تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

As a noun : محل کمین کردنِ ( دشمن که آماده ی حمله است ) One of those men walking into ambush is Tyree the friend I lived with here. Star Trek TO ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Adj: of a person inclined to avoid conflict در مورد فرد : صفت برای ( کسی که ) تمایل به درگیری، کشمش و یا جنگ ندارد و از دعوا، درگیری و مبارزه . . . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Probable Possible ممکن محتمل It hardly seems likely به نظر خیلی ممکن نمی آد !

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سر سختانه، لجوجانه، سر سخت، ( مقاوم ) That pig - headed Vulcan stamina Star Trek TOS

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

A type of bait used in fishing or hunting یک نوع خاصی از طمعه برای ماهیگیری و شکار If you google it you can find the pictures.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

As a verb : چیزی / کسی را طعمه قرار دادن تله برای کسی گذاشتن We are dead as far as he knows You are baiting him. You're trying to lure him in St ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Noun something that is usual, typical, or standard ( هر ) چیزی که نرمال است ( هر ) چیزی که معمولی /عادی/ متعارف / استاندارد . . . است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

To take on or assume an attitude or position To choose to take up To follow or use To Embrace انتخاب به پذیرش چیزی کردن ( پذیرفتن یک انتخاب ) دنبال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Advantage منفعت نفع Command requirements do not recognize personal privilege Star Trek TOS

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

On what grounds بر چه اساسی؟ بر چه مبنایی؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Appropriate مناسب به جا A very convenient excuse

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

باعث افتخار کسی بودن مایه ی افتخار کسی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

of a broadcasy interrupt or replace - a scheduled programme زمان پخش یه برنامه رو عوض کردن یا برنامه ای با برنامه ای دیگه عوض کردن قطع کردن یک برنام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مخفف reconnaissance

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

1. a source of information cited in a book or article منبع اطلاعاتی ( در کتاب یا مقاله ) 2. the action of mentioning or alluding to something ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

To inform one about something of which they are ignorant آگاهی اطلاعات اطلاع خبر دادن به کسی که در مورد چیزی خبر آگاهی دانشی ندارد - مطلع کردن چیزی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست بند Handcuffs Hold one in irons دستبند زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

با کسی بد رفتاری کردن و بی احترامی کردن به عقاید و احساسات طرف ( با یکی هر جور دلت میخواد رفتار کنی ) بدون در نظر گرفتن احساسات یا عقاید طرف مقابل. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

صفت برای حسِ: وقتی که یکی که از ترس یا ابهت چیزی یا کسی مثل موش میشه ! یا وقتی یکی از کسی خیلی خیلی حساب میبره که مثل موش میشه!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Service سرویس - خدمات A maintenance crew

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

BIOLOGY of a species ; having two distinct sexes در زیست شناسی: گونه هایی/موجودهایی که هم نر و هم ماده هستند. و این موجودات هر یک به تنهایی تولید مث ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

redeeming quality/feature etc ( = the one good thing about an unpleasant person or thing یه مشخصه / صفت / ویژگی /کیفیت . . . خوب و خوشایند در مورد ی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Wodehouse humorously uses the phrase "lilies of the field" to refer to the idle rich who do no labour فرد / افراد / آدم های/ انسان های/ پولدار و تنب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

used in angry speech to say that one will not accept or allow something anymore موقع عصبانیت برای بیان اینکه فرد تحمل چیزی / حرفی / کاری. . . را ندار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

To form تشکیل دادن - به وجود آوردن - ایجاد کردن I didn't know that 12 Kilingons constitutes a swarm ! ازدحام به وجود آوردن/ایجاد کردن Star Trek TOS

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

To use - استفاده کردن. The purpose of my presence is to invoke shore - leave rights Star Trek TOS

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

relating to or existing at the present time Current Present کنونی - فعلی - حاضر - حال حاضر - فعلی - امروزی - معاصر 2. Recent Not long past Occ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

As a noun : Pest Annoyance دردسرساز مزاحم آزاردهنده ( رو مخ )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Very, Seriously, extremely, awfully

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Expressed by or being a parable Allegorical تمثیلی، نمادین، رمزی، . . . Your computations would inevitably lead to a total description of the para ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

old - fashioned used to tell someone that you do not accept what they are saying or doing دِ نه دیگه! اصلا هم اینجوری نیست!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

A lad A young male person مرد جوان - جوانک !

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Live Long and Prosper

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Royal - Regal مجلل، با شکوه، همایونی، شاهانه، سلطنتی، Ruler of a sovereign planet Star Trek TOS

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

Relating to old people : old پیر، مثل پیرها، مثل آدم های پیر، شبیه پیرمردها، پیرزن ها Bones, I believe you are getting grey! Star Trek TOS

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

As a noun: 1. a value or principle which is regarded as universally valid ( ارزش ها ، قواعد و اصولی که در کل جهان معتبر اند ) اصول/قواعد/ارزش ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

used to say that something is no longer available or possible وقتی چیزی تموم میشه، دیگر در دسترس نیست، یا ممکن نیست، یا وقتی حقیقتی در مورد ماهیت چیز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Extremely impressive, Skilful Remarkable Amazing فوق العاده ، استادانه، ماهرانه، تحسین برانگیز، عالی، . . . ( به گونه ای که فکر یا احساسات را تحت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دوباره سنجیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

ایمن سازی Insufficient safeguards built in. Star Trek TOS

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

As a noun 1. a device for suspending an automatic function on a machine. وسیله یا دستگاهی برای به تعویق انداختن کارکرد/عملکرد اتوماتیک به غیر اتوم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

To Understand To realize To know To aknowledge ( علت، معنی چیزی یا کاری را ) فهمیدن، دانستن، متوجه شدن ( وقتی موضوعی، علتی، چیزی، . . قابل فهم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Form فرم، شکل، گونه، نوع، شمایل، ترکیب بندی موجودات از نظر فیزیکی مثلا قیافه، هیکل. . Computer, extrapolate most likely composition of such entit ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

A statement that expresses a judgement or opinion Theory Idea Argument Concept تئوری، استدلال، گمان، حدس، عقیده،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. chiefly British As a noun : Eternity به عنوان اسم: ابدیت، جاودانگی، جاودانی، بی زمانی، بی پایانی، تمام نشدن، به آخر - پایان نرسیدن I am the Gu ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

chiefly British As a noun : Eternity ابدیت، جاودانی، بی زمانی، بی پایانی، تمام نشدن، به آخر - پایان نرسیدن I am the Guardian of Forever Star Trek ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Accumulation انبوه، توده ، کپه، انباشته A large deposit of diamonds on the surface. ( Star Trek - Arena )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

به درستی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

پُر عمق The deep part of the pool قسمت پرعمق استخر !

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

محتاطانه، هُشیارانه، به طور سنجیده، به طور حساب شده، با حواس جمع، با ملاحضه کاری، از روی ملاحضه کاری، He said that carefully.