تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مواجهه مؤثر، حل و فصل، مواجهه و سازگاری . . . . . . respond to challenges

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( احساسات ) فروخورده، سرکوب شده کمرو، معذب، خجالتی، ناراحت

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٤

جسور، بی پروا، نترس، بی باک

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

انس گرفتن، متعهد شدن enter into a bond with sb

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقشه اولیه نقشه همکف

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٦

کمک کردن، یاری رساندن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن ارتقا دادن، ترفیع دادن به، به درجه . . . ترفیع دادن ( مسابقه ) برگزار کردن، ترتیب دادن ( کالا ) تب ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

معقول، طبیعی، قابل فهم

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب، چوب گلف چماق، باتوم

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تصادفی، اتفاقی بدون ترتیب، بدون نقشه، به شکل نامنظم اینجا و آنجا، این طرف و آن طرف، گُله به گُله

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

آزادانه، بدون مزاحمت ( دید ) باز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

توانمند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همنواگرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رؤسا، رهبران، سران، سرکردگان، فرماندهان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آموزش زدایی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آموزش زدایی کنار گذاشتن آموخته های قبلی و آمادگی برای پذیرش آموزه های جدید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دل گرفته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگه با stomach و tummy بیاد، منظور درد یا دلپیچه ناشی از استرس هست. . . . دلشوره داشتن my tummy is doing flips my tummy is doing flips the discomfor ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوردن تا ته، بلعیدن، ته چیزی را درآوردن باور کردن، پذیرفتن بدون چون و چرا غرق لذت شدن، کیف کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

adj. Slang term meaning good looking, stylish or cool. خوش قیافه، خوش تیپ، خفن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رو دست کسی بلند شدن چیزی را از جلوه انداختن آبروی کسی را بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با افاده راه رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحقیر کردن، گستاخانه خندیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تحقیر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

له کردن، فشار دادن chiefly US, informal to press ( something, such as food ) into a pulp or a flat shape : SQUASH, MASH به زور جا دادن، چپاندن c ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صندلی مسافرتی صندلی تاشو سفر صندلی کمپینگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با توجه به معنی فعلش در فرهنگ هزار، معنای خارش هم داره، همون حس خارش یا قلقلک

پیشنهاد
٠

دوستی یعنی همین دوستی برای همین روزهاست/برای همچین موقع هاست دوستی به درد همینها / همین روزها/ همچین مواقعی می خوره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سخت کوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

گاهی، گهگاهی، گاه گداری، هرازگاهی، هر چندوقت یکبار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هم زمانی، پیشآمد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ترشرویی کردن بداخلاقی کردن آه و ناله کردن شکایت کردن نق زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معمولا بصورت ( brum brum ) می آید و می تواند قام قام، غام غام و معنا شود ( Child's play idiom expressing the sound of a vehicle )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خیلی زود در چشم بهم زدنی تا بجنبم very quickly or soon We'll be there before you know it The game was over before I knew it

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چوب موازنه، چوب تعادل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( در موردعضلات ) گرم کردن I jump up and down to loosen my leg muscles بالا و پایین میپرم تا عضلات پاهایم را گرم کنم نرمش کردن، خود را گرم کردن loose ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تفکر رشد ذهنیت رشد نگرش رشد طرز فکر رشد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زاویه دار، ناموزون، ناهموار ( اندام ) بی قواره، قناس، تکیده، استخوانی ( رفتار ) خشک، نساز، نچسب، نافرهیخته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرخطر، پرمخاطره، خطرناک

پیشنهاد
٢

غافلگیر شدن مواجه شدن با شرایطی که انتظارش را ندارید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( به طنز ) نابغه، مخ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مزاحم، مایه ی دردسر، آزارنده کسالت بار، طاقت فرسا، ملالت بار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مرید، هوادار، طرفدار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به طرز فجیعی، به نحو وحشیانه ای، بی رحمانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خبر، یهویی، فوری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

سم، سمی چیز مضر، چیز ویرانگر، مایه فساد ( محاوره ) غذای کوفتی، غذای زهرماری، کوفت، زهرمار ( عامیانه و به شوخی ) مشروب، دوا، تلخ آبه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

the same همین. . . . همین طور. . . همین کار . . . "I am sure she would do as much for me" مطمئنم او هم برایم همین کار را می کند "Mom told me as m ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

با هیجان با شور و حرارت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بدخواهانه، با بدخواهی، با بدجنسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بدخواه، بد اندیش، بدجنس

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بپر بپر کردن تند و تند بالا و پایین پریدن ( دقیقا مثل بپر بپر بچه ها وقت بازی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نفس عمیق کشیدن ( از شادی یا لذت ) آه کشیدن ( از غم یا خستگی ) زوزه کشیدن باد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

زنده نگه داشتن، تداوم بخشیدن و حفظ کردن ( حیات )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در جایگاه فعل: 1. کور کردن 2. ( در مورد نور و . . . ) چشم را زدن 3. چشم کسی را بستن، غافل کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

با بدجنسی، با پستی با وقاحت، با بی شرمی به طرزی ناخوشایند یا زننده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. کار دائمی، کار همیشگی و مادام العمر 2. حاصل عمر، ثمره زندگی، حاصل یک عمر تلاش و زحمت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مرموز، اسرار آمیز، مافوق طبیعی supernatural - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - رعب انگیز، هراس انگیز، وحشتناک weird and frightenin ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. کمی، اندکی 2. به طور نامشخص یا مبهم 3. به زحمت

پیشنهاد
٢

نمی دانم چی چی نمی دانم کی کی موقع فراموش کردن نام یا ویژگی کسی یا برای خودداری از اشاره به ان استفاده میشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

( جانوران، گیاهان ) اجتماع، دسته، گروه a colony of crows یک دسته کلاغ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

خرت و پرت، زلم زیمبو جواهر ارزان قیمت اسباب بازی anything of trivial value هر چیز کم ارزش و کم اهمیت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

از چنگ درآوردن چیزی را با مکر و حیله از چنگ دیگری درآوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

بسیار. . . به مقدار زیاد. . . قبل از صفت در جایگاه تشدیدکننده یا intensifier هم میاد Decidedly means to a great extent and in a way that is very o ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

عالی، کامل، درست و حسابی، جانانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نرمی به آرامی با آرامش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

با آرامش، با خونسردی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آدم عتیقه آدم نامتعارف و عجیب و غریب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

ابدا عمرا به هیچ وجه

پیشنهاد
٢

تمام هم و غم خود را صرف چیزی کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

با عجله انجام دادن کسی را هول کردن و وادار به عجله کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

معادل بارقه . . . . در بارقه ی امید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بارقه، پرتو، کورسو مثلا بارقه ی امید، پرتو امید، کورسوی امید برای Sliver of Hope

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

sliver of hope

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

سر کسی شیره مالیدن، زبلی بیشتری نشان دادن، کلک زدن، زرنگ بازی بیشتری دراوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

مرکب سواری هر حیوانی که سوارش شوند مثال: The soldier scowled menacingly as his steed bore down on them در این متن از یک داستان. . . . سرباز یک آد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

روبروی هم قرار گرفتن. . . دشمنی کردن با هم. . . با هم در افتادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

. adj بدون جلب توجه دیگران، پنهانی . adv بی آن که توجه کسی را جلب کند، پنهانی، یواشکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

چرک گرفته، کثیف و نشُسته، زشت و زننده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

کوه یخ یخ شناور

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

محوطه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اعتماد داشتن اطمینان کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نظر تصمیم نتیجه گیری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

( ابر ) نازک و کمرنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

در جایگاه فعل: به سختی راه خود را باز کردن به چالش طلبیدن در افتادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تیغ، تیغه، دستگاه برش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

خردکن

پیشنهاد
٣

حواس جمع بودن حواست حسابی جمع باشد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چند پا چند دست limb عضو بدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مقاومت کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

رکورد زدن پیشی گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

to be trifled with دست کم گرفته شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مزرعه پرورش سبزیجات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

نیروی کمکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رها کردن آزاد کردن از بند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

آتش دان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

مزیّن به

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

با حرف شنوی با سر به راهی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

روی اعصاب روی مخ

پیشنهاد
٣

جان به لب رسیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شرابه دار منگوله دار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

محفظه گرد و غبار جاروبرقی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ابر توفان زا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم های متحرک ( عروسک ) در wobbly eyes

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

قراضه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

با شادی با خرسندی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ضد حال خورده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جلوی جمع، در حضور دیگران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

با عصبانیت، با خشونت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

آشفته بازار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با شور و شوق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

با صبر و حوصله

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

با صدای جیغ مانند حرف زدن جیغ جیغی حرف زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

پُر انگیزه

پیشنهاد
٧

برای انجام کاری لحظه شماری کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

واقع در . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در واقع، در حقیقت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

شیفته کسی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

عالی، محشر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

چی از این بهتر!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

محتاط و دور اندیش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

محکم بستن، وصل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

pull onself through از چیزی عبور کردن و رد شدن و . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

سردرگم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

احتمالا، شاید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گشاد شدن در Her eyes widened

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به خود مسلط شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

غیر قابل کنترل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

وقت خریدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناشی از

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

با عصبانیت حرف زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

با دستپاچگی با خجالت با حالت معذبی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

با کلافگی، با بی حوصلگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

صدای گرومپ، تلپی