پیشنهادهای نسرین رنجبر (٤٦٣)
دست به کار شدن
نشأت میگیرد
الهام گرفته، با انگیزه، متأثر از
از کار برکنار شدن
a sudden, short intake of breath, as in shock or surprise. بند آمدن نفس ( از تعجب، حیرت، ترس )
بی واسطه مستقیم
اصل، موضوع اصلی
اگه گفتی چی شده! یه خبر خوب!
اعتراف کردن، اقرار کردن
اینجاست که
در حال حاضر
مهمترین
بسیار . . . . تر
move or drive backwards. عقب عقب رفتن ( ماشین ) دنده عقب رفتن Sam backed up, and leaned against the wall سام عقب عقب رفت و به دیوار تکیه کرد.
آزار دهنده آزارنده
انگیزه، محرک، الهام
to actively accept challenges and seek more responsibility, especially in order to progress in your career کنار آمدن با مشکلات و چالشها و پذیرش مسئول ...
doing something correctly or well در مسیر درست بودن درست پیش رفتن you are on the right track: درست میگی داری درست پیش میری
متوجهم می فهمم
That which one particularly prefers, desires, enjoys, or cares about چیز مورد علاقه، محبوب چیزی که از اون لذت میبریم یا برامون مهمه Teaching is my j ...
میشه اینطور گفت بذار اینطور بگم بهتره اینطوری بگم To rephrase something; to express something in a different way. say it in different words
به سرانجام رسیدن جور شدن درست شدن ( عامیانه: ) راست و ریس شدن
تجربیات مفروضات نگرش past experiences or long - held attitudes perceived as burdensome encumbrances. "the emotional baggage I'm hauling around"
هوشمندانه
درگیر چیزی بودن خود را درگیر چیزی کردن
چاره ای اندیشیدن از بروز فاجعه/دردسر/مشکل پیشگیری کردن مانع از بروز فاجعه/دردسر/مشکل شدن find or provide a solution to a difficulty or disaster.
حساسیت/احتیاط/هشیاری زیاد
نقش بر آب کردن Drail hopes امیدها را نقش بر آب کردن
به ناگاه ( ناگهان ) حمله/انتقاد کردن to attack or criticize someone suddenly
فایل صوتی
مجلل فاخر fancy clothes لباسهای مجلل/فاخر
پنهان مستور
در کمال تعجب در کمال ناباوری
زیانبار
to be on autopilot به صورت خودکار عمل کردن
آگاه روشن بین مطّلع
به طور کلی
بیخیال شدن رها کردن
to be strongly in favor of به شدت/کاملاً با چیزی موافق بودن/ طرفدار آن بودن i'm all for eating healthy food من کاملاً طرفدار غذاهای سالم هستم.
bearing that in mind با توجه به این با فرض این بر این اساس
to swap out sth for sth: To replace or exchange someone or something with another person or thing عوض کردن
profound or penetrating in awareness or understanding. دانا، خردمند، بابصیرت، روشنفکر، فهمیده difficult to understand. مبهم، نامفهوم ( چیزی که درک ...
مسیر جهت سمت و سو an established routine or habit
محتمل
درک کردن to understand and appreciate someone or something نسبت داشتن be connected by blood or marriage
مهمترین، شاخصترین، جامعترین، عمده ترین
مصیبت اندیشی بدترین حالت ممکن را فرض کردن هرگونه شرایط سختی را فاجعه و مصیبت دانستن
دوستانه
verify, ascertain, or monitor the state or condition of someone or something سر زدن سراغ گرفتن بررسی کردن
be carried away ( on water or on the air ) از نظر دور شدن ناپدید شدن The boat floated away on the lake قایق بر روی دریاچه از نظر دور شد.