take inventory


1- از کالای موجود صورت برداری کردن، موجودی را فهرست کردن 2- (مجازی) برآورد کردن

جمله های نمونه

1. Seasonally or semiannually: Take inventory of items in closets and drawers that are no longer useful.
[ترجمه نسرین رنجبر] هر سه ماه یکبار یا هر شش ماه یکبار یک فهرست از لوازم غیر قابل استفاده ای که در کمدهای لباس و کشوها وجود دارد، تهیه کنید.
|
[ترجمه گوگل]فصلی یا شش ماهه: اقلام موجود در کمدها و کشوها را که دیگر کاربردی ندارند، فهرست کنید
[ترجمه ترگمان]seasonally یا semiannually: فهرست اقلام موجود در کمدها و کشوها را بردارید که دیگر مفید نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Time to take inventory of your finances and fantasies.
[ترجمه گوگل]وقت آن است که از امور مالی و فانتزی خود فهرستی تهیه کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی است که دارایی و تخیلات خود را تهیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. So, as we begin, let us take inventory.
[ترجمه گوگل]بنابراین، همانطور که شروع می کنیم، اجازه دهید موجودی را تهیه کنیم
[ترجمه ترگمان] خب، همونطور که شروع کردیم، اجازه بده لیست موجودی رو بگیریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The trouble you take inventory of your reservations, please!
[ترجمه گوگل]مشکل شما موجودی از رزرو خود را، لطفا!
[ترجمه ترگمان]خواهش می کنم اسباب زحمت your را تهیه کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Take inventory before you shop.
[ترجمه گوگل]قبل از خرید موجودی تهیه کنید
[ترجمه ترگمان] قبل از اینکه مغازه رو بخری، لیست تهیه کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. B . Hmm. We need a person who can take inventory.
[ترجمه گوگل]ب هوم به یک نفر که بتواند موجودی انبار کند نیازمندیم
[ترجمه ترگمان]ب همم ما به یه نفر احتیاج داریم که بتونه لیست موجودی رو بدست بیاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. After unpacking, the first thing to do is to take inventory of all the parts.
[ترجمه گوگل]پس از باز کردن بسته بندی، اولین کاری که باید انجام دهید این است که موجودی تمام قطعات را انجام دهید
[ترجمه ترگمان]بعد از باز کردن چمدان اولین کاری که باید کرد این است که تمام بخش ها را انبار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I suggested that it would have a barcode scanner and that, as I put items in the fridge, it would automatically take inventory.
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد دادم که یک اسکنر بارکد داشته باشد و همانطور که اقلام را در یخچال می گذارم، به طور خودکار موجودی را می گیرد
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد کردم که یک اسکنر بارکد داشته باشد و این که وقتی من اقلام را در یخچال قرار می دهم، به طور خودکار فهرست موجودی را می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If for some reason you feel far from God, take inventory by asking yourself, "Is there unconfessed sin in my life?"
[ترجمه گوگل]اگر به دلایلی احساس می‌کنید از خدا دور هستید، با این پرسش از خود بپرسید: "آیا گناه اعتراف نشده ای در زندگی من وجود دارد؟"
[ترجمه ترگمان]اگر به دلایلی از خدا دوری کنید، از خودتان بپرسید، آیا در زندگی من گناه هست؟ \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[حقوق] صورت برداری کردن، سیاهه برداری کردن

پیشنهاد کاربران

To count and record an itemized list of items in one's inventory.
تهیه کردن فهرست/سیاهه

بپرس