از علایق علمی هستند و پی بردن به علایق آنها میتواند به شما در ارائه مثالهای مناسب با توجه به درخشانترین مطالعات شما کمک کند.
My longing weeps for everything my longing shoots back at me to kill or be killed
درود و احترام اشتیاق
در اکثر روستا های ایران خانه ها روی سقف یکدیگر ساخته می شدند در جایی خواندم که اسم آنها خانه های خشتی تافتان است، تافتان در اینجا یعنی چه؟
شهرستان تفتان یکی از شهرستانهای استان سیستان و بلوچستان ایران است. مرکز این شهرستان، شهر نوکآباد است. شهرستان تفتان از شمال شرقی با شهرستان میرجاوه، از شمال غربی با شهرستان زاهدان، از غرب تا جنوب با شهرستان ایرانشهر و از جنوب شرقی تا شرق با شهرستان خاش همسایه است.
معادل عربی میوه ها( تابستانی و زمستانی و استوایی و...)
❊ سیب: تفاح ❊ هندوانه: ( رگی در لهجه عراقی) (بطیخ الاحمر، یح:در لهجه خلیجی) ❊ پرتقال: برتقال ❊ گلابی: ( عرموط در لهجه عراقی) (کمثره:در لهجه خلیجی) ❊ گیلاس: کرز   ...
سلام به جای اصطلاح in my opinion چی میشه استفاده کرد ؟
✪ روشهای گوناگون اظهارنظر ❂ In my opinion به نظر من ❂ As far as I’m concerned تا جایی که اطلاع دارم ❂ It is my belief باور دارم که ❂ From my point of view از نقطه نظر من ❂ If you ask me اگه ...
کلمه ی اینگیلیسی prospect چه معنا و مفهومی را به زبان فارسی دارد
چشمداشت، امید انجام چیزی، دورنما، انتظار، اکتشاف کردن برای مثال: good job prospects آینده کاری درخشان シ
سلام misplacing دقیقا جه معنی هایی میده؟ در کتاب 4000 واژه جلد سوم ص 117 نوشته
در محل اشتباه قرار دادن، جا گذاشتن، گم کردن (چیزی را در جایی گذاشتن و جای آن را فراموش کردن)
نام رنگ های پر کاربرد در عربی چی میشه؟ مثلا: سبز، آبی، قرمز و...
آبی: ازرق زرد: اصفر سبز: اخضر قرمز : احمر سفید: ابیض سیاه: اسود نارنجی: برتقالی بنفش: بنفسجی قهوه ای: بنی صورتی: وردی خاکستری: رمادی سرمه ای: کحلی زرشکی: احمر غامق نوک مدادی: رصاصی لاجوردی: لازوردی ارغوانی: ارجوانی نخودی: حمصی بلوطی: کستنایی رنگ روشن: لون فاتح رنگ تیره: لون قاتم، لون غامق
شغل های معروف و به عربی میتونین بگین مثل: خیاط، نانوا، کشاورز و..
آشپز: طَبّاخ آهنگر: حَدّاد آتش نشان : اِطفائیّ بازیکن : لاعِب ریاضیّ بازیگر: مُمَثَّل پزشک : طبیب باغبان : بُستانی ّ پرستار: مُمَرَّض پلیس :شُرطیّ کارآگاه: شرطیّ سِری تایپیست : طَبّاع تراشک ...
طبق تعریفی که من از «مسند» در زبان فارسی خوندم توی منابع مختلف: صفت یا حالتی است که آن را به نهاد نسبت می دهند. راستش این رو من درست متوجه نمیشم که دقیقا توی مثال ها چه کلمه ای مسند هست. اینکه گفت ...
برای پیدا کردن مسند اول باید فعل و نهاد را پیدا کرد. بعد با دو کلمه "چی" و " چگونه" مسند را پیدا میکنیم. فعل های اسنادی= است، بود، شد، گشت، گردید، شود و باشد