immersed

/ˌɪˈmɝːst//ɪˈmɜːst/

فرورفته (در آبگونه)، در زیر آب، غسل ارتماسی شده، (زیست شناسی - جایگزین یا درونگیر شده در اندام دیگر) درونگیره، زیرآبزی

جمله های نمونه

1. fossils immersed in sandstone
سنگواره هایی که در ماسه سنگ مدفون هستند

2. she was immersed in thought
او به فکر فرو رفته بود.

3. the lower end of the cuttings should be immersed in moist sand
ته جوانه ها را باید در شن نمناک فرو کرد.

4. Since then I've lived alone and immersed myself in my career.
[ترجمه گوگل]از آن زمان به بعد من تنها زندگی کردم و در حرفه ام غوطه ور شدم
[ترجمه ترگمان]از آن پس من تنها زندگی کردم و غرق در کارم غرق در کار شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Clare and Phil were deeply immersed in conversation.
[ترجمه گوگل]کلر و فیل عمیقاً در گفتگو غوطه ور بودند
[ترجمه ترگمان]کلیر و فیل غرق در گفتگو بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She immersed her dirty clothes in soapy water.
[ترجمه گوگل]لباس های کثیفش را در آب صابون فرو برد
[ترجمه ترگمان]لباس های کثیف خود را در آب صابون فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The seeds need to be completely immersed in water.
[ترجمه گوگل]دانه ها باید کاملاً در آب غوطه ور شوند
[ترجمه ترگمان]دانه ها باید به طور کامل در آب غوطه ور شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He immersed himself totally in his work.
[ترجمه گوگل]او کاملاً در کار خود غرق شد
[ترجمه ترگمان]غرق در کار خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's really becoming immersed in his work.
[ترجمه گوگل]او واقعاً در کار خود غرق می شود
[ترجمه ترگمان]او واقعا غرق در کارش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He felt fidgety and immersed his head in the cold water.
[ترجمه گوگل]احساس بی قراری کرد و سرش را در آب سرد فرو برد
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که بی قرار شده و سرش را در آب سرد فرو برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. For six months I totally immersed myself in my work.
[ترجمه گوگل]به مدت شش ماه کاملاً در کارم غرق شدم
[ترجمه ترگمان]برای ۶ ماه کاملا خودم رو غرق در کار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He was immersed in his own thoughts.
[ترجمه گوگل]غرق در افکار خودش بود
[ترجمه ترگمان]غرق در افکار خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She became immersed in planning her nuptials.
[ترجمه گوگل]او در برنامه ریزی برای عروسی خود غرق شد
[ترجمه ترگمان]او در برنامه ریزی مراسم ازدواج خود غرق شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The seeds will swell when immersed in water.
[ترجمه گوگل]وقتی دانه ها در آب غوطه ور شوند متورم می شوند
[ترجمه ترگمان]دانه ها هنگام غوطه ور شدن در آب ورم خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He immersed himself in study during the vacation.
[ترجمه گوگل]او در طول تعطیلات خود را در مطالعه غرق کرد
[ترجمه ترگمان]او در طول تعطیلات خود را غرق مطالعه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[نساجی] غوطه ور ساختن - فروبردن زیر آب

انگلیسی به انگلیسی

• submerged, covered with water; baptized by submersion in water; deeply absorbed, engrossed

پیشنهاد کاربران

تو مبحث صنایع غذایی: غوطه ور شدن در
غوطه ور شدن
مشغول کردن
گم شدن در
حواس خود را پرت کردن
منحرف کردن
در کشاورزی :غرقاب
غرق شدن در کارى، یعنی خود راکاملا در انجام کارى فرو بردن immerse in french
غرق شدن ، فرورفتن
غَرق ِ ( در )
I found him immersed in a book
دیدم که غرقِ در کتاب بود.
غوطه ور
معمولا این کلمه به معنا ی چیزی به اب انداختن هستش، با این حال یک معنی جالبه دیگه هم میده که هر چند معنیش نزدیک به همین هاست ولی متفاوته. برای مثال :
I became so immersed in the film that i lost completely track of time.
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی : من اونقدر توی فیلم "غرق شده بودم" که کلا توجهی به گذر زمان نداشتم ( زمان رو فراموش کردم )

بپرس