breathe out

جمله های نمونه

1. Breathe out and ease your knees in toward your chest.
[ترجمه نسرین رنجبر] نفستون رو بیرون بدبد و زانوهاتون رو به سمت سینه بکشید.
|
[ترجمه گوگل]نفس بکشید و زانوها را به سمت قفسه سینه بکشید
[ترجمه ترگمان]نفس بکش و زانوهات رو به سمت سینه خودت ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. When you breathe out, you expel air from your lungs.
[ترجمه گوگل]هنگامی که نفس را بیرون می دهید، هوا را از ریه های خود خارج می کنید
[ترجمه ترگمان]وقتی نفس می کشی هوا رو از ریه هات بیرون می کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Take a deep breath and then breathe out when I tell you.
[ترجمه نسرین رنجبر] یک نفس عمیق بکشید و وقتی گفتم نفستون رو بیرون بدید.
|
[ترجمه گوگل]یک نفس عمیق بکش و بعد وقتی بهت میگم نفسش رو بیرون بده
[ترجمه ترگمان]یه نفس عمیق بکش و وقتی بهت میگم نفس بکش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Humans take in oxygen and breathe out carbon dioxide.
[ترجمه نسرین رنجبر] انسان هنگان تنفس اکسیژن را فرومیدهد و دی اکسید کربن را بیرون میدهد.
|
[ترجمه گوگل]انسان اکسیژن دریافت می کند و دی اکسید کربن را خارج می کند
[ترجمه ترگمان]انسان ها اکسیژن می گیرند و دی اکسید کربن را تنفس می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Breathe out slowly through your mouth as you stand up.
[ترجمه نسرین رنجبر] هنگام بلند شدن به آرامی نفستان را از دهانتان بیرون بدهید.
|
[ترجمه گوگل]هنگام ایستادن به آرامی از طریق دهان نفس بکشید
[ترجمه ترگمان]به آرومی از دهنت نفس بکش وقتی که بلند میشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. So I breathe out long and slowly, and I shuffle my feet.
[ترجمه گوگل]بنابراین نفسم را طولانی و آهسته بیرون می دهم و پاهایم را به هم می زنم
[ترجمه ترگمان]بنابراین نفس می کشم و آهسته نفس می کشم و پاهایم را تکان می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Breathe out as you reach and breathe in as you lower.
[ترجمه گوگل]همانطور که می رسید نفس بکشید و در حالی که پایین می آیید نفس بکشید
[ترجمه ترگمان]وقتی رسیدید، نفس بکشید و به اندازه شما نفس بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As you breathe out you will trap some of this air in this mask and slowly breathe it back in.
[ترجمه گوگل]در حین بازدم مقداری از این هوا را در این ماسک به دام می اندازید و به آرامی آن را دوباره به داخل تنفس می کنید
[ترجمه ترگمان]همان طور که نفس می کشی، بعضی از این هوای این ماسک را به دام خواهی برد و آهسته آن را به داخل تنفس خواهی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now as you breathe out again through your mouth, push the palms to the sides at shoulder height.
[ترجمه گوگل]اکنون هنگامی که دوباره از طریق دهان نفس خود را بیرون می دهید، کف دست ها را در ارتفاع شانه ها به طرفین فشار دهید
[ترجمه ترگمان]حالا که دوباره از دهانت خارج می شوی، کف دست ها را به دو طرف فشار می دهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Breathe out as you lift and breathe in as you lower, keeping your chin away from your chest.
[ترجمه گوگل]در حالی که بلند می شوید نفس بکشید و در حالی که پایین می آیید نفس خود را به داخل بکشید و چانه خود را از قفسه سینه دور نگه دارید
[ترجمه ترگمان]وقتی بلند میشی نفس بکش و نفس بکش و نفست رو از سینه هات دور نگه داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They still breathe out when they strike, forcing the air out of their body and tensing their muscles.
[ترجمه گوگل]آنها همچنان هنگام ضربه نفس خود را بیرون می دهند و هوا را به زور از بدن خود خارج می کنند و ماهیچه های خود را منقبض می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها هنوز هنگام حمله نفس می کشند و هوا را از بدنشان بیرون می کنند و عضلات خود را منقبض می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. At least a fellow can breathe out here.
[ترجمه گوگل]حداقل یک نفر می تواند اینجا نفس بکشد
[ترجمه ترگمان]حداقل یک نفر می تواند اینجا نفس بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I forget to breathe out every time I watch him.
[ترجمه گوگل]هر بار که او را تماشا می کنم فراموش می کنم نفسم را بیرون بیاورم
[ترجمه ترگمان]یادم میره هر دفعه که مراقبش هستم نفس بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The doctor told her to breathe out slowly.
[ترجمه گوگل]دکتر به او گفت که به آرامی نفسش را بیرون بیاورد
[ترجمه ترگمان]دکتر به او گفت که آرام نفس بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• let air out of the lungs, blow out

پیشنهاد کاربران

بازدم کردن
بازگرداندن نفس، بیرون دادن نفس، خارج کردن نفس*
نفس خود را بیرون دادن, بازدم
رها کردن نفس

بپرس