تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

Question مسئله، سوال، پرسش، شبهه ( شک و تردید ) When it comes to these matters وقتی این ( مسائل، سوالات، پرسشها، شبهات ) پیش می آیند، . . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

When it comes down to this وقتی موضوع به ( اینجا ) کشیده میشه!! All comes down to this همه چی به اینجا ختم میشود که . . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

وقتی این ( سوال ) پیش می آد، ( وجود داره ) وقتی بحث/موضوع/مقوله. . . . پیش می آید When it comes down to this وقتی موضوع به ( اینجا ) کشیده میشه!! ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٧

And so on - و الا آخر - و بقیه ی. . . ( مسایل، کارها، چیزها ، یا هر چیزی که در جملات قبل گفته شده ) و باقیِ . . . . - و غیره / And et cetera ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

بی تفاوت، بی اعتنا، بی تمایل، بی اهمیت ( نسیت به موضوعی ) خونسرد، خنثی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

Up to someone - تصمیم گیرنده ی کاری بودن Do you want to stay or go? It’s up to you . . . . تصمیم با خودته. - کاری را برعهده داشتن مسئول کاری ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Adv به سختی با زحمت به هر زحمتی که شده با هر سختی که شده I swallowed hard before I could find my voice.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

To be welcome = well recieved, appreciated, accepted مورد قبول واقع شدن، مقبول واقع شدن، مورد استقبال قرار گرفتن، پذیرفته شدن، با استقبال ( خوبی ) ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

در حال زیاد شدن، در حال افزایش یافتن، در حال صعود کردن، در حال بالا رفتن، در حال اوج گرفتن، در حال تشدید شدن، در حال شدت یافتن، در حال شدید شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

طرف کسی را گرفتن.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تیره کردن، تار کردن، تیره شدن، تار شدن, تیره و تار کردن/شدن جلوی. . . . . را پوشاندن/گرفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

نسبت داشتن Bound by blood

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

آشکار کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

مورد خطاب قرار دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

غالب آمدن، غالب شدن، پیروز شدن، چیره شدن، تسلط پیدا کردن، تسلط یافتن، غلبه کردن، مسلط گشتن، مسلط شدن Ex: To win over your ego.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

In the mood هوس چیزی کردن، میل به چیزی داشتن، حال و هوای کاری را داشتن، حس انجام کاری داشتن،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١

برطرف کردن Quench one's thirst

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

قضاوت، قضاوت کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

پشت سر کسی حرف زدن، غیبت کردن، پست سر کسی بدگویی کردن، پست سر کسی بددهنی کردن، غیبت، بدهنی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

Yo make someone angry by opposing their plans or orders عصبانی کردن ( مخصوصا به دلیل مخافت با عقاید طرف ) To annoy someone by not doing or saying w ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

تنها، تنها فقط، نه چندان، به ندرت، خیلی کم، به زور

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

Tender age سن کودکی ( که فرد تجربه ی زیادی ندارد )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

عاجز در انجام کاری، ناتوان در انجام کاری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

. to see = دیدن And I recognized the face of a boy in need of his father's love. و من صورت پسر بچه ای را دیدم که محتاج عشق پدرش بود.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

خشک خشک، به طور کامل خشک، خیلی خشک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦٦

Get manipulated بازیچه ی دست کسی شدن، ملعبه ٔ دست کسی شدن، به طوری که فرد اجازه دهد که هر جوری با او رفتار شود Don't let yourself get manipulated l ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

( به چیزی ) دست پیدا کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

مات و مبهوت، مات

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خط اتو . . . نه اطو !!!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠٣

دل به دریا زدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

دلربا، فریبنده،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

پر احساس،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

مردد، تامل کننده، با شک و تردید، با تامل، تامل کننده،

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

به طور اتفاقی، بر حسب تصادف/اتفاق

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

زیر و رو ، برعکس، آشفته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
-١٤

Follow the order of something ترتیب ( چیزی ) را رعایت کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

با حرارت، پر احساس، با حرارت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

با کمال میل، با کمال رضایت، مشتاقانه، بدون تردید/تامل، درنگ، با خواست ( اراده ) خود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مچهول، نا معلوم، ناشناخته ( برای خود ) ، بدون اینکه ( خودت/ خودش/ . . . ) بدانی/ بداند. . . )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

مهم، اولیه، ریشه ایی، کلیدی، حیاتی، ضروری، لازم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

تصور عموم مردم تصور جامعه نظر عموم نظر اجتماع ظاهر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

intransitive ( در چیزی ) سهمی داشتن، نقشی داشتن، جایی داشتن ، با هم لذت بردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

عدم مقاومت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

آثار مخروبه، بقایای چیزی که خراب شده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

جنگی ، . . . مورد استفاده در جنگ، . . . که در جنگ استفاده میشود Well - developed warfare skills مهارت های ( جنگی ) بسیار پیشرفته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

Set a place ablaze به آتش کشیدن، آتش زدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

اسم یکی از رشته های ورزش شمشیر بازی سابر ، /saubr/

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

ماهر, تعلیم دیده، آموزش دیده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

( صفت ) برای کسی یا چیزی نفع داشتن It's more profitable for them بیشتر براشون نفع داره

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

از اول، از ابتدا، در ابتدا، از اول اش . . . To begin with برای شروع بنای کاری را گذاشتن