irritably


ازروى تندى، ازروى تند مزاجى، زود غضبانه

جمله های نمونه

1. He lost his temper and snapped irritably at the children.
[ترجمه گوگل]او اعصابش را از دست داد و با عصبانیت به بچه ها ضربه زد
[ترجمه ترگمان]از کوره در رفت و با عصبانیت به بچه ها نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. 'Why are you whispering?' he asked irritably.
[ترجمه گوگل]"چرا زمزمه می کنی؟" با عصبانیت پرسید
[ترجمه ترگمان]چرا داری پچ پچ می کنی؟ راسکلنیکف با عصبانیت پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She banged saucepans around irritably.
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت به اطراف قابلمه ها کوبید
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت به اطراف نگاه کرد و با عصبانیت به اطراف نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He stroked his beard and then scratched irritably through it.
[ترجمه گوگل]ریشش را نوازش کرد و سپس با عصبانیت آن را خراش داد
[ترجمه ترگمان]او ریش خود را نوازش کرد و بعد با عصبانیت دستش را خاراند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. "We're going to be late,'' Jordan said irritably, pacing up and down the room.
[ترجمه گوگل]جردن با عصبانیت گفت: «ما دیر می‌رسیم » و در اتاق بالا و پایین می‌رفت
[ترجمه ترگمان]جوردن با ناراحتی گفت: قرار است دیر کنیم در اتاق قدم می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dr. McEwan fretted irritably as he withdrew the otoscope from old Rudy's ear.
[ترجمه گوگل]دکتر مک ایوان در حالی که اتوسکوپ را از گوش رودی پیر بیرون می‌کشید، عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]دکتر McEwan از پشت گوش رودی the را بیرون کشید و با بدخلقی گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He stirred irritably, for he wished her to go on.
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت تکان خورد، زیرا آرزو کرد که او ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]با ناراحتی تکانی به خود داد، زیرا میل داشت که او ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The holiday traveling on fully has irritably proven this point.
[ترجمه گوگل]سفر در تعطیلات به طور کامل این نکته را به طرز عصبانی کننده ای ثابت کرده است
[ترجمه ترگمان]این تعطیلات که به طور کامل در حال سفر است، این نکته را به اثبات رسانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The hunter irritably and put his horse into the stall.
[ترجمه گوگل]شکارچی عصبانی شد و اسبش را داخل طویله گذاشت
[ترجمه ترگمان]شکارچی عصبانی شد و اسبش را به آخور برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wu Sun - fu retorted emphatically and somewhat irritably.
[ترجمه گوگل]وو سان - فو قاطعانه و تا حدودی عصبانی پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]با لحنی حاکی از عصبانیت و کمی عصبی گفت: وو سان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The judge shook his head irritably and Juicks hushed.
[ترجمه گوگل]قاضی با عصبانیت سرش را تکان داد و جویکز ساکت شد
[ترجمه ترگمان]قاضی با عصبانیت سرش را تکان داد و ساکت ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On this account the silence was irritably broken by a reproof.
[ترجمه گوگل]با این حساب، سکوت با سرزنش شدیداً شکسته شد
[ترجمه ترگمان]در این مدت، سکوت با لحنی سرزنش آمیز شکسته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The fellow shook his head irritably.
[ترجمه گوگل]هموطن با عصبانیت سرش را تکان داد
[ترجمه ترگمان]مرد سرش را با عصبانیت تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Joe snapped irritably as his fingers danced over the controls.
[ترجمه گوگل]جو در حالی که انگشتانش روی کنترل می رقصیدند با عصبانیت تکان خورد
[ترجمه ترگمان]جو با عصبانیت دستش را روی پدال گاز گرفت و با بدخلقی گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. IrritaBly, she elBowed a path through the streams of girls entering and leaving the gate.
[ترجمه گوگل]با عصبانیت، او مسیری را از میان جویبارهای دخترانی که وارد دروازه می شدند و از آن خارج می شدند، خم کرد
[ترجمه ترگمان]از میان نهرها دختران وارد شدند و از دروازه بیرون رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• with irritation, peevishly, angrily, in an aggravated manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : irritate
✅️ اسم ( noun ) : irritability / irritation / irritant
✅️ صفت ( adjective ) : irritable / irritated / irritating / irritant
✅️ قید ( adverb ) : irritably / irritatingly
با عصبانیت، با خشونت

بپرس