سلیح و هیونان و اسبان و باج
به ایران فرستاد با تخت عاج.
فردوسی.
تو تخت بزرگی ندیدی نه تاج شگفت آیدت لشکر و مرز وباج.
فردوسی.
همه چرم گاوان سراسر دهم اگر بشمری باج بر سر نهم.
فردوسی.
بدو بود آراسته تخت و عاج ز روم و ز چین بستد او ساو و باج.
فردوسی.
بدیشان بورزید و زیشان خوریدهمی باج را خویشتن پرورید.
فردوسی.
هر زمان تاجش فرستد پادشاه قیروان هر نفس باجش فرستد شهریار قندهار.
منوچهری.
تا روم ز هند لاجرم شاهاگیتی همه زیر باج و سا کردی.
عسجدی.
به بیچارگی ساو و باج گران پذیرفت با هدیه بیکران.
اسدی.
تا بدرقه دوستی آل علی نیست بر قافله دین هدی دیو نهد باج.
سوزنی.
باکو ببقاش باج خواهدخزران و ری و زره گران را.
خاقانی.
از چنین گوهر زکوتی داد نتوان بهر آنک تاج ترکستان بباج ترکمان آورده ام.
خاقانی.
اشتر اندر وحل ببرق بسوخت باج اشتر ز ترکمان برخاست.
خاقانی.
چو دشمن خر روستائی بردملک باج و ده یک چرا میخورد؟
بوستان.
مخالف خرش برد و سلطان خراج چه اقبال بینی در آن تخت و تاج ؟
بوستان.
بیشتر بخوانید ...