پیشنهادهای دکترمحمدحسین بهاری (٢١٢)
هایستن می تواند واژه ای باشد جایگزین تایید کردن نمونه: مورد تایید = هایسته است.
برگ خرید خریدبرگ سازه برگ
هیتال. نام پادشاهی است در سراندیب هند که به دست بهزاد کشته می شود و پس از او ارژنگ به تخت می نشیند. دیری نمی پاید که فرانک ارژنگ را به بند کرده و خود ...
نیک خویی
روانه
خوشی گوارایی به مزگی
تیرروز یا تیره روز بدبخت سیاه بخت بداقبال.
در یاد آوردن به یاد آوردن به یاد داشتن
چمراس واژه ای پارسی و بهترین جای نوشت برای معجزه و اعجاز تازی است.
پریشان/ آشفته حال
مانند زر. زرگونه به رنگ زر واژه زیرکونیم برگردان زرگون به زبان انگلیسی و با همان میناست که بر عنصر چهلم جدول مندلیف که رنگ طلایی دارد، نام نهاده اند
زیرکونیوم ( انگلیسی: Zirconium ) با نماد شیمیایی Zr عنصر چهلم جدول تناوبی مندلیف است. نام این عنصر از سنگ معدنی زیرکن و واژه فارسی �زرگون� به معنی ما ...
لگام پالهنگ
بورژوازی ( به فرانسوی: Bourgeoisie ) یکی از دسته بندی های مورد استفاده در تحلیل جوامع بشری است و به دستهٔ بالاترِ ثروت در جامعه، افراد مرفه و سرمایه ...
گرامیان این دیدگاه که این واژه بود و نبودش یکی است، یا نبودنش چیزی از زبان نمی کاهد دیدگاه نادرستی است. اگر گردانندگان آبادیس، دست همه ی کاربران را ...
دیرگویی اختلالی در مرکز گفتار و زبان شناسی در سوی چپ مغز آدمی ست که کنترل بازدم دی اکسیدکربن را دچار اختلال می کند و در نتیجه آن به صدا در آمدن تاره ...
ابزار برگ و ساز
ابزار و برگ وساز برگ و ساز
پی آیند
کوس طبل و نقاره
سوخته دل و دل سوخته
سوخته
معذور واژه ای تازی است که در چهارچوب اسم مفعول است. از ریشه عذر. عذر به مینای بهانه است و از دید واژه شناسی معذور در زبان تازی به کسی گفته می شود ...
بهانه تراشیدن بهانه ساختن بهانه آوردن
پاداپره دادن گوش مالی دادن
نرگس گرامی. واژه نادرستی را نوشته ای و مینای واژه درست را برای آن. مینایی که نگاشته ای رونویسی از واژه نامه علامه دهخدا است در فرانمود واژه تخدیر. ...
پنهان نمودن. در پرده داشتن. نیز تازیان به کاری که پس از انجام آن سهش کننده کار را پنهان کند می گویند. مانند دود کردن سیگار یا قلیان که در بارهای نخ ...
شگفتا که واژه ای که بزرگان در واژه نامه ها مینایش را آورده اند، برخی کاربران این همه واژگان نادرست پیرامونش می نویسند. این یک واژه نامه است و گردآور ...
ریسمان
نشیمن
ناب واژه ای پارسی است و نیازی به جای گزین ندارد
پی ورزی سوگیری و پافشاری بی خردانه
لژین دنر. [ ل ِ ی ُ دُ ن ُ ] ( فرانسوی ، اِ مرکب ) ( نشان. . . ) ، نشانی که در نوزده ماه مه سال ۱۸۰۲ میلادی، ناپلئون بناپارت برای تشویق خدمتگزاران کش ...
تاریک
ساره همان سارا و مینای آن: ناب است
سرآغاز
پرهشت یا فرهشت
سپاس واژه ای پارسی است و جای گزین نمی خواهد. شگفت است که برخی مینای تازی بر واژه پارسی می نویسند و برخی هر آنچه در آغاز برگه آبادیس نوشته است را پیش ...
شادروز گی ژن
بهره
کوشیدن
رواشده یا رواساخته
آرامْ دل یا دل آسوده یا آسوده دل
فرمان فرما
نیرنگ
هم میهن گرامی وهسودان مرزبان، اینگونه که دل سوزانه کوشش می کنید واژگان ناپارسی را پالایش کنید، بسیار ستودنی است. وان گه شیوه نگارش تان جان و دل ریش ...
تن پوش جنگ زره پیکار
این واژه نخست ژیدان بوده از ژی = ژیان = زندگی/ زنده دان = جای/ پسوند جایگاه و بودن ژیدان = جای زندگی/زنده جای/زنده دان پس زیدان و سپس زه دان شده است ...
چیرگی
ناخرسند ناخشنود
مُقَّدَُم واژه ای تازی ست و جای گشت پارسی آن: پیش گام است. مَقدَم نیز تازی است و پارسی آن: جای گام است. پس درجای خیرمقدم بگوییم: جای گامت خجسته
دژم واژه ای پارسی است و جایگزین نمی شایدش. هم میناست با پژمان نژند پژمرده
زم واژه ای پارسی است هم مینای با دقیقه تازیان. ثانیه که یک شستم دقیقه است را آن می گفته اند. و شست زم را گاس. آن = ثانیه زم = دقیقه گاس = ساعت
به رونده در شب می گویند به گونه همگانی هر آن که شب بیدار و دست بند کاری باشد. مانند زاهد اهل نماز سالک اهل نیاز عارف کاشف راز و دزدان و طراران گردنه ...
نیک آیین
نیک آیینی
عفریته همان عفریت است. و درجای آن بهی است واژه اهریمن باشد. تازیان واژه ها را نیز زنانه مردانه کرده اند و با ت یا ة یا ه همان مینا را برای زنانه به ...
اهریمن
دست آویز
افروزه
نعت تازی همان صفت تازی است. پارسی جای گزین و درخور آن افروزه است.
بیابان کویر که واژه ای پارسی است را نیازی به واگردانی نیست.
گردآمدن گرد هم آمدن
گرد آمدن گرد هم آمدن
داو خواندن
بودن بودش
چرخه داو گردون دو /همان گونه که می گویند: دو به دستش افتاده که در مینای دوره یا نوبت به دستش افتاده
دوست گرامی، Mamad بیشترین کاربرد این واژه در غزلیات حضرت راز و رندی حافظ و در سروده های حضرت عشق سعدی است، و سپس جناب مولوی. . . که در بررسی سروده ها ...
پشت پا زدن رقصیدن ولوله و شادی کردن دست و دل بازی
سنگ شدن پس از مرگ را گویند یا رفتن روح آدمی پس از مرگ در جامدات. می توان در یک واژه گفت: سنگور = سنگ ور خوانده می شود s�ngour
همه پسند
خراب
کانی
افزوده افزون فزون افزا
پیرشدن
فرگفتن
رهنمود
گواه نُما
ویتار
کارساز کارگر کاری هنایا
چشم گیر
عِذار = افسار عُذار = بوسه
دُژنهاد فرونهاد فروخیم
آرسته اُسپور
نَهِش
اگر برای بخشی از تن مردمان یا چیزی گیتوی به کار می بریم اندام پسندیده است. وان گه برای کسانی که در انجمن یا نشست گاه هستند بهی هموندان است.
درود سخن جناب باقری درست است و گسترده تر این که: مغازه واژه ای ترکی است که ترکان از واژه مگازن فرانسوی گرفته اند. فرانسویان نیز مگازن را از مخزن تاز ...
پرتاک پرتا پردا دیگرروز
انگیزش امید دادن زوگ آوری
به شور آوردن شورمند کردن
تاگ واژه ای پارسی است که گژدیسه به تازی و تاق تاغ طاق شده است. طاقچه با واژه گان پارسی تاگک تاگ چه ایوان ک ایوان چه جای گشت شود بهی است.
تاگ
فروشدن پنجه اندازی
پگاه وش بامدادسان
گرنیدن تن شکافی جراندن کاردگری تن گرنش
گسل واژه ای پارسی است و هیچ جای گزینی نمی خواهد
درود بر گردانندگان آبادیس. گرامیان در فرانمون گار و بازگویی نمونه ها، در چگامه حضرت عشق، سعدی یگانه نادرستی نوشتاری رخ داده است که جادارد درست فرمای ...
شکم واژه پارسی دیگرگون شده است و درست آن: اشکُم ، اشکَم ، اشکمبه ، اشکمپه بوده است. هم نک در پارس ( شیراز ) شکمبه کم شکمو می گویند. این جا فرهنگ و ...
هِنگام که با نشان پایین ه درست تر است هین گام بوده است که اکنون بسباری از پارسی زبانان شبه جزیره هندوستان هینگام می گویند. هین به مینای زودباش، بشتا ...
آسیب
وادهش
دیو در این که غول هم در زبان یونانی و هم در پارسی باستانی آمده است، گمانی نیست، وان گه در جای آن واژه دیو زیباتر و گوش نواز است.
جا ی باش بهی است، چون همه مینای اهل را در خود دارد
مینای �ضرورت� است. که پارسی گویان بهتر است در جای ضرورت بگوییم: بایستگی
خودداری در خوردن خوراک پرهیز چنگ زدن
بسته
پادسو و پات سو بهترین گزینه های پارسی است
به درون مایه واژه یا سخن می گویند. واژه ای تازی ست و پارسی آن: میناک ماناک مینا آرِش چَم
واژگان زیبای پارسی جایگزین شعر این هاست: نشید چامه چگامه شیر واژه ای کهن است پارسی که پس شید و سپس نشید شده است. چگامه هم امروزه چکامه و با گژدیسی چ ...
درود بسیار نیک است که هم میهنان در پی پارسی گویی گرفته اند، وان گه ناسزاگویی ناپسند است. اثر را جایگزین باید با یک از واژگان پارسی: آفرینه هَنایش ژ ...
تکانک گرفته از تکان ک بر مینای تکانِ خرد
گل کار
پال آبه پالآبه در پارسی باستان این بوده است در جای مستراح یا مبال در فرانسوی توالت برای آرایش رخ ب کار می رود
انگیزه پیکار
در جایی دگرگون و جایی دگر پیرامون در سده های پیشین در جای سال نیز بکار رفته است.
آب ریزگاه پیشآب ریز
سماک واژه پارسی است تازی شده و سماق گفته اند. بهتر است سماک نوشته و خوانده شود
آنی رس پیش رس
آنی رس هرچه بی اندیشه وتلاش پیشین به کار یا گفته آید.
اگر واژه ای فرانسوی را جایگزین باید، چرا تازی بنویسیم. جزوه واژه ای تازی است و افزون بر این، می توان در کلاسور پرتورهای چاپ شده یا برگه های سپید و ن ...
تم تراک درست این واژه است و آن خودنمایی کردن است با آوازخوش به بانگ بلند. تم تراک در گویش تم تراق شده و تازی آن را طمطراق نوشته است. واژه دوتایی کر ...
جنگ و گریز
دوده ها که در گذشته برای زیبایی در موی مژگان چشم ها می کشیدند. در گفتار د با ت جایگزین و دوده ها توت ها و توتیا شده است. تازیان به هردوگونه توتیاء ...
دوده ها که در گذشته برای زیبایی در موی مژگان چشم ها می کشیدند. در گفتار د با ت جایگزین و دوده ها توت ها و توتیا شده است.
هم گونگی هم سنگی
در جای واژه نسبی که در مانای مقایسه ای به کار می رود، بهینه است واژه سنگشی بنشانیم. نیز برای مقایسه واژه سنگش. این واژگانی تازی شده و اینک سنجشی و ...
سنگیدن که تازی شده آن سنجیدن است.
درود گرامیان دیدگاه اشکان گرامی پسندیده است. نیز می توان واژه بسیار زیبای پرهون را با دایره جای گزین کرد. سپاس
برآمد و نیز پرداخت هم می توان گفت.
مژده را بیش می پسندیم
آبرومند نیک نهاد بِه ریشه
شراره افروزه فروزینه افرازه اخگر زبانه
شراره افروزه افرازه فروزینه اخگر زبانه
درود و مهر سخن اشکان گرامی، پسندیده و درست است. هرچند افزودن و کاستن واژه در آبادیس و هرواژه نامه، شدنی است، در بین مردمان بسیار دشوار. و این کوششی ...
پیرامونی چارچوب گرداگرد
پادسان
درود این واژه پارسی پهلوی و پهرست بوده است که در گویش تازی شده پ با ف واگشته است گونه ی پردوس یا سپارش که به واژگان فردوس و سفارش واگشته است.
ره انده برگرفته از رهاندن از اندوه. این واژه را به فرهنگستان زبان و ادب پارسی پیشنهاد کرده ایم شوربختانه واژگان تازی را بیشتر می پسندند
بی آمیخت سارا برگزیده ساف ( که واژه ایست پارسی به زبان تازی رفته و صاف شده است. درود بر گمانیم که واژه بی آمیغ که بر چم خالص و در آرش سارا ست، می ...
درود نخست یادآوری و پوزش گردانندگان فرهنگ ارزشمند آبادیس را، چرا که در آغاز ِ مانندسازیِ واژه ی نکته ( همین نوشتار ) این واژه تازی ( اربی ) را پارسی ...
نادیده انگار. آن که یا آن چه که هست، و بی نگه ورزی نیست انگار شود. نشان، که به آن دیدآوری نشود.
بنیان واژه ای تازی است و نیک است در واژه ی آمیخته شده بنیان گذار واژه های پارسی : پی پایه ریشه بنلاد . . . جایگزین شود. بهترین جایگزین برای بنیان گ ...
برای مردمان و جانداران تندرست و برای دارایی ها به داشته را ب کار ببریم
ستنگ و ستنج که تازی شده همان ستنگ است. انبارش یا هنبارش. نیک است برای هرچیز گیتایی انبارش ب کار آید و برای هرچه انگاری و هست نماست، ستنگ ( مانند ...
واژه مجبور تازی است و نیک است در جای آن واژگان پارسی: ناچار بایسته زورکار ناگزیر وادار بی چاره . . . ب کار گرفته شود.
درود نیک است بدانیم این واژه تازی یا همان اَربی است که تازیان بر پنداره هایی بسیار ب کار می برند مگر آن چه ایرانیان امروز. بهی ست این واژه در دو بخش ...
پژآگین فژاک یا فژاگ یا پژاگ
واژه اجبار تازی است و نیک است در جای آن واژگان پارسی: ناچاری بایستگی زورکاری ناگزیری واداری بی چارگی . . . به کار گرفته شود.
بتابی با نام دیگر دارابی میوه بومی آسیای جنوب شرقی و از گیاهان گلدار دولپه ای های نو در راسته افراسانان در تیره مرکبات و بزرگ ترین میوه در مرکبات است ...
پریشان بی چاره تهی دست ناتوان ناچار درمانده این ها واژگانی هستند که در جای واژه تازی ترکیبی ( مستأصل ) به فراخور چکونگی هرکس می توان به کار برد. پا ...
سیاهی تیرگی گرفتگی گم راهی
چوخ واژه ای پارسی است بر چم گروه و دسته. معرب شده و جوق و نیز جوخ نوشته اند باز هم بر همان چم. جوق مرغان از برون گرد قفس خوش همی خوانند ز آزادی ق ...
پاتیراس در پهلوی و پات اپره پات اپره به پاداپره و سپس پادافره دگرگون شده است. پی آمد و پرجام ( فرجام ) که هم میهنان پیشنهاد داده اند بسیار نیکوست.
پاتیراس و پات اپره پات اپره به پاداپره و سپس پادافره دگرگون شده است. فادافره نیز دیده شده است. پسندیده تر پاداپره است.
پاژنام که از پیش بوده و بسیار زیباست. هم چنین واژه تازی ملقب را باید گفت: پاژنام دار
افراخ گری گزاف جویی
نماژ یا نماز برابر است با گفتن نیاز در جای جای شهنامه بزرگ بر این چم به کار آمده است: بیامد خرامان و بردش نماز به بر در گرفتش زمانی دراز با همین چ ...
آنی رس هم آرِش و جایگزین پارسی خوبی است
خیزاب برای موج آب و کوهه برای موج الکترونیکی یا سیگنال
کوهه
کنکاش یا کنکاج اگرچه ترکی، آنگه برابر است با رایزنی. پیشینیان به مجلس کنکا ج خانه یا کنکاش سرا می گفته اند. چون در رایزنی پرسش از راه درست تر و بهت ...
این واژه تازی است و برابر پارسی آن: _آرِش و _ چم است. مانا، مینا و مینو نیز دیده شده است.
چَمراس نیز فرجود هم گفته آمده که فرجود مانای اعجاز دارد.
پارسیان چَمراس و فرجود می گفته اند که چمراس همان معجزه است.
ریشه بن مایه
پیدایش در جای پدیدآیی بهتر است. چرا که واژه ای گوش نواز است و روشن.
پرتور برابر تک چهره پرتور ریشه اوستایی دارد. و در زبان پهلوی نیز پرتور بوده که با دگرگونی پ پس از برتری تازیان فرتور شده است. وازه پرتور برابر پرتر ...
پرتور بهین واژه است در جای عکس. با سپاس از مهربان فرکیانی که به درستی نوشته اند. و بسیار واژگان داریم این گونه. آن گه بهتر است واژه ای به کار بندیم ...
این واژه پرکاربرد فرانسوی، که در انگلیسی نیز برابر تک چهره گرفته می شود، ریشه اوستایی دارد. در زبان پهلوی پرتور بوده که با دگرگونی پ پس از برتری تا ...
این واژه از ریشه بج اوستایی است و هرچند باژ درست تر است که آن هم واژ بوده است، آن گه چون حضرت خرد پردیسی بزرگ در جای جای شه نامه سترگ به کار برده است ...
زغال تازی شده ژگال یا زگال است. بهتر است زگال بگوییم. نیز پیشینیان انگِشت می گفته اند.
ریزمیرور میرور بر آرِش ( چم ) کشنده.
برابر پارسی این واژه لاچ است که که پس از فرنشینی تازیان لاغ شده است. واژگان بافه بافی و لافی نیز به کار رفته است به افزونه لاچ لاچ و لافی و گر مرد ...
برابر پارسی این واژه لاچ است که که پس از فرنشینی تازیان لاغ شده است. واژگان بافه بافی و لافی نیز به کار رفته است به افزونه لاچ لاچ و لافی و گر مرد ...
برابر پارسی این واژه لاچ است که که پس از فرنشینی تازیان لاغ شده است. واژگان بافه بافی و لافی نیز به کار رفته است به افزونه لاچ لاچ و لافی و گر مرد ...
بهترین واژگان پارسی در جای سرتق ستیزگر و پیکارجو است. لج که دوستان پیشنهاد داده اند واژه ای تازیست بر آرِش ( چم ) لگد در برابر مشت.
برابر پارسی این واژه لاچ است که که پس از فرنشینی تازیان لاغ شده است. واژگان بافه بافی و لافی نیز به کار رفته است به افزونه لاچ لاچ و لافی و گر مرد ...
آنگه
سیماب خود واژه ای پارسی و زیباست. آن چه باید درست شود واژه ژیوه است که به نادرست جیوه می گوییم.
پاژنام دار
ایاسیدن خوب است آنگاه همه پسند و پویا نیست. دیدآوری دیدورزی نگه ورزی شایسته است.
در زبان پهلوی مگو بوده است بر آرِش ژرف و جاودان. سپس مگ شده و تازیان آن را مغ نوشته و خوانده اند و در جای ژرف نیز به کار برده اند. پس از آنکه زبان ...
لب ریز پر و لبالب
پایدار
پارسی این واژه لاچ است که لاغ هم گفته می شود. و گر مرد لهو است و بازی و لاغ قویتر شود دیوش اندردماغ حضرت عشق و سخن سعدی چون گفت بسی فسانه و لاغ ش ...
کاریز بهترین پیشنهاد است. و پاس می داریم سخن مهربان اشکان گرامی را، که پذیرفتنی است شبکه واژه ای پارسی باشد.
درست تر است اگر بگوییم گژ. واژ های گ ژ پارسی است، که تازیان با ک ج جایگزین نموده اند.
پیوگ بهترین جایگزین برای عروس است. هرچند واژه آروس با این نگارش پارسی است و نمیتوان آن را از پرهون واژگان زدود، ول با سخن رودکی بزرگ : بسا که مست د ...
مورد وثوق *پذیرفتنی
هرچند رسن واژه ای پارسی است، آن گه چون تازیان آن را گرفته، به کار بسته و به افزونه ارسان میگویند، پیشنهاد برتر برای پارسی گویان واژه زییای پالهنگ اس ...
نیاسرا نیاجای
طبیعت
نیمور از آنجا که ریشه واژه کیر در هر دو زبان پارسی و کاپادوسیه ای رومی ( یونانی ) یافت می شود، واژه نیمور پیشنهادی بهتر برای پارسی گویان است.
خودخواست، خوددان
آوندآب که با نگارش آونداب زیباتر هم می شود.
رینش
نیاهشته
پس آوند
گردنگیر
گردآورنده از افروزه های ایزد است. چنان که ملای رومی در دفترسوم مثنوی می گوید: تا ببینی جامعی ام را تمام تا نلرزی وقت مردن ز اهتمام
ویراُفت از دو واژه �ویر �= حافظه افت = کم شدن
گژرو
اندیش مندان
رونما یا رخ نما
فرآلا میتواند باشد، واژه ای نو از آمیختن فره بر آرِش نمونه و آلا بر آرِش هدیه دوستانی که جایزه را پیشنهاد داده اید آیا واژه ای بیگانه را با واژه ای ت ...
آگه ساز
بیهوده انگاری، بیهوده گویی، بیهوده پسندی
رخ نما روی نمود چهره نما
هم بست
دل ورس
کیاناد
سالار خامه