impatiently

/ɪmˈpeɪ.ʃənt.li//ɪmˈpeɪ.ʃənt.li/

ازروی ناشکیبایی، ازروی بی صبری، ازروی بیطاقتی، باشتیاق

جمله های نمونه

1. he was pacing impatiently up and down the room
او با بی صبری در امتداد اتاق گام برمی داشت.

2. we are all impatiently awaiting the coming of spring
همه با بی صبری چشم به راه فرا رسیدن بهار هستیم.

3. She drummed her fingers impatiently on the table.
[ترجمه گوگل]انگشتانش را با بی حوصلگی روی میز کوبید
[ترجمه ترگمان]با بی صبری انگشت روی میز ضرب گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The taxi-driver beeped impatiently at the cyclist.
[ترجمه گوگل]راننده تاکسی با بی حوصلگی به دوچرخه سوار زنگ زد
[ترجمه ترگمان]راننده تاکسی با بی صبری به دوچرخه سوار خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. "He went back to the lab", Iris exclaimed impatiently.
[ترجمه گوگل]آیریس با بی حوصلگی فریاد زد: "او به آزمایشگاه برگشت "
[ترجمه ترگمان]ایریس با بی صبری گفت: اون به آزمایشگاه برگشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. "Why?" Pete asked impatiently. — "Yes, why?" Bob chimed in. "It seems like a good idea to me. ".
[ترجمه گوگل]"چرا؟" پیت با بی حوصلگی پرسید - "بله چرا؟" باب زنگ زد "به نظر من ایده خوبی است "
[ترجمه ترگمان]چرا؟ \" پیت با بی صبری پرسید: \" \" \"-\" بله، چرا؟ \" باب سخن او را قطع کرد و گفت: \" به نظر من این ایده خوبی است \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He cast aside the newspaper impatiently.
[ترجمه گوگل]روزنامه را با بی حوصلگی کنار گذاشت
[ترجمه ترگمان]روزنامه را با بی حوصلگی کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We sat waiting impatiently for the film to start.
[ترجمه گوگل]بی صبرانه منتظر شروع فیلم نشستیم
[ترجمه ترگمان]بی صبرانه منتظر بودیم که فیلم شروع شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. 'Come on,' he rapped impatiently.
[ترجمه گوگل]او با بی حوصلگی صدا زد: "بیا "
[ترجمه ترگمان]با بی صبری گفت: زود باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. 'Listen to me!' she cut in impatiently.
[ترجمه گوگل]به من گوش کن! او با بی حوصلگی قطع کرد
[ترجمه ترگمان]گوش کن ببین چی میگم هرمیون با بی قراری حرفش را قطع کرد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The audience began to shuffle impatiently.
[ترجمه گوگل]حضار با بی حوصلگی شروع به تکان دادن کردند
[ترجمه ترگمان]جمعیت با بی صبری شروع به چرخیدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The car behind was hooting impatiently.
[ترجمه گوگل]ماشین پشت سر بی حوصله غوغا می کرد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل با بی قراری هوهو می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. "Come on, David," Harry said impatiently.
[ترجمه گوگل]هری با بی حوصلگی گفت: بیا دیوید
[ترجمه ترگمان]هری با بی حوصلگی گفت: زود باش دیوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The children wait impatiently for the vacation.
[ترجمه گوگل]بچه ها بی صبرانه منتظر تعطیلات هستند
[ترجمه ترگمان]بچه ها بی صبرانه منتظر تعطیلات می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Edith clucked her tongue impatiently.
[ترجمه گوگل]ادیت بی حوصله زبانش را به هم زد
[ترجمه ترگمان]ادیت با بی صبری زبانش را تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• restlessly, without patience; intolerantly

پیشنهاد کاربران

بی تابانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : impatience
✅️ صفت ( adjective ) : impatient
✅️ قید ( adverb ) : impatiently
عجولانه
با کلافگی، با بی حوصلگی
ناشکیبا، عجول
بی صبرانه

بپرس