پیشنهادهای Sunflower (١,٥٦١)
غرق ( انجام کاری ) شدن ( در کاری - چیزی ) غرق شدن !
شدید، تُند، Gusty wind باد شدید !! باد تند!!
قطع کردن، Stop that noise اون صدا رو قطع کن ! Don't stop the music صدای موسیقی رو قطع نکن !
غَرق ِ ( در ) I found him immersed in a book دیدم که غرقِ در کتاب بود.
متوجه شدن
Tell the difference = To perceive ( the difference between one person or thing and another ) - ( فرق / تفاوت میان . . . . ) را دیدن، فهمیدن، د ...
- در فکر ( چیزی ) بودن، تو فکر ( چیزی ) بودن، به ( چیزی ) فکر کردن، به فکر ( چیزی ) بود، Rumi has been wondering if you would like to marry S ...
to begin having children بچه دار شدن He should get married and start a family.
To tell someone about ( something, especially something personal ) با کسی در میان گذاشتن ( مخصوصا موضوع شخصی ) There is something occupying his ...
Problem مشکل، معضل، The biggest issue in the world. . . بزرگترین معضل دنیا . . . Emotional issues مشکلات روحی
To: معنی: "به" که در مواقعی در فارسی "تو" - "درونِ" - "داخلِ" هم میشود ترجمه کرد. Go to hell برو ( به ) جهنم! Go to your room. برو ( تو ) ا ...
شیطنت آمیز A mischievous smile
شیطنت آمیز An impish smile
خاطر ایی آسوده، خیالی راحت، خیالی آسوده، He beamed with relief با خاطر یی آسوده لبخند زد.
به طرف، سوی به قصد،
Deed, act, action - کار ، عمل. . . That's the right thing to do. Thought, idea, notion - فکر، اندیشه، تصور. . . Many things churned in my mind ...
- تا هنگامیکه ، - در صورتیکه ،
- Much - extremely; really ( used for emphasis ) . خیلی زیاد، بسیار، بَسی، بی نهایت، فوق الاده زیاد بیش از حد/اندازه به راستی، واقعا It's way ...
طرد شده، مورد بی وفایی و جفا واقع شده، پذیرفته نشده. rejected from that town
مورد قبول واقع نشدن، مقبول واقع نشدن، مورد استقبال قرار نگرفتن، پذیرفته نشدن، با استقبال ( خوبی ) همراه نشدن!! To a place where I was clea ...
Make one's peace with something - پذیرفتن ( یک اتفاق حادثه تلخ. . . ) کنار آمدن با ( یک اتفاق حادثه تلخ. . . ) - آشتی کردن !
آرام، راحت، بی دغدغه، که هیچ چیز/هیچ کس نمی تونه به هم بزنه unperturbed tranquility آرامشی که هیچ کس نمی تواند به هم بزند
- علیرغم/ بر خلاف میل ام/ علاقه ام/ تمایل ام - بر خلاف خواست خود
دوستدار ( ان ) ، شیفته ( گان ) ، ستایشگر ( ان ) ، هوادار، طرفدار، Followers and admirers پیروان و شیفتگان
شگفت زده شدن، حیرت زده شدن، متعجب شدن، ( به نحوی که باور نشود کرد ) !! از تعجب و حیرت لال شدن، مات و مبهوت ( چیزی ) شدن، به ابهت/شگفتی چیزی پی بر ...
جِدیت ، بی ملایمتی، نا ملایمتی، بی لطافتی With a touch of harshness in his voice با کمی بی ملایمتی در صداش. . .
- ( درست ) مثل، شبیه، همانند مانند ( قبل ) - همانطور، همانگونه همینگونه، همان جور، ( مثلِ قبل ) - عوض نشده - تغییر نکرده ( بی تفاوت ) How c ...
discontinue خاتمه یافتن، خاتمه پیدا کردن، به پایان رسیدن، پایان یافتن And the subject would be dropped forever. و موضوع برای همیشه خاتمه پیدا میک ...
یِه جورایی !! And yet she was equally relieved, almost glad. ولی او به همان اندازه آسوده خاطر بود، یهجورایی ( حتی ) خوشحال!!
به همان اندازه، به همان مهم ای، به همان مقدار، میزان، حد ، درجه
مثله دو تا مرد !
دودل ، مردد، گیر کرده بین دو راه!
- درمانده، - حیران،
تا ابد ، ( برای همیشه )
غافلگیر کننده ( چیزی . . . ) که فکرش رو نمی کردی، م. . . . که انتظارش رو نداشتی، م. . . که تصورش هم نمی کردی، م. . . که توقع نداشتی. . . که ان ...
As a noun A completely empty space خلاء
عنصر The essential forces of the universe عناصر اصلی کائنات
- دلخراش، جانگداز، - دردناک، سوزناک The piercing sound of ney صدای سوزناک نِی
در کل، کلا، به طور کل، به طور کلی اکثرا، در اکثر موارد، بیشتر، اساساً
جاهل، نادان، بی دانش، کوته بین، کوته فکر، کم عقل، بی خرد ظاهر بین،
Too , as well, also, in addition Extra هم، همچنین، بعلاوه، وَ نیز، علاوه بر آن اضافه بر آن
بد اخلاق، بد عنق، کج خلق اخمو، عبوس، ترشرو کینه توز
To Beat severely and violenly سخت/شدید کتک زدن، خوردن ( بیش از حد ) به شدت زخمی کردن، شدن خرد و خمیر کردن، شدن له و لورده کردن، ( تا می خوره ) کت ...
To Beat severely and violenly سخت/شدید کتک زدن، خوردن ( بیش از حد ) به شدت زخمی کردن، شدن خرد و خمیر کردن، شدن له و لورده کردن، ( تا می خوره ) کت ...
Suddenly think of ( ناگهانی - یک دفعه. . . ) به ذهن - فکر کسی خطور کردن، به ذهن - فکر کسی رسیدن، به فکر چیزی افتادن Suddenly remember ( ناگهانی ...
بی پناه، بی دفاع، بی پشتیبان، ناتوان - ضعیف و درمانده، در خطر، در معرض خطر ،
Adj : خانوادگی A family restaurant - place رستوران خانوادگی، ( محیط خانوادگی )
Go away and leave someone alone - Stop bothering, disturbing someone - دست از سر کسی برداشتن، رفتن و ( کسی ) تنها گذاشتن، به حال خود گذاشتن، ...
To annoy or irritate someone intensely ( به شدت ) رنجاندن، عصبانی کردن، خشمگین کردن، خشم ( کسی را ) برانگیختن، آشفته کردن، ذهن کسی را مشغول ک ...
to admire and respect someone برای کسی ارزش و احترام قائل شدن، تحسین کردن و احترام گذاشتن، محترم و مهم شمردن، عزیز و گرامی داشتن/شمردن، ارج و قرب ...