honour

/ˈɒnər//ˈɒnə/

معنی: شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه، افتخار، برو، عزت، محترم شمردن، مفتخر کردن، احترام کردن به، امتیاز تحصیلی اوردن، شاگرد اول شدن
معانی دیگر: (انگلیس) رجوع شود به: honor و honorable

بررسی کلمه

اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: a spelling of

جمله های نمونه

1. Honour to whom honour is due.
[ترجمه گوگل]عزت به کسی که افتخار است
[ترجمه ترگمان]افتخار به ایشان شرف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Your father’s honour is to you but a second-hand honour.
[ترجمه گوگل]آبروی پدرت برای توست اما افتخاری دست دوم
[ترجمه ترگمان]افتخار پدرت این است که به تو افتخار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It is no honour for an eagle to vanquish a dove.
[ترجمه گوگل]شکست دادن کبوتر برای عقاب افتخاری نیست
[ترجمه ترگمان]برای یک عقاب افتخاری وجود ندارد که یک فاخته را شکست دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Honour and profit lie not in one sack.
[ترجمه nourani translation] نمیشه هم خدا را خواست هم خرما را
|
[ترجمه گوگل]شرف و سود در یک گونی نیست
[ترجمه ترگمان]افتخار و سود، نه در یک کیسه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Take honour from me and my life is done.
[ترجمه گوگل]از من عزت بگیر و عمرم تمام شد
[ترجمه ترگمان]به من افتخار کنید و زندگی من تمام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Better die with honour than live with shame.
[ترجمه ^_^] مرگ با عزت بهتر است از زندگی با شرم
|
[ترجمه گوگل]بهتره با افتخار بمیری تا با شرم زندگی کنی
[ترجمه ترگمان]بهتر است با افتخار بمیرم تا با شرمساری زندگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. From the father comes honour; from the mother, comfort.
[ترجمه آیدا] از جانب پدر افتخار می آید و از جانب مادر راحتی
|
[ترجمه گوگل]افتخار از پدر می آید از طرف مادر، راحتی
[ترجمه ترگمان]از طرف پدر به او افتخار می کنم، از طرف مادر، خیالم راحت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Take honour from me and my life is undone.
[ترجمه گوگل]آبروی من را بگیر و زندگی من از بین می رود
[ترجمه ترگمان]به من افتخار بدهید و زندگی من نابود خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He that desires honour is not worthy of honour.
[ترجمه گوگل]کسی که عزت می خواهد، شایسته افتخار نیست
[ترجمه ترگمان]او به من افتخار می دهد که شرافت و شرف خود را حفظ کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Learning is wealth to the poor, an honour to the rich, an aid to the young, and a support and comfort to the aged.
[ترجمه گوگل]یادگیری ثروت برای فقرا، افتخار برای ثروتمندان، کمک به جوانان و حمایت و آرامش برای سالمندان است
[ترجمه ترگمان]آموختن ثروت برای فقرا، احترام به ثروتمندان، کمک به جوانان، و حمایت و آسایش برای افراد مسن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Better poor with honour than rich with shame.
[ترجمه گوگل]فقیر با شرافت بهتر از ثروتمند با شرم است
[ترجمه ترگمان]با شرافت بهتر از آن است که از شرمساری ثروتمند باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He who does not honour his wife, dishonours himself.
[ترجمه گوگل]کسی که به همسرش احترام نمی گذارد، خود را بی آبرو کرده است
[ترجمه ترگمان]کسی که به زنش افتخار نمی کند، خودش را لو می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is better to die with honour than to live in infamy.
[ترجمه گوگل]بهتر است با عزت بمیری تا در بدنام زندگی کنی
[ترجمه ترگمان]مردن با شرافت بهتر از زندگی در رسوایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Money is a bottomless sea, in which honour, conscience and truth may be drowned.
[ترجمه گوگل]پول دریای بی انتهاست که ممکن است شرافت و وجدان و حقیقت در آن غرق شود
[ترجمه ترگمان]پول یک دریای بیکران است که در آن شرافت، وجدان و حقیقت ممکن است غرق شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شرافت (اسم)
honor, honour, gentility

فخر (اسم)
pride, honor, glory, honour

شرف (اسم)
honor, honour

ناموس (اسم)
honor, honour

حضرت (اسم)
honor, honour, majesty, excellency, holiness, sainthood

جناب (اسم)
honor, honour, excellency

تشریفات امتیازویژه (اسم)
honor, honour

افتخار (اسم)
attribute, pride, honor, glory, honour

برو (اسم)
dignity, honor, honour

عزت (اسم)
honor, glory, honour, respect, esteem

محترم شمردن (فعل)
honor, honour, esteem

مفتخر کردن (فعل)
honor, honour

احترام کردن به (فعل)
honor, honour

امتیاز تحصیلی اوردن (فعل)
honor, honour

شاگرد اول شدن (فعل)
honor, honour

انگلیسی به انگلیسی

• esteem, respect, good reputation; integrity, honesty, truthfulness; award, tribute; privilege; pride, dignity (also honor)
show respect; respect, esteem; give an award to, pay tribute, praise; accept; fulfill a promise show respect; respect, esteem; give an award to, pay tribute, praise; accept; fulfill a promise (also honor)
honour is a feeling of pride that you have when you believe that you are behaving in the best way so that other people admire or respect you.
an honour is a special award or job that is given to someone for something they have done.
if you describe something that has happened to you as an honour, you mean that you are pleased and proud about it; a formal use.
honours is a type of university degree which is of a higher standard than an ordinary degree.
if you honour someone, you give them public praise or a medal for something they have done.
to honour someone also means to treat them with special attention and respect.
if you honour an arrangement or promise, you keep to it; a formal use.
if something is arranged in honour of a person or an event, it is arranged specially for that person or to celebrate that event.
you address a judge in court as your honor; used in american english.

پیشنهاد کاربران

have the honour of ( doing ) sth
it's a great honor to
i assume you might wish them honoured
احتمال دادم سرکار به پرداخت آن مایل باشید
شرافت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : honour
اسم ( noun ) : honour / honouree
صفت ( adjective ) : honourable / honoured / honorary
قید ( adverb ) : honourably
honour = شرافت
honourable = شریف
تشریفاتی
باعث افتخار کسی بودن
مایه ی افتخار کسی بودن
نشان، عنوان، جایزه
The medal is the highest honour the association can bestow ( =give )
در متون مالی به معنای پرداخت است.
افتخار
گرامی داشتن؛ محترم شمردن
به جا آوردن

اخلاقی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس