ترجمههای نسرین رنجبر (١٠٨)
در مدتی که مادرم برای خرید بیرون بود، من خانه را تمیز کردم.
در ابتدای نمایش یکی از شخصیتها میمیرد.
گاهی اوقات باور کردن حقیقت سخت تر از باور کردن دروغه.
مادرش به او یاد داد زمانیکه او را به شخصی معرفی میکنند، با آن شخص دست بدهد.
هفتۀ گذشته که لباسها را شستم فراموش کردم قالیچۀ حمام را هم بشویم.
این دولت تسلیم تروریسم نخواهد شد.
یادم رفت الان برای چی اومدم تو این اتاق.
کافیست یک پیروزی دیگر به دست آورد تا به فینال راه پیدا کند.
با وجود اینکه سرم به شدت درد میکرد، به کنسرت رفتم.
ممکنه یه افسر پلیس برای جمع کردن اطلاعات نقش یک جنایتکار رو بازی کنه.
تعجب میکنم تا به حال واژۀ آدم خانه به دوش را نششنیده ای
رفتارش یه جوری غیرطبیعی نبود؟
در بیشتر موارد ( معمولاً ) بیمار بهبور میابد.
خرگوشی که ترسیده به سرعت به سمت لانه اش میرود.
میزان علم و دانش او مرا به حیرت واداشت.
من و برادرم درمورد بیشتر مسائل با هم هم عقیده هستیم
بیشتر نگرانیهای ما بیش از محیط پیرامونمان از درونمان نشأت میگیرد .
من دیگه تو خوردن چیپس و پفک زیاده روی نمیکنم.
امکان نداره/محاله مانع استراحتش بشم.
به هیچکدام از اعتراضات ما اهمیتی داده نشد.
برو قبل از اینکه اون گربه یه پرنده بگیره کیشش کن بره.
متنفرم از اینکه همیشه در برابرش تسلیم میشی.
از آنجاییکه او کارگر کارآمد و چالاکی بود، فرصت پیدا میکرد تا برخی از ایده های خود را عملی کند.
باید قبل از شام علفهای هرز باغ را از بین ببری.
با وجود اینکه اشتباهات املایی زیادی دارد، اما باز هم مقالۀ خوبی است.
ااون قسمت از زمین که روش آبمیوه ریختم هنوز چسبناکه.
با توجه به این شعر، وحشت او از توقیف ملکش توسط طلبکاران خواب را از چشمانش ربوده بود.
معمولاً وقتی هوا مه آلود است، قطارها با تأخیر میرسند.
کالان از دستیارش هاشم خواست تا زمانیکه بیرون است مسئولیت کارها رو به عهده بگیرد.
تو خیلی بیچاره ای. حتی یه تخم مرغ آبپز هم نمیتونی درست کنی؟
وقتی با دقت قرارداد اجاره را بررسی کرد، با امضاء آن موافقت کرد.
بهنیروهای پلیس دستور داده شده است هرکجا چنین ماشینهایی دیدند، آنها را توقیف کنند.
باید شما را جریمه کنم و وسیله نقلیه تان را هم توقیف کنم.
هر سه ماه یکبار یا هر شش ماه یکبار یک فهرست از لوازم غیر قابل استفاده ای که در کمدهای لباس و کشوها وجود دارد، تهیه کنید.
مقداری پول پس انداز کرده ایم. اما اصلاً کافی نیست.
به ایراداتی که از طرحش گرفتم، اهمیتی نداد.
میتونی با پائول بری تماشای مسابقه؛ اصلاً برام مهم نیست.
او به انتقاداتی که نسبت به عملکردش صورت گرفته بود، اهمیتی نداد.