ترجمه‌های نسرین رنجبر (١٠٨)

بازدید
٨٥
تاریخ
٣ سال پیش
متن
Mother went shopping; meanwhile, I cleaned the house.
دیدگاه
٤

در مدتی که مادرم برای خرید بیرون بود، من خانه را تمیز کردم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Early in the play, one of the characters dies.
دیدگاه
١

در ابتدای نمایش یکی از شخصیتها میمیرد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
The truth can sometimes be harder to believe than lies.
دیدگاه
٩

گاهی اوقات باور کردن حقیقت سخت تر از باور کردن دروغه.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I need to get some things at the store.
دیدگاه

باید یه چیزایی از فروشگاه بگیرم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Her mother taught her to shake hands with people when being introduced.
دیدگاه
٦

مادرش به او یاد داد زمانیکه او را به شخصی معرفی میکنند، با آن شخص دست بدهد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I forgot the bathroom rug when I did the laundry last week.
دیدگاه
٥

هفتۀ گذشته که لباسها را شستم فراموش کردم قالیچۀ حمام را هم بشویم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I love the buzz of a big city.
دیدگاه
٣

من هیاهو و همهمۀ شهرهای بزرگ را دوست دارم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
This government will not give in to terrorism.
دیدگاه
٥

این دولت تسلیم تروریسم نخواهد شد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I forgot why I came into this room just now.
دیدگاه
٠

یادم رفت الان برای چی اومدم تو این اتاق.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
One more victory and she'll be eligible for the finals.
دیدگاه
٤

کافیست یک پیروزی دیگر به دست آورد تا به فینال راه پیدا کند.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I had a terrible headache, but even so I went to the concert.
دیدگاه
٣

با وجود اینکه سرم به شدت درد میکرد، به کنسرت رفتم.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Could you guarantee not to step aside?
دیدگاه
٣

میتونی ضمانت کنی که کنار نمیکشی؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
A police officer may pose as a criminal in order to gain information.
دیدگاه
٣

ممکنه یه افسر پلیس برای جمع کردن اطلاعات نقش یک جنایتکار رو بازی کنه.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I'm amazed you've never heard of the Rolling Stones.
دیدگاه
٣

تعجب میکنم تا به حال واژۀ آدم خانه به دوش را نششنیده ای

تاریخ
٣ سال پیش
متن
I'm certain David's told you his business troubles. Anyway, it's no secret that he owes money.
دیدگاه

رفتارش یه جوری غیرطبیعی نبود؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
More often than not the patient recovers.
دیدگاه
٣

در بیشتر موارد ( معمولاً ) بیمار بهبور میابد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The truth began to dawn on him.
دیدگاه
٣

کم کم حقیقت برایش روشن شد.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
It was a pretty daft idea anyway.
دیدگاه

هیچ راهی برای حل این مشکل وجود ندارد؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
A frightened rabbit will bolt for its hole.
دیدگاه
٣

خرگوشی که ترسیده به سرعت به سمت لانه اش میرود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I was amazed at the extent of his knowledge.
دیدگاه
٢

میزان علم و دانش او مرا به حیرت واداشت.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Coal is a plentiful fuel.
دیدگاه
٢

زغال سنگ سوختی است که به وفور یافت میشود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I agree with my brother about most things.
دیدگاه

من و برادرم درمورد بیشتر مسائل با هم هم عقیده هستیم

تاریخ
٢ سال پیش
متن
More of our worries come from within than from without.
دیدگاه
٢

بیشتر نگرانیهای ما بیش از محیط پیرامونمان از درونمان نشأت میگیرد .

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I stopped pigging out on chips and crisps.
دیدگاه
٢

من دیگه تو خوردن چیپس و پفک زیاده روی نمیکنم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
counterpart
دیدگاه
٢

نقطۀ مقابل، همتا، همکار

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You'll need a spanner to loosen that bolt.
دیدگاه
٢

برای باز کردن پیچ باید آچار داشته باشی.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I would not for the world keep him from his rest.
دیدگاه
٢

امکان نداره/محاله مانع استراحتش بشم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
All our protests were brushed aside .
دیدگاه
٢

به هیچکدام از اعتراضات ما اهمیتی داده نشد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Go and shoo that cat away before it catches a bird.
دیدگاه
٢

برو قبل از اینکه اون گربه یه پرنده بگیره کیشش کن بره.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
He enlightened me on this subject.
دیدگاه
١

او این موضوع را برای من روشن کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I hate the way you always give in to him.
دیدگاه
١

متنفرم از اینکه همیشه در برابرش تسلیم میشی.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
Because he was an efficient worker, he had time left over to develop some of his own ideas.
دیدگاه
٠

از آنجاییکه او کارگر کارآمد و چالاکی بود، فرصت پیدا میکرد تا برخی از ایده های خود را عملی کند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You forgot to turn off the light.
دیدگاه

وارد خروجی بعدی شو

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You should weed the garden before supper.
دیدگاه
٠

باید قبل از شام علفهای هرز باغ را از بین ببری.

تاریخ
٣ سال پیش
متن
There are a lot of spelling mistakes; even so, it's quite a good essay.
دیدگاه

با وجود اینکه اشتباهات املایی زیادی دارد، اما باز هم مقالۀ خوبی است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The floor's still sticky where I spilled the juice.
دیدگاه
١

ااون قسمت از زمین که روش آبمیوه ریختم هنوز چسبناکه.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
According to this poem, his dread of foreclosure by his creditors is keeping him awake at night.
دیدگاه
١

با توجه به این شعر، وحشت او از توقیف ملکش توسط طلبکاران خواب را از چشمانش ربوده بود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
When it's foggy the trains are late more often than not.
دیدگاه
١

معمولاً وقتی هوا مه آلود است، قطارها با تأخیر میرسند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Kalan called his assistant, Hashim, to take over while he went out.
دیدگاه
١

کالان از دستیارش هاشم خواست تا زمانیکه بیرون است مسئولیت کارها رو به عهده بگیرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You're pathetic! Can't you even boil an egg?
دیدگاه
١

تو خیلی بیچاره ای. حتی یه تخم مرغ آبپز هم نمیتونی درست کنی؟

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Once she had looked it over carefully, she agreed to sign the lease.
دیدگاه

وقتی با دقت قرارداد اجاره را بررسی کرد، با امضاء آن موافقت کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The police are under instructions to impound such machines wherever they find them.
دیدگاه
١

بهنیروهای پلیس دستور داده شده است هرکجا چنین ماشینهایی دیدند، آنها را توقیف کنند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I'll need to write you a ticket and impound your vehicle.
دیدگاه
١

باید شما را جریمه کنم و وسیله نقلیه تان را هم توقیف کنم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Seasonally or semiannually: Take inventory of items in closets and drawers that are no longer useful.
دیدگاه
١

هر سه ماه یکبار یا هر شش ماه یکبار یک فهرست از لوازم غیر قابل استفاده ای که در کمدهای لباس و کشوها وجود دارد، تهیه کنید.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I felt a twinge in my knee.
دیدگاه
١

زانویم تیر کشید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We've saved some money, but it's not nearly enough .
دیدگاه
١

مقداری پول پس انداز کرده ایم. اما اصلاً کافی نیست.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You'd better shoo him away.
دیدگاه
١

بهتره دکش کنی بره.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He brushed aside my objections to his plan.
دیدگاه
١

به ایراداتی که از طرحش گرفتم، اهمیتی نداد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
You can go to the match with Paula, for all I care.
دیدگاه
١

میتونی با پائول بری تماشای مسابقه؛ اصلاً برام مهم نیست.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He brushed aside criticisms of his performance.
دیدگاه
١

او به انتقاداتی که نسبت به عملکردش صورت گرفته بود، اهمیتی نداد.