faintly


کم، کمی، اندکی، بطور خفیف، بسستی، درحال ضعف

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a faint way; dimly, weakly, or very quietly.

- From this distance, the village lights glimmered faintly.
[ترجمه گوگل] از این فاصله نورهای روستا کمرنگ می درخشید
[ترجمه ترگمان] چراغ های دهکده از دور سوسو می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She could faintly make out a figure moving.
[ترجمه م] او به سختی می تونست یک شی ( شکل ) درحال حرکت رو ببینه
|
[ترجمه گوگل] او می‌توانست به آرامی یک شکل را تشخیص دهد که در حال حرکت است
[ترجمه ترگمان] او می توانست حرکتی کند و حرکتی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The patient spoke faintly.
[ترجمه گوگل] بیمار ضعیف صحبت می کرد
[ترجمه ترگمان] بیمار با صدایی ضعیف سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: slightly or scarcely.

- She faintly resembles her mother.
[ترجمه گوگل] شباهت کمی به مادرش دارد
[ترجمه ترگمان] به مادرش شبیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The place felt faintly familiar to me.
[ترجمه گوگل]این مکان برایم به طرز محسوسی آشنا بود
[ترجمه ترگمان]این مکان برای من کمی آشنا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She found the whole concept faintly absurd.
[ترجمه گوگل]او کل این مفهوم را به شدت پوچ یافت
[ترجمه ترگمان]تمام مفهوم را اندکی بی معنی می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A faintly comic figure, he fears ridicule above all else.
[ترجمه گوگل]او که شخصیتی کم‌معنا است، بیش از هر چیز از تمسخر می‌ترسد
[ترجمه ترگمان]او با صدایی ضعیف و مضحک از هر چیز دیگر از تمسخر ترس دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The moon glimmered faintly through the mists.
[ترجمه گوگل]ماه در میان مه ها کم نور می درخشید
[ترجمه ترگمان]ماه در میان مه می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. From the slope below, the wild goats bleated faintly.
[ترجمه گوگل]از شیب پایین، بزهای وحشی به طور ضعیفی خون می کردند
[ترجمه ترگمان]از سراشیبی پایین، بز وحشی با صدای ضعیفی می غرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The smell of lavender lingered faintly in the room.
[ترجمه گوگل]بوی اسطوخودوس کمرنگ در اتاق پیچید
[ترجمه ترگمان]بوی of در اتاق کم مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sun shone faintly through the clouds.
[ترجمه گوگل]خورشید کمرنگ از میان ابرها می تابد
[ترجمه ترگمان]خورشید در میان ابرها می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A beginning beard faintly shadowed his chin and lean cheeks.
[ترجمه گوگل]ریش ابتدایی به طور کمرنگی روی چانه و گونه های لاغرش سایه انداخته بود
[ترجمه ترگمان]ریش و چانه اش کمی تیره شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is a faintly comical figure who fears being made fun of.
[ترجمه گوگل]او یک شخصیت کم‌معضل است که می‌ترسد مسخره شود
[ترجمه ترگمان]او یک مرد بسیار مضحک است که از آن می ترسد و از این کار لذت می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Calypso music played faintly in the distance.
[ترجمه گوگل]موسیقی کالیپسو در دوردست به آرامی پخش می شد
[ترجمه ترگمان]صدای موزیکی که از دور به گوش می رسید صدای ضعیفی از دور به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She could faintly hear voices as she began to regain consciousness .
[ترجمه گوگل]هنگامی که شروع به به هوش آمدن می کرد، او به طور ضعیف صداها را می شنید
[ترجمه ترگمان]همچنان که به هوش می آمد، صدای faintly به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. One can faintly discern the flavour of lemon.
[ترجمه گوگل]می توان به طور ضعیف طعم لیمو را تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]می توان بوی لیمو را تشخیص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tea tasted faintly of chrysanthemum.
[ترجمه گوگل]طعم چای کمرنگ گل داودی بود
[ترجمه ترگمان]مزه چای کمی از گل داودی خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The water was shining faintly in the moonlight.
[ترجمه گوگل]آب در نور مهتاب کمرنگ می درخشید
[ترجمه ترگمان]آب زیر نور مهتاب می درخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She looked faintly surprised at my remark.
[ترجمه گوگل]او از اظهارات من کمی متعجب نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]او با تعجب به من نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• weakly, feebly; quietly; cowardly, timidly
you can use faintly to indicate that something is true only to a very slight degree.
if something happens faintly, it happens with very little strength or intensity.

پیشنهاد کاربران

1. کمی، اندکی
2. به طور نامشخص یا مبهم
3. به زحمت
یکی از معانی آن کم رنگ است مثال :
On the broken granite stone three scripts were faintly carved
مبهم، به طور نامشخص
مبهم
The whole disc may be seen faintly

بپرس