تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

شلوغ ترین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

منصوب شدن، معرفی شدن رسمی . May 10th 1994 Nelson Mandela is inaugurated as South Africa’s first black president

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

انتخاب اشتباهی کردن آدم اشتباهی را حمایت کردن . We gave our support to the liberal politician, but he lost the election. I think we backed the wrong ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نیاز مبرم، محتاج the country's desperate need for reforms the old woman was desperate for money

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بدون احساس گناه آسوده خاطر guilt - free napping

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

شک برانگیز به طرز مشکوکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مورد تردید بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

غیر سیاسی دور از سیاست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

تقلب ( غیر رسمی ) . The elections were fixed

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

پرش با نیزه با نیزه پریدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

کفپوش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

متداول شایع رواج داشتن، رایج بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

get a bloody nose ( give some one a bloody nose ) 1. خون دماغ ( خونریزی بینی ) 2. تحقیر شدن، کِــنِــف شدن ( شکستی که باعث صدمه روحی و شکستن غرور شخ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

باز پس گیری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

ناخوشایند زننده قابل اعتراض

پیشنهاد
١

از کسی آتو داشتن to know a secret about someone; usually something bad or damaging to that person if the information is told to others مثال: Could it ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بخش *** برای مثال بخش مرکزی شهرستان . . . . ***

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

راهنمای نقشه *** مجموعه علائم و اختصارات که به خواندن دقیق نقشه کمک می کند***

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

نمایش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

بت، محبوب دل ها a famous man, often a singer or an actor, who is attractive to many women مثال: . Hollywood heart - throb Keanu Reeves is set to star ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دچار کاهش شدید شدن، سراشیبی، ( اصطلاحا در باتلاق و یا منجلابی افتادن ) a situation in which a price, etc. becomes lower, or a situation gets worse a ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

تحسین و تمجید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

سست ( بیشتر راجب به ساختمان، بنا، سازه و . . . ) unsound wall supports - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

محروم کردن ( شخصی از داشتن چیزی ) . If someone is robbed of something that they deserve, have, or need, it is taken away from them مثال: . I can't f ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

جالب، هیجان انگیز، شوق انگیز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

جریان باد یا هوا *** بویژه زمانی که ماشین یا وسیله دیگری از کنار شما عبور می کند.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گستاخانه *** البته در بعضی جملات این معنی را دارد. . Your short skirt is inappropriate for a formal party

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

معرکه، بی نظیر : a highly admired person or thing مترادف = bee's knees

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بزدل *** البته این معنی بستگی به متن و ترجمه‎ی شما دارد*** ! You little runt . My research owes nothing to anybody, least of all to a little runt lik ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

منزجر کننده، مشمئز کننده . If someone or something is grotesque, they are very ugly مثال: . They tried to avoid looking at his grotesque face and his ...

پیشنهاد
٢

با کاری بیهوده خود را سرگرم کردن to try to achieve something impossible مثال: . We have been banging our heads against a wall for 25 years

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تیزهوشی شم ( اقتصادی، سیاسی، . . . )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

گردباد، گرداب جریان متلاطم ( شدید )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

پیشگیرانه، پیشگیری کننده مثال: . Vaccination and other prophylactic measures can be carried out - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

تخلیه کردن، بیرون کردن to force someone to leave somewhere مثال: . Tenants who fall behind in their rent risk being evicted . He was evicted from the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

کسی را دست انداختن سر به سر کسی گذاشتن، شوخی کردن با کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

1 - تغییر جهت ناگهانی دادن to change direction, especially suddenly مثال: . The bus driver swerved to avoid hitting a cyclist - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

1 - منصوب کردن ( به عنوان کشیش ) to officially make someone a priest or other religious leader, in a religious ceremony مثال: . He was ordained ( as ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

دوستان معنی این کلمه بسته به جمله متفاوت می‎باشد. من چند معنی پر کاربرد را در زیر قرار می‎دهم. 1 - اسلم دانک ( یک ضربه‎ی محکم در بستکتبال که با استف ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

ساختگی، جعلی invented and not true or existing; false مثال: . He registered at the hotel under a fictitious name - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تاریکی darkness or near darkness مثال: . Up ahead they could see lights in the gloom - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

غیر قابل وصف، وصف ناپذیر، وحشتناک ( جرم و جنایت ) مثال: . The unspeakable anguish wrung his heart

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

the ability of an imaginary person or creature to change itself into a different shape or form توانایی تغییر چهره دادن، هزار چهره مثال: . He is no be ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

موقت or the present time but likely to change مثال: a provisional government These dates are only provisional

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

آگهی ترحیم، آگهی فوت، آگهی تسلیت a report, especially in a newspaper, that gives the news of someone's death and details about their life مثال: !You ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

a strange habit or characteristic that is seen as not important and not harming anyone عادات ناپسند مثال: . We all have our little foibles - - - - - ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

عبوس، اخمو ترشرو، اوقات تلخ مثال: . His lower lip drooped a little, his mouth looked bored and sulky . Young girls sometimes become sulky because the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

( پر ) چین، ( پر ) چروک مثال: . To a wonderful mother with wrinkly skin, this card was concocted by one of your kin چروکیده *** توجه داشته باشید که ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بادی، قابل باد شدن inflatable pillows/mattresses The children were playing on the inflatable castle an inflatable boat

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

لال . "Children like this used to be described as "deaf and dumb . She was struck dumb by what she had seen - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ...