پیشنهاد‌های میرزایی (١,٥٠٠)

بازدید
٢,١٥٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Stationery store میشه فروشگاه لوازم تحریر ✅✅✅ دقت کنید که stationery و stationary رو با هم اشتباه نگیرید 🛑🛑🛑

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حرفه ، پیشه ، فن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تقویت کردن ، نیرومند کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تطابق یافتن ، تطابق دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عمداً ، طبق طرح ، طبق نقشه ، آگاهانه Examples : It appears the king was designedly cordoned in his palace alongside his eminent chiefs and some membe ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

لانگمن دیکشنری : خسارت دادن definition : make repayment for a crime , etc

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

nuclear bomb = بمب هسته ای atom bomb = بمب اتم 🔶 هر دو مترادف هم هستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

nuclear bomb = بمب هسته ای atom bomb = بمب اتم 🔶 هر دو مترادف هم هستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فاسد شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

وابسته به وجه وصفی ( یا صفت فعلی ) لطفاً به مثال زیر توجه کنید 👇👇👇 By hanging on to the window ledge , Barbara was able to escape the fire in her ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فاتح ، برنده winner

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

کلمه وایرال ، viral به معنی ویروسی است و اما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، به مطلب و به خصوص ویدئوهایی گفته می شود که به سرعت در همه گروه ها و بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کلمه وایرال ، viral به معنی ویروسی است و اما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، به مطلب و به خصوص ویدئوهایی گفته می شود که به سرعت در همه گروه ها و بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Good looks must run in their family خوش قیافگی / زیبایی باید توی خانوادشون ارثی /ژنتیکی باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ خوابیده asleep As soon as my head hit the pillow, I was�out like a light به محض اینکه سرم به بالش برخورد کرد، به خواب عمیق فرو رفتم ۲ _ بی هوش u ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

Good looks must run in their family خوش قیافگی / زیبایی باید توی خانوادشون ارثی /ژنتیکی باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اطلس ( کتاب نقشه ها ) book of maps

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱ _ پناهگاه Protection and shelter ۲ _ تیمارستان Mental hospital

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تیزهوش ، تیزبین ، زیرک able to see quickly something that is to one's advantage synonym : apt , clever

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چمن مصنوعی چمن مصنوعی زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

لانگمن دیکشنری : فیزیک نجومی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱ _ بنده آورنده خون ۲ _ طعنه آمیز ، شدید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گمراه ، بیراهه ، گمراه شده ، سرگردان Ⓐⓓⓥ & Ⓐⓓⓙ Definition and examples : 1away from the correct path or direction "we went astray but a man redirecte ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

غواصی

پیشنهاد
٢

خلاصه اش کنم . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حیرت زده کردن ، مبهوت کردن ، شوکه کردن Shock with surprise

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

متعجب کردن ، تعجب زده کردن Her rudeness astonished me

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱ _ فرض کردن ، گمان کردن ۲ _ بر عهده کردن ، بر عهده داشتن ۳ _ وانمود کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

کاهش دادن ، آرام کردن ، تسکین دادن ( عذاب کسی را ) He couldn't assuage his guilt over the divorce

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

مخلوط ، آمیزه ، آمیخته Mixture

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گوناگون ترکیب شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱ _ کمک کردن ، یاری کردن To help ۲ _ کمک کننده ، یار ، حامی person who helps ۳ _ پاس گل ، پاس گل دادن To make a pass that leads directly towards scor ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جذب کردن یا شدن ، سازگار کردن یا شدن ، سازگاری Definition : take in and accept ( foods , ideas ( foreign people , etc به نظرم مثلا وقتی یک محصولی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قرار ملاقات ( بخصوص برای عشاق یا برای انجام کار های نامشروع )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زنجیر ، زنجیر کردن ، زنجیر بستن دوستان این واژه فقط اسم و فعل می باشد و chain store یک اسم مرکبه که بهش میگیم فروشگاه زنجیره ای اما به تنهایی معنای ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

firework = آتش بازی framework = ساختار ، بدنه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

framework = ساختار ، بدنه firework = آتش بازی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣١

۱ _ خال ، لکه ۲ _ جا ، محل ۳ _ تشخیص دادن ، فهمیدن ، پیدا کردن ، مشاهده کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

متقاعد کردن ، راضی کردن synonym : convince

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

متقاعد کردن ، راضی کردن synonym : persuade

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

توافق ، توافق داشتن agree , agreement