پیشنهادهای میرزایی (١,٥٠٠)
Stationery store میشه فروشگاه لوازم تحریر ✅✅✅ دقت کنید که stationery و stationary رو با هم اشتباه نگیرید 🛑🛑🛑
حرفه ، پیشه ، فن
تقویت کردن ، نیرومند کردن
تطابق یافتن ، تطابق دادن
عمداً ، طبق طرح ، طبق نقشه ، آگاهانه Examples : It appears the king was designedly cordoned in his palace alongside his eminent chiefs and some membe ...
atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه
atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه
atrocity = بی رحمی ، ستمگری ، خشونت atrocious = بی رحم ، خیلی بد atrociously = بی رحمانه ، بطور بی رحمانه ای ، وحشیانه
لانگمن دیکشنری : خسارت دادن definition : make repayment for a crime , etc
nuclear bomb = بمب هسته ای atom bomb = بمب اتم 🔶 هر دو مترادف هم هستن
nuclear bomb = بمب هسته ای atom bomb = بمب اتم 🔶 هر دو مترادف هم هستن
فاسد شده
وابسته به وجه وصفی ( یا صفت فعلی ) لطفاً به مثال زیر توجه کنید 👇👇👇 By hanging on to the window ledge , Barbara was able to escape the fire in her ...
فاتح ، برنده winner
کلمه وایرال ، viral به معنی ویروسی است و اما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، به مطلب و به خصوص ویدئوهایی گفته می شود که به سرعت در همه گروه ها و بی ...
کلمه وایرال ، viral به معنی ویروسی است و اما در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی، به مطلب و به خصوص ویدئوهایی گفته می شود که به سرعت در همه گروه ها و بی ...
Good looks must run in their family خوش قیافگی / زیبایی باید توی خانوادشون ارثی /ژنتیکی باشه
۱ _ خوابیده asleep As soon as my head hit the pillow, I was�out like a light به محض اینکه سرم به بالش برخورد کرد، به خواب عمیق فرو رفتم ۲ _ بی هوش u ...
Good looks must run in their family خوش قیافگی / زیبایی باید توی خانوادشون ارثی /ژنتیکی باشه
اطلس ( کتاب نقشه ها ) book of maps
atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...
atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...
atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...
atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...
atheism = خدانشناسی ، خداناباوری ، کفر atheist = خدانشناس ، خداناباور atheistic or atheistical = ملحد ، بی دین ، کافر ، خداناباور atheistically : ملح ...
۱ _ پناهگاه Protection and shelter ۲ _ تیمارستان Mental hospital
تیزهوش ، تیزبین ، زیرک able to see quickly something that is to one's advantage synonym : apt , clever
چمن مصنوعی چمن مصنوعی زدن
لانگمن دیکشنری : فیزیک نجومی
۱ _ بنده آورنده خون ۲ _ طعنه آمیز ، شدید
گمراه ، بیراهه ، گمراه شده ، سرگردان Ⓐⓓⓥ & Ⓐⓓⓙ Definition and examples : 1away from the correct path or direction "we went astray but a man redirecte ...
غواصی
خلاصه اش کنم . . .
حیرت زده کردن ، مبهوت کردن ، شوکه کردن Shock with surprise
متعجب کردن ، تعجب زده کردن Her rudeness astonished me
۱ _ فرض کردن ، گمان کردن ۲ _ بر عهده کردن ، بر عهده داشتن ۳ _ وانمود کردن
کاهش دادن ، آرام کردن ، تسکین دادن ( عذاب کسی را ) He couldn't assuage his guilt over the divorce
مخلوط ، آمیزه ، آمیخته Mixture
گوناگون ترکیب شده
۱ _ کمک کردن ، یاری کردن To help ۲ _ کمک کننده ، یار ، حامی person who helps ۳ _ پاس گل ، پاس گل دادن To make a pass that leads directly towards scor ...
جذب کردن یا شدن ، سازگار کردن یا شدن ، سازگاری Definition : take in and accept ( foods , ideas ( foreign people , etc به نظرم مثلا وقتی یک محصولی ...
قرار ملاقات ( بخصوص برای عشاق یا برای انجام کار های نامشروع )
زنجیر ، زنجیر کردن ، زنجیر بستن دوستان این واژه فقط اسم و فعل می باشد و chain store یک اسم مرکبه که بهش میگیم فروشگاه زنجیره ای اما به تنهایی معنای ز ...
firework = آتش بازی framework = ساختار ، بدنه
framework = ساختار ، بدنه firework = آتش بازی
۱ _ خال ، لکه ۲ _ جا ، محل ۳ _ تشخیص دادن ، فهمیدن ، پیدا کردن ، مشاهده کردن
متقاعد کردن ، راضی کردن synonym : convince
متقاعد کردن ، راضی کردن synonym : persuade
توافق ، توافق داشتن agree , agreement