پیشنهادهای Sunflower (١,٥٦١)
To become To get شُدن His eyes grew large, then small and distant.
کل روز، تمام روز، تا آخر/انتها/پایان روز، Sometimes I lost my appetite and went without food for days on end. - forty rules of love
در جا She died instantly
قانع کننده، پذیرفتنی، باور کردنی!
To be connected by blood or marriage نسبت داشتن How is he related to me? او با من چه نسبتی داره؟
پشتِ سر هم !
درک یا فهم غلط/اشتباه سوء برداشت، اشتباه متوجهه شدن، کژ فهمی!
Of no account Of no or very little importance significance, or worth ارزش ( چیزی ) را نداشتن، بدون/بی اهمیت، بدون/ بی ارزش، بدون/بی مفهوم، بدو ...
Of no or very little importance significance, or worth ارزش ( چیزی ) را نداشتن، بدون/بی اهمیت، بدون/ بی ارزش، بدون/بی مفهوم، بدون/ بی اعتبار، ...
ظهور کردن! For every Shams of Tabriz who has passed away, there will emerge a new one on a different age, under a different name. با هر شمس تبریزی ...
untouched especially by anything that harms or diminishes : entire, uninjured دست نخورده، تمام و کامل، بی عیب و نقص، بی کم و کاست، یکدست، یکپارچه، ...
To Be replaced by ( Something ) replaces ( something ) جای خود را به ( چیز دیگری ) دادن،
دل بستن، دلبستگی، دل باختن، دلباختگی، دل دادن، دلدادگی،
To remove a character from a television or radio series by writing stories that do not include them نقش / کاراکتر ی را در فیلم/ سریال حذف کردن.
to write especially in a full and complete form تمام/کامل نوشتن، کامل با تمام جزییات نوشتن، بی کم و کاست نوشتن، ( بدون اینکه یه واو جا گذاشتن )
arbitrarily randomly for no reason irrelevantly About nothing بی ربط، نا مربوط، بدون ارتباط با. . . ، بطور بی ربط/ نامربوط بی مورد، Her comment ...
- 1 جمله، عبارت - 2 دیالوگ 3. - A line is a unit of language into which a poem or play is divided Verse - مصرع، مصراع ( بیت ) Ex: Four y ...
تپنده، نبض دار Throbbing vein
a dance with a gliding motion, in which the dancer appears to be moving forward but in fact is moving backwards. By ❤Michael Jackson
به قلب /دل خود راه دادن، ( با آغوش باز ) پذیرایِ ( کسی یا چیزی ) بودن، ( با آغوش باز ) کسی را پذیرفتن Rumi has always been loving. He embraced ...
( با ) بی فکری، ( به صورت ) بی اراده، بدون اراده، ناگهانی و بدون فکر ( کردن ) ، ناآگاهانه، اشتباهی،
Set trap دام/تله گذاشتن، به دام ( خود ) انداختن، به تله انداختن،
عادت کردن ( چشم به تاریکی ) He stood there, his eyes adjusting to the semidarknes
Topple to the ground نقش زمین شدن
of a person's heart or pulse - beat faster than usual because of fear or excitement ( قلب یا نبض ) تُند تُند زدن، تند تند تپیدن، در سینه کوبیدن ...
دست ( خودم . . . . ) نیست نمی تونم ( خودم . . . ) رو کنترل کنم، etc
غلافدار ، روکش دار، جلد دار ، با غلاف، با روکش، با جلد ! Sheathed dagger
بی جواب، بی بازگشت، بی پاداش، بی کیفر، بی تقاص، بی سزا، بدون تلافی، بدون جبران، Neither a drop of kindness nor a speck of evil will remain Unreci ...
the current situation; life in general. ?how's everything اوضاع احوال چطوره؟
annoyed, irritated, upset, resentful دلخور، آزرده خاطر، دل آزرده رنجیده، رنجیده خاطر قهر آلود، I was neighter angry nor cross with him. نه از ...
apart from except به جز، مگر، باستثنای، سوای، به غیر از، Soon I couldn't hear the spoken words beyond a distant hum in the background.
متعجب، متحیر، حیرت زده، شگفت زده ( شده ) ، غافلگیر شده،
A small detail that improves or completes something ریزه کاری، جزییات، And then she put the final touches to the cake. Add the final touch to th ...
کلِ زندگی، تمام ِ زندگی، طیِ زندگی،
پهن کردن، گستردن ( تله / دام ) Set a trap
تله / دام پهن کردن، گستردن
spoken Used to emphasize something you are saying when you are annoyed برای تاکید و شدت بخشیدن به جمله ی گفته شده یا جمله ای که بعد گفته خواهدشد که ...
در عذاب ( . . . ) بودن آشفته بودن زجر کشیدن Torn with guilt
: Confide in to share your feelings and secrets with someone because you trust them not to tell other people: محرم اسرار کسی بودن ! راز دار کسی بود ...
a point or degree in a scale درجه، پله، گام مرحله، مقدار، اندازه، میزان، ذره، She lowered her voice a notch
پاک کردن Clear your mind and answer me as quickly as you can. Friend
- be similar to شبیه ( چیزی ) بودن مانند ( چیزی ) بود به ( چیزی ) نزدیک بودن از نظر شباهت که انگار که ! He stared at me with a look verged on fearf ...
As a noun تضاد، مغایرت، ضد و نقیض، Ex: Rule number 35 of Shams of Tabriz In this world, it is not the similarities and regulations that takes u ...
از روی میل، با میل، با رضایت، ( خود خواسته ) با خشنودی، Happily getting married Happily married
generous, kind, kindly, kind - hearted, caring, compassionate, loving, unselfish, That's big of you خیلی با محبتی! خیلی دست و دل بازی! بزرگی تو می ...
To be Warm to someone To begin to like someone, be fond of کم کم علاقه مند شدن، شیفته ی کسی شدن، دوست دار کسی شدن، احساس صمیمیت کردن،
سمبل، نماد، مظهر، جلوه گر ( چیزی ) بودن Mother Mary stands for compassion , mercy and unconditional love.
به ( جایی ) ریختن Religeons are like rivers. They flow to the same sea. دین ها مانند رودهایی هستند که همه ( به یک دریا می ریزند. )
To be/get carried away ( بیش از حد و اندازه ) - به هیجان آمدن، هیجان زده شدن به وجد آمدن، مملو از شور و شعف شدن ( بیش از حد ) - احساساتی ش ...
دَمِ ( جایی ) ! He was standing by the door دمِ در ایستاده بود !