پیشنهادهای بهروز مددی (٢٨٠)
be wary مراقب باش
نا امید کردن
چاه سیاه نفرت
شکست دادن
سرنوشت ساز مثال: fateful day = روز سرنوشت ساز
نوکر
insubordinate fool کله پوک نافرمان
سنگر
خلافکار
خرمن کوب
کلاغ
توالت عمومی
کار خرابی کردن
پرنده شکاری ( این لغت در جملات به صورت کنایه بکار میرود. )
liberate from self - doubt اعتماد به نفس را بالا بردن
incite violence پاچه گیر کردن ( باعث خشونت فراوان شدن ) ( برای مثال نوشیدن مشروب زیاد باعث تحریک و ابراز خشونت شدید میشود )
وارد کردن تلفات inflict no casualties = تلفاتی نداشتن
مؤدب بودن behave yourself = مؤدب باش
New Year's resolutions آرزوهای سال نو
منبع موثق I have it on a very good authority
( یک معنی عامیانه ولی قشنگ ) واهمه people are not afraid anymore =مردم دیگه واهمه ای ندارند.
درماندگی suddenly, I feel incompetent یه لحظه، احساس درماندگی کردم.
کوتاه آمدن
اشراف زادهها
به موجب، بر اساس "Under the “polluter pays principle = به موجب اصل " آلوده کننده میپردازد" ( جبران خسارت زیست محیطی )
قانونی مشروع توجیه پذیر موجه
جدی سختگیر خشک
بی اندازه فوق العاده
دقیق حساس ظریف
عمدتا، بیشتر
سگ شکاری A pack of baying hounds یک دسته سگ شکاری
مزخرف، نکبت this life is bad این زندگی مزخرفه this life is all bad این زندگی همش نکبته
put their own lock مهر و موم کردن
مهر و موم کردن
توقیف کردن
سرسخت در اصطلاحات عامیانه He was a tough nut to crack but he did crack خیلی مقاومت کرد، ولی دوام نیاورد.
معنی عامیانه در تعریف شماره 4 قل چماقی ( informal ) money extorted, as from a business, to guarantee safety from violence or criminal prosecution
باجگیری
تو مکالمات عامیانه بیشتر به معنی "عشقی" بکار می رود. البته در انگلیسی بریتانیایی این مورد رو بیشتر میبینیم.
irregular paddies چریک های ایرلندی
زبون دراز the one with the mouth = اون زبون دراز
آشفته you look a little unsteady یک کم آشفته به نظر می آیی
با حال They seem nice به نظر باحال میان.
( شیوه ی ) خفه کردن They have a long and glorious relationship with the garotte این دسته ارتباط طولانی و روشنی با این شیوهی خفه کردن دارند.
( سیاست های ) جذب رای دهندهگان The party needs to broaden its appeal to voters
بار مسئولیت بار سنگین زندگی فشار زندگی
appropriate ministers وزرای مربوطه
سبیل کسی را چرب کردن رشوه دادن زیر میزی دادن
دلشوره حس شوم
به صلیب کشیدن