تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

پرتاب کردن ( با بی دقتی ) Chuck it over there/into the corner - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - به هم زدن رابطه عاطف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دروغ روز آوریل *** تقریبا یک چیزی شبیه به دروغ روز 13 خودمون، با این تفاوت که تو این روز شوخی دستی و خرکی هم با هم انجام می دهند***

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

to be punished for something you did ( بدجوری ) تنبیه شدن، توبیخ شدن مثال: . When Mom finds out you skipped school yesterday, you’re going to get it ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

شوخی خرکی، شوخی دستی، شوخی شهرستانی *** البته این‎ها معادل فارسی این عبارت هستند ولی در ترجمه بیشتر از واژگان " شوخی، شوخی زننده، شوخی بی مزه، . . . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

to be the person or thing that other people often make jokes about سوژه‎ی لطیفه ( جک ) شدن، سوژه‎ی دست انداختن مثال: . Paul quickly became the butt ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

a. to assume; believe قبول کردن، باور کردن مثال: I take it you'll be back later . b. to stand up to or endure criticism, abuse, harsh treatment, etc ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

مهاجر، مهاجرت *** این معنی هم در مورد حیوانات و هم در مورد انسان ها بکار می‎رود. مثال: . In season, you can spot dolphins and whales on their migrat ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

آرامش مایه تسلی دلداری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل برگشت، قابل برگرداندن، قابل بازیابی that can be found and made available to be used; that can be got back مثال: . Even deleted computer files ar ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بنیانگذار، پرچم دار a person who is one of the first people to do something مثال: one of the pioneers of modern science a pioneer heart surgeon

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

1 - جادو شدن ( کردن ) ، نفرین کردن مثال: . He put the whammy on me . if you tell anyone about this, I swear I'll put the whammy on you 2 - بدشانسی ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

noun someone who has a sense of humour often finds things amusing, rather than being serious all the time مثال: . You need a sense of humour in this ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

a Wall Street type = اسم a person who works on Wall Street in the financial district of NYC _ Generally, these people wear suits and make lots of mon ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

1: a pressed whole - milk cheese of a pale yellow color and nutty flavor and usually with small holes پنیر گریور Gruy�re cheese یک پنیر سوئیسی است، ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

to be on the upper surface of something, especially as a decoration مثال: . The dessert was topped off with whipped cream and pieces of fruit . The d ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

اسم: خوراک شناس، فردی که خبره خوراک است She is a gourmet cook صفت: خوشمزه، عالی، ناب، با کیفیت gourmet coffee a gourmet meal a gourmet restaurant a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

شورش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

واژه باب روز لغت محبوب مثال: these days, "disclosure" has become a buzzword - این روزها واژه ی �افشاگری�، خیلی باب شده است.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

an adjective used to describe something that is very surprising, strange, or bizarre مثال: . They told me a doozy of a story about how they spent the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

to be defeated very badly by someone else in a game or contest شکست خوردن ( له شدن ) مثال: We were whipped by their team for the third year in a row

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

to go berserk = قاطی کردن، از کوره در رفتن to go wild, to lose control مثال: . When I told him that we had lost all of our money, he went berserk

پیشنهاد
٧

تابلو بازی درآوردن . You made a spectacle of yourself at the party دلقک بازی کردن، خود را مضحکه کردن . I wasn't going to make a spectacle of myself j ...

پیشنهاد
٢

به لقمان حکمت آموختن، شخصی آزموده تر از خود را پند دادن It means you can’t tell your elders anything they don’t know already

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهل منزل Britain, slang ) one's wife, especially a domineering one ) what about her indoors = چه خبر از اهل منزل *** این از اون اصطلاح ‎های جدیده که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

in a way that shows liking or love با عشق و علاقه با احترام مثال: . She smiled affectionately at him . He spoke affectionately about his family

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

to have the controlling authority in a household رئیس خونه کیه مرد خونه کیه حرف، حرف کیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پدر کو نشان ندارد از پسر کپی برابر اصله پدر و پسر لنگه همن! Look at Sam playing drums. He is definitely a chip off the old block

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پدر و پسر لنگه‎ی همن! کپی برابر اصله!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

If a quality, ability, disease, etc. runs in the family, many members of the family have it ارثی بودن در خانواده مثال: . Intelligence seems to run in ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

کلاغ سفید استعاره از چیزی نادر و کمیاب و یا غیر معمول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

یادگار خانوادگی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودنمایی ( کردن ) ، فخر فروشی ( کردن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

more importantly مثال: . If you drive while drunk, you could lose your license, but even more to the point, you could kill someone

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کند و کاو کردن، جستجو کردن مثال: !If you dig enough in your own family, you’re sure to come up with all the stuff you could want for a great novel

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

in British English ADJECTIVE US informal having a good understanding of academic and theoretical matters

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اصلا، ابدا، به هیچ وجه ( اینطور نبود، نیست، . . . ) British, informal used to say that something expected or possible did not happen or is not true ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

in British English ADJECTIVE having been nearly forgotten a half - forgotten dream تقریبا فراموش شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

پی در پی، پیاپی، متوالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پی در پی، پیاپی، متوالی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

خیانت، فریبکاری دورویی، ریاکاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیانت، فریبکاری تزویر، ریاکاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

احمقانه، ابلهانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

وقفه، توقف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شواهد فیزیکی، شهود عینی مثال: ?Is there any physical evidence to suggest that a crime has been committed

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

دستگیره‎ی در، چفت در

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1 - پیچیدگی مثال: the engine's sophistication requires that all repairs be done by an experienced mechanic 2 - مهارت مثال: He writes with increasing ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بمب خوشه ای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

said just before you do something brave or something that you have never done before مثال: !Well, I've never ridden a motorbike before, so here goes ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سال کبیسه درج شده ( مندرج ) میان گذاشته، میان جای

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

شالاپ عامیانه: پخش شدن کف ( زمین، خیابان، . . . ) مثال: Then suddenly, splat, there's red stuff everywhere She flipped an omelette, only to have it ...