hung up


(امریکا - خودمانی) 1- عصبی، روان رنجور 2- ناراحت، سردرگم، هاج و واج 3- معتاد به، دچار وسواس نسبت به، سودازده ی

جمله های نمونه

1. She hung up before I finished.
[ترجمه مهتاب] او قبل از اینکه من حرفم را تمام کنم ناراحت شد
|
[ترجمه رامین] تماسم را قطع کرد قبل اینه حرفم را تمام کنم
|
[ترجمه Anita] او قبل از اینکه حرفم را تمام کنم تماس را قطع کرد
|
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه من تمامش کنم، تلفن را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه جمله ام را تمام کنم گوشی را گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was so angry that I hung up on her.
[ترجمه پدرام ع] من اونقدر عصبانی بودم که تلفن رو روش قطع کردم
|
[ترجمه گوگل]آنقدر عصبانی بودم که گوشی را قطع کردم
[ترجمه ترگمان]خیلی عصبانی بودم که بهش آویزون شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She hung up the shirt with two pegs.
[ترجمه گوگل]پیراهن را با دو گیره آویزان کرد
[ترجمه ترگمان]پیراهن را با دو گیره آویزان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He started shouting so I hung up .
[ترجمه mona] او فریاد زد و من خیلی ناراحت شدم
|
[ترجمه گوگل]او شروع به داد و فریاد کرد پس گوشی را قطع کردم
[ترجمه ترگمان]او شروع به فریاد زدن کرد، بنابراین گوشی را قطع کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I drained the water away and hung up the blouse to dry.
[ترجمه گوگل]آب را خالی کردم و بلوز را آویزان کردم تا خشک شود
[ترجمه ترگمان]آب را کنار کشیدم و the را تا خشک کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I hung up the phone and started to cry.
[ترجمه گوگل]گوشی رو قطع کردم و شروع کردم به گریه کردن
[ترجمه ترگمان]گوشی را گذاشتم و شروع به گریه کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's really hung up on that guy.
[ترجمه علی] او واقعا وابسته آن مرد شده است
|
[ترجمه گوگل]او واقعاً تلفن را به آن پسر قطع کرده است
[ترجمه ترگمان]اون واقعا آویزون این یارو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He hung up the receiver and went out.
[ترجمه گوگل]گوشی رو قطع کرد و رفت بیرون
[ترجمه ترگمان]گوشی را گذاشت و بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After I hung up I remembered what I'd wanted to say.
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه گوشی رو قطع کردم یادم اومد چی میخواستم بگم
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه گوشی را گذاشتم، چیزی را که می خواستم بگویم به یاد اوردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The ship was hung up on a sandbar.
[ترجمه گوگل]کشتی بر روی شن‌بار آویزان شد
[ترجمه ترگمان]کشتی روی رگه شن چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She hung up her wet clothes in order to dry them out.
[ترجمه گوگل]لباس های خیسش را آویزان کرد تا خشک شود
[ترجمه ترگمان]لباس های خیسش را روی زمین گذاشت تا آن ها را خشک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has hung up a new record for shot put.
[ترجمه گوگل]او یک رکورد جدید در پرتاب شوت را قطع کرده است
[ترجمه ترگمان]اون یه رکورد جدید برای شلیک کردن قطع کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Ruth has hung up her dancing shoes.
[ترجمه گوگل]روت کفش های رقصش را آویزان کرده است
[ترجمه ترگمان]روت کفش های رقصش را نصب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is hung up about stepping out.
[ترجمه پدرام ع] او درباره خروج از منزل در وسواس ذهنی هستش
|
[ترجمه گوگل]او در مورد خروج از خانه قطع شده است
[ترجمه ترگمان]از بیرون رفتن سرش را تکان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She's hung up on a handsome boy.
[ترجمه گوگل]او تلفن را به یک پسر خوش تیپ قطع کرده است
[ترجمه ترگمان]اون به یه پسر خوش قیافه آویزون شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• if you are hung up on something or hung up about it, you are constantly nervous or worried about it because you do not understand how to deal with it; an informal expression.

پیشنهاد کاربران

دو تا معنی داره که هر دو خیلی استفاده میشن:
to finish a telephone conversation
I said goodbye and hung up.
to hang clothes on a hook
She took her coat off and hung it up.
He got nervous and quickly hung up
گیر کردن
He was hung up among creepers
تلفن را سر کسی قطع کردن
درگیر چیزی بودن
خود را درگیر چیزی کردن
گیج و سردر گم، عصبی
User hung up
کاربر قطع کرد
قطع کردن
گذاشتن، قطع کردن ( تلفن )
قطع شدن

بپرس