پیشنهادهای میرزایی (١,٥٠٠)
نماینده مجلس ( مرد ) assemblywoman = نماینده مجلس ( زن )
نماینده مجلس ( زن )
لانگمن دیکشنری : ۱ _ گرد همایی Group of people gathered together for a purpose ۲ _ مجلس ، قانونگذاران Group of people elected to make laws in some st ...
لانگمن دیکشنری : دور هم جمع شدن ، گرد آمدن synonym : gather
لانگمن دیکشنری : قاتل Someone who assassinate
لانگمن دیکشنری : حمله کردن ، هجوم آوردن Attack
خفه کردن ، خفه شدن دچار خفگی کردن ، دچار خفگی شدن
اسم : آسفالت صفت : آسفالته فعل : آسفالت کردن
لانگمن دیکشنری : اهانت ، توهین Definition : unkind or harmful remark
administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...
administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...
administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...
administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن _ اجرا کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = م ...
administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...
administrate = اداره کردن administer = تجویز کردن administrator = مدیر ، سرپرست administration = دولت ، حکومت ، مدیریت administrative = مدیریتی ، اجر ...
مالیات دهنده
⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...
⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...
⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...
⭕️🅥🅔🅡🅑 domesticate = اهلی کردن ، رام کردن ، بومی کردن ⭕️🅝🅞🅤🅝 domestic = خدمتکار ⭕️🅐🅓🅙🅔🅒🅣🅘🅥🅔 domestic = بومی ، اهلی ، داخلی domestic ...
صفت : اهلی ، رام شده فعل : اهلی کردن ، رام کردن
بطور ناچیز
They predicted that I would fail آنها پیش بینی کردن که من شکست میخورم
کشتی گردشی یا تفریحی ( به انگلیسی: cruise ship ) گونه ای کشتی مسافری است که برای سفرهای تفریحی استفاده می شود. فعل : گشت زدن ، رهسپار بودن
کشتی گردشی یا تفریحی ( به انگلیسی: cruise ship ) گونه ای کشتی مسافری است که برای سفرهای تفریحی استفاده می شود.
دارو ، دوا
market = مغازه ، بازاریابی کردن marketer = بازاریاب ، فروشنده marketing = بازاریابی
market = مغازه ، بازاریابی کردن marketer = بازاریاب ، فروشنده marketing = بازاریابی
market = مغازه ، بازاریابی کردن marketer = بازاریاب ، فروشنده marketing = بازاریابی
روزه در اسلام عبادتی است که انسان برای انجام فرمان خدا از اذان صبح تا اذان مغرب تمام روزهای ماه رمضان از چیزهایی که روزه را باطل می کند خودداری نماید ...
مارچوبه plant whose stems are eaten as a vegetable
کج ، بطور کجی ، کجکی He wore his hat askew
چپ چپ The beggar asked for change, but the haughty woman only looked at him askance گدا تقاضای پول خرد کرد، اما زن مغرور فقط چپ چپ به او نگاه کرد نکت ...
پرس و جو کردن یا اطلاع یافتن از احوال کسی
۱ _ پرسیدن ، سوال کردن Ask him where to go ۲ _ درخواست کردن Ask for . . . ۳ _ دعوت کردن Ask them for dinner
کنار ، به کنار She stepped aside to let them pass او کنار ایستاد که بهشون اجازه بده بگذرن
در ساحل، به سوی ساحل on or to the shore
طرد شده
ناخوانا غیر قابل خوانش
prevaricated = طفره رو ، دو پهلو ، دروغگو
دستبند
زخم ، جراحت
این واژه فقط به معنای همزن است تعاریف خانم مرضیه فلاحی غلط است . در کتاب study skills معنای این واژه را در تمرینی بصورت انحرافی آورده و ما باید حدس ...
مبهم ، دور از فهم
لانگمن دیکشنری : شرمنده
خاکستر noun خاکستر رنگ پریده ، خاکستر کم رنگ adj
۱ _ غیر جنسی without sex ۲ _ بی جنسگرا not interested in sex
نسبت دادن نکته : از اونجایی که حرف اضافه to همراه این واژه میاد ، یک phrasal verb است اونم از نوع جدا شدنی ! Example : He ascribed his success to lu ...
نسبت دادن نکته : از اونجایی که حرف اضافه to همراه این واژه میاد ، یک phrasal verb است اونم از نوع جدا شدنی ! Example : He ascribed his success to lu ...
زاهد کسی که از لذت و آسایش جسمی بخصوص برای دلایل مذهبی اجتناب می کند Somebody who avoid physical pleasure and comforts , especially for religious rea ...