inhibited

جمله های نمونه

1. shyness inhibited her from laughing
کم رویی او را از خنده بازمی داشت.

2. a people long inhibited by superstition
مردمی که مدت ها خرافات آنان را از پیشرفت بازداشته بود

3. he is so inhibited that he wouldn't take his clothes off even in the bathroom
او آنقدر کمرو است که در حمام هم لخت نمی شود.

4. Her tight dress inhibited her movements.
[ترجمه گوگل]لباس تنگش مانع حرکاتش می شد
[ترجمه ترگمان]لباس تنگ او جلوی حرکات و حرکاتش را می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His senses and reasons inhibited his wrong desires or impulses.
[ترجمه گوگل]حواس و دلایل او مانع امیال یا انگیزه های نادرست او می شد
[ترجمه ترگمان]احساسات و دلایل او تمایلات و انگیزه های نادرست او را مهار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She felt very inhibited by her own lack of experience.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که به دلیل کمبود تجربه خود بسیار مهار شده است
[ترجمه ترگمان]به خاطر فقدان تجربه خود، احساس می کرد که به شدت مهار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The fission of the cell could be inhibited with certain chemicals.
[ترجمه گوگل]شکافت سلول را می توان با مواد شیمیایی خاصی مهار کرد
[ترجمه ترگمان]شکستن سلول می تواند با مواد شیمیایی خاصی مهار شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The doctor inhibited the patient from taking that medicine.
[ترجمه گوگل]دکتر بیمار را از مصرف آن دارو منع کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر از گرفتن دارو جلوگیری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's too inhibited to laugh at jokes about sex.
[ترجمه گوگل]او برای خندیدن به جوک‌های مربوط به رابطه جنسی بسیار منع شده است
[ترجمه ترگمان]او بیش از آن است که به شوخی در مورد سکس خندیدن خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. No one should feel inhibited from taking part in the show.
[ترجمه گوگل]هیچ کس نباید از شرکت در نمایش منع شود
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نباید از شرکت در این برنامه خودداری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She was inhibited from making the decision to emigrate by the thought of her mother's loneliness.
[ترجمه گوگل]فکر تنهایی مادرش او را از تصمیم گیری برای مهاجرت باز داشت
[ترجمه ترگمان]از این که به خاطر تنهایی مادرش تصمیم گرفته بود این تصمیم را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Boys are often more inhibited than girls about discussing their problems.
[ترجمه گوگل]پسرها اغلب بیشتر از دختران در مورد بحث در مورد مشکلاتشان بازدارند
[ترجمه ترگمان]پسرها اغلب نسبت به دخترانی که در مورد مشکلاتشان بحث می کنند، مهار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Many people are inhibited about discussing sexual matters.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از بحث در مورد مسائل جنسی منع می شوند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم درباره مسایل جنسی صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The presence of strangers made her feel inhibited.
[ترجمه گوگل]حضور غریبه‌ها باعث می‌شد او احساس ممانعت کند
[ترجمه ترگمان]حضور غریبه ها او را به خود جلب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The managing director's presence inhibited them from airing their problems.
[ترجمه گوگل]حضور مدیر عامل مانع از بیان مشکلاتشان شد
[ترجمه ترگمان]حضور مدیر عامل آن ها را از بروز مشکلات آن ها منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• held back, repressed, restrained; suffering from inhibition (psychology)
if you are inhibited, you find it difficult to behave naturally and show your feelings.

پیشنهاد کاربران

مهار شده
بازداشته شدن
خجالتی / کم رو ( به دلیل نداشتن اعتماد به نفس کافی )
تودار
کم رو
خجالتی
مهارکننره
معذب , خجالتی
– He was rather inhibited about discussing politics
– The presence of strangers made her feel inhibited
– Many people are inhibited about discussing sexual matters
خجالتی
جلوگیری از احساسات

A: She's very cerebral anyhow
?B: Am I cold in bed
A: No. Why would you say that? Of course not
B: But I am inhibited. I remember said that yourself
Husbands and wives 1992
مهار کردن
For exp we can say shy
کمرو و معذب و خجالتی
غیر قابل اجتناب
بازدارنده
مانع شونده
دستپاچه و نداشتن اعتماد به نفس در انجام کار ها
too embarrassed or not confident enough to do something

خودداری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس