ترجمه‌های نسرین رنجبر (١٠٨)

بازدید
٦٢
تاریخ
١ سال پیش
متن
You can go to the match with Paula, for all I care.
دیدگاه
١

میتونی با پائول بری تماشای مسابقه؛ اصلاً برام مهم نیست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
You can do what you like, for all I care.
دیدگاه
٠

هر کاری دلت میخواد بکن؛ به من هیچ ربطی نداره.

تاریخ
١ سال پیش
متن
دیدگاه
١

آنها سوار بر کشتی بخار فرانسه به سمت اروپا راهی شدند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The boys listened breathlessly as the sailor detailed the story of the shipwreck.
دیدگاه
٠

هنگامیکه ملوان داستان غرق شدن کشتی را تعریف میکرد، بچه ها مشتاقانه به حرفهایش گوش میکردند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Breathlessly she flung herself down on the window seat.
دیدگاه
٠

درحالیکه نفس نفس میزد، خود را روی صندلی کنار پنجره رها کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The boys listened to the man breathlessly as he detailed the story of his adventure.
دیدگاه
٠

وقتی آن مرد قصۀ ماجراجویی هایش را با جزئیات نقل میکرد، پسرک مشتاقانه به حرفهایش گوش میکرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Experience teaches only the teachable. Aldous Huxley
دیدگاه
٠

تجربه فقط به کسانی درس میدهد که تعلیم پذیرند. ( آدوس هاگزلی )

تاریخ
١ سال پیش
متن
It's not nearly as hot as last year.
دیدگاه
٠

امسال به هیچ وجه به اندازه سال گذشته گرم نیست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She's not nearly as beautiful as you said she was.
دیدگاه

او به هیچ وجه آنطور که خودش میگفت زیبا نیست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We've saved some money, but it's not nearly enough .
دیدگاه
١

مقداری پول پس انداز کرده ایم. اما اصلاً کافی نیست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
There's not nearly enough food for all these people!
دیدگاه
٠

غذا به هیچ وجه برای این تعداد نفر کافی نیست.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We were stifling in that hot room with all the windows closed.
دیدگاه
٠

در آن اتاق گرم با آن پنجره های بسته داشتیم خفه میشدیم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Breathe out and ease your knees in toward your chest.
دیدگاه
٠

نفستون رو بیرون بدبد و زانوهاتون رو به سمت سینه بکشید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Take a deep breath and then breathe out when I tell you.
دیدگاه
٠

یک نفس عمیق بکشید و وقتی گفتم نفستون رو بیرون بدید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Humans take in oxygen and breathe out carbon dioxide.
دیدگاه
٠

انسان هنگان تنفس اکسیژن را فرومیدهد و دی اکسید کربن را بیرون میدهد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Breathe out slowly through your mouth as you stand up.
دیدگاه
٠

هنگام بلند شدن به آرامی نفستان را از دهانتان بیرون بدهید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The truth began to dawn on him.
دیدگاه
٣

کم کم حقیقت برایش روشن شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I stopped pigging out on chips and crisps.
دیدگاه
٢

من دیگه تو خوردن چیپس و پفک زیاده روی نمیکنم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He tried to shield his children from unpleasant truths.
دیدگاه
٠

او سعی میکرد مانع از رویارویی فرزندانش با حقایق ناخوشایند شود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Kitty's family was unworldly, unimpressed by power, or money.
دیدگاه
٠

کیتی خانواده ای روحانی داشت که توجه خاصی به پول و قدرت نداشتند

تاریخ
١ سال پیش
متن
countersignature
دیدگاه

تصدیق امضای دیگری، امضا پس از امضا

تاریخ
١ سال پیش
متن
counterpart
دیدگاه
٢

نقطۀ مقابل، همتا، همکار

تاریخ
١ سال پیش
متن
High heels are coming back into fashion .
دیدگاه
٠

کفش پاشنه بلند دوباره داره مد میشه.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The disease paralyzed his legs.
دیدگاه
٠

بیماری باعث شد پاهایش فلج شود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I would not for the world keep him from his rest.
دیدگاه
٢

امکان نداره/محاله مانع استراحتش بشم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Do you believe that?I wouldn't hurt you not for the world.
دیدگاه
١

تو اینو باور میکنی؟ محاله من به تو اسیبی برسونم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I thought they would chime in.
دیدگاه

فکر میکردم با هم به توافق برسند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He exhaled all the air in his lungs.
دیدگاه
٠

تمام هوایی را که درون ریه هایش بود بیرون داد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The doctor told him to breathe in and then exhale slowly.
دیدگاه
٠

دکتر به او گفت نفس بکشد و بعد به آرامی نفسش را بیرون بدهد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I felt a twinge in my knee.
دیدگاه
١

زانویم تیر کشید.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Repeated freezing and thawing furrowed the rock wall.
دیدگاه
٠

یخ زدگی و ذوب شدن های مکرر باعث ترک خوردن دیوارۀ سنگی شد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
In the Hebrides they shear their sheep later than anywhere else.
دیدگاه
٠

در جزایر هیبرید دیرتر از سایر نقاط پشم گوسفندان را میچینند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You'll need a spanner to loosen that bolt.
دیدگاه
٢

برای باز کردن پیچ باید آچار داشته باشی.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
A frightened rabbit will bolt for its hole.
دیدگاه
٣

خرگوشی که ترسیده به سرعت به سمت لانه اش میرود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You're pathetic! Can't you even boil an egg?
دیدگاه
١

تو خیلی بیچاره ای. حتی یه تخم مرغ آبپز هم نمیتونی درست کنی؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Don't take guilt trips. Take a trip to the mall, to the next country, to a foreign country, but NOT to where the guilt is.
دیدگاه
٠

به سفرهای حرام نروید. به مراکز تجاری بروید، به کشورهای همسایه، کشورهای خارجی. اما به جایی که احتمال گناه در آن میرود سفر نکنید.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The court absolved him of guilt in her death.
دیدگاه
٠

دادگاه او را در مرگ آن زن مقصر ندانست.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Coal is a plentiful fuel.
دیدگاه
٢

زغال سنگ سوختی است که به وفور یافت میشود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I come outside and shoo Grandpa off the mower again.
دیدگاه

بیرون میام و باز پدربزرگ رو از کنار ماشین چمن زنی دور میکنم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Go and shoo that cat away before it catches a bird.
دیدگاه
٢

برو قبل از اینکه اون گربه یه پرنده بگیره کیشش کن بره.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Shoo, all of you, I'm busy!
دیدگاه
٠

یالا برید بیرون، همه تون، سرم شلوغه.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You'd better shoo him away.
دیدگاه
١

بهتره دکش کنی بره.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Martins is a shoo - in for the presidency . The other candidates don't have a chance.
دیدگاه
٠

مارتین حتماً در انتخابات پیروز میشود. کاندیداهای دیگر شانسی برای پیروزی ندارند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He is a shoo - in for the Senate seat.
دیدگاه
٠

اوحتماً صاحب یکی از کرسی های مجلس سنا خواهد شد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I am a shoo - in for a job at this company.
دیدگاه
٠

من حتماً یه کاری تو این شرکت پیدا میکنم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Diana is a shoo - in to win a scholarship.
دیدگاه
٠

دیانا حتماً برندۀ این بورسیه تحصیلی خواهد شد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The light wind ruffled the water.
دیدگاه
٠

باد ملایم امواجی روی آب ایجاد کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He grinned at her ruefully.
دیدگاه
١

لبخند تلخی به او زد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I'm amazed you've never heard of the Rolling Stones.
دیدگاه
٣

تعجب میکنم تا به حال واژۀ آدم خانه به دوش را نششنیده ای

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He amazed everyone by passing his driving test.
دیدگاه
٠

او با قبولی در آزمون رانندگی باعث تعجب همه شد.