paralyze

/ˈperəˌlaɪz//ˈpærəlaɪz/

معنی: بی حس کردن، فلج کردن، از کار انداختن
معانی دیگر: پراکافتن، پراکافت کردن، خواباندن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: paralyzes, paralyzing, paralyzed
مشتقات: paralyzingly (adv.), paralyzation (n.), paralyzer (n.)
(1) تعریف: to render partly or completely unable to move or feel sensations, as by an injury or disease.
مشابه: cripple, disable, incapacitate, injure, numb

- The damage to her spine caused her to be paralyzed from the neck down.
[ترجمه گوگل] آسیب به ستون فقرات او باعث شد که از گردن به پایین فلج شود
[ترجمه ترگمان] آسیب ستون فقراتش باعث شد که اون از گردن فلج بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The disease paralyzed his legs.
[ترجمه نسرین رنجبر] بیماری باعث شد پاهایش فلج شود.
|
[ترجمه زهرا] بیماری باعث شد پاهایش فلج شود
|
[ترجمه گوگل] این بیماری پاهای او را فلج کرد
[ترجمه ترگمان] بیماری پاهایش را فلج می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to be in a helpless or motionless state.
مترادف: disable, immobilize, incapacitate
متضاد: galvanize
مشابه: cripple, debilitate, halt, hamstring, prostrate, thwart

- She was paralyzed by indecision.
[ترجمه گوگل] او از بلاتکلیفی فلج شده بود
[ترجمه ترگمان] با دودلی او را فلج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The strike will paralyze the auto industry.
[ترجمه گوگل] اعتصاب صنعت خودرو را فلج خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] این اعتصاب صنعت خودرو را فلج خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The snake uses its venom to stun or paralyze its victims.
[ترجمه گوگل]این مار از سم خود برای بیهوش کردن یا فلج کردن قربانیان خود استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]مار از زهر خود برای گیج کردن یا فلج کردن قربانیان استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The net effect is to paralyze the organization in the present.
[ترجمه گوگل]اثر خالص فلج کردن سازمان در زمان حال است
[ترجمه ترگمان]اثر خالص آن است که سازمان را در حال حاضر فلج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But Sadat did not let those memories paralyze her, she recalled in a recent visit here.
[ترجمه گوگل]اما سادات نگذاشت آن خاطرات او را فلج کند، او در یک بازدید اخیر از اینجا به یاد می آورد
[ترجمه ترگمان]اما سادات اجازه نداد که این خاطرات او را فلج کنند، او در دیدار اخیرش از اینجا به خاطر می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The drivers threatened to paralyze the country wharfs to fight against President Li which is not welcomed.
[ترجمه گوگل]رانندگان تهدید به فلج کردن اسکله های کشور برای مبارزه با رئیس جمهور لی کردند که مورد استقبال قرار نگرفت
[ترجمه ترگمان]رانندگان تهدید کردند که کشور را فلج کرده اند تا علیه رئیس جمهور لی که مورد استقبال قرار نمی گیرد، مبارزه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The fear of getting it wrong can paralyze a leader.
[ترجمه گوگل]ترس از اشتباه گرفتن می تواند یک رهبر را فلج کند
[ترجمه ترگمان]ترس از اشتباه گرفتن می تواند یک رهبر را فلج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Objective: The decrease false ball to paralyze sufferer again and again the aspiration pneumonitis occurrence.
[ترجمه گوگل]هدف: کاهش توپ کاذب باعث فلج شدن دوباره و دوباره بروز پنومونیت آسپیراسیون در فرد مبتلا می شود
[ترجمه ترگمان]هدف: کاهش توپ کاذب ممکن است بار دیگر بیمار را فلج کرده و بار دیگر آرزوی وقوع را داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Strict regulations that paralyze economic activity.
[ترجمه گوگل]مقررات سختگیرانه ای که فعالیت های اقتصادی را فلج می کند
[ترجمه ترگمان]مقرراتی محکم و شدید که فعالیت اقتصادی را فلج می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Chances are they will only scatter and paralyze your thinking.
[ترجمه گوگل]این احتمال وجود دارد که آنها فقط تفکر شما را پراکنده و فلج کنند
[ترجمه ترگمان]احتمال داره که اونا فقط پراکنده بشن و فکر تو رو فلج کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. So friend, your low confidence will limit and paralyze you.
[ترجمه گوگل]پس دوست، اعتماد به نفس کم شما را محدود و فلج می کند
[ترجمه ترگمان]پس دوست، اعتماد به نفس کم شما را محدود می کند و فلج می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. LIFELife's challenges are not supposed paralyze you, they're supposed to help your discover who you are.
[ترجمه گوگل]قرار نیست چالش های LIFELife شما را فلج کند، آنها قرار است به شما کمک کنند تا بفهمید که هستید
[ترجمه ترگمان]چالش های LIFELife نباید شما را فلج کنند، آن ها قرار است به شما کمک کنند تا به شما کمک کنند که شما چه کسی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Tackle your fears Pressure doesn't paralyze you, fear does.
[ترجمه گوگل]با ترس های خود مقابله کنید فشار شما را فلج نمی کند، ترس فلج می کند
[ترجمه ترگمان]اما فشار ترس تو باعث فلج شدن تو نمی کنه، ترس هم باعث فلج شدن تو نمیشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Even the smallest slip could permanently paralyze the patient.
[ترجمه گوگل]حتی کوچکترین لغزش می تواند بیمار را برای همیشه فلج کند
[ترجمه ترگمان]حتی کوچک ترین لغزشی می توانست بیمار را فلج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They use their stings to paralyze prey, usually insects or small rodents, or may deliver a painful sting to incautious persons.
[ترجمه گوگل]آنها از نیش خود برای فلج کردن طعمه، معمولاً حشرات یا جوندگان کوچک استفاده می کنند، یا ممکن است نیش دردناکی را به افراد بی احتیاط منتقل کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها از نیش خود برای فلج کردن طعمه استفاده می کنند، معمولا حشرات یا جوندگان کوچک را فلج می کنند و یا ممکن است یک نیش دردناک را به افراد incautious تحویل دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Treatment includes medications that paralyze or kill intestinal parasitic worms, such as albendazole or mebendazole.
[ترجمه گوگل]درمان شامل داروهایی است که کرم‌های انگلی روده را فلج می‌کنند یا از بین می‌برند، مانند آلبندازول یا مبندازول
[ترجمه ترگمان]درمان شامل داروهایی است که کرم انگل روده را فلج می کنند یا می کشند، مانند albendazole یا mebendazole
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. If unsolved, the problem will sooner or later paralyze our strategy and our foreign policy.
[ترجمه گوگل]اگر این مشکل حل نشود دیر یا زود استراتژی و سیاست خارجی ما را فلج خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]اگر حل نشده، مشکل دیر یا زود استراتژی ما و سیاست خارجی ما را فلج خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی حس کردن (فعل)
abirritate, stun, paralyze, desensitize, benumb, amortize, amortise, indurate

فلج کردن (فعل)
paralyze, cripple, freeze, mutilate, palsy, paralyse

از کار انداختن (فعل)
paralyze, disable, knock up, jade, devitalize, devitalise, petrify

انگلیسی به انگلیسی

• cause palsy, make immobile, cause paralysis

پیشنهاد کاربران

بر جا میخکوب شدن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : paralyze ( paralyse )
✅️ اسم ( noun ) : paralysis
✅️ صفت ( adjective ) : paralytic
✅️ قید ( adverb ) : _
ناتواناندن
ناتوانیدن.
فلجیدن.
فلجاندن.
فلج کردن
– The disease paralyzed his legs
– a sudden snowstorm paralyzed the city
– The damage to her spine caused her to be paralyzed from the neck down
فلج کردن
داغون شدن
بیشتر عاشق ها ازش استفاده میکنن:
I felt myself paralyze
داغون شدم
به معنی غیر ممکن شدن، نشدنی بودن، تاب نداشتن، بعید/ناممکن شدن، محال شدن، سخت شدن، امکان ناپذیر و غیرمیسر بودن نیز هست؛
مثال:
But, girl, my self - control's so paralyzed
اما، راجع به تو، دختر، کنترل/خویشتنداری، خودداری، خودم بسیار غیر ممکن شده
...
[مشاهده متن کامل]

یا
اما درمورد تو یکی، معشوقه من، قضیه فرق میکنه چون نمیتونم خودم ر کنترل کنم و تاب خودداری و دوری تو ر ندارم

ناتوان ساختن

بپرس