خراج

/xarAj/

مترادف خراج: باج، جزیه، عوارض، مالیات | مبذر، متلف، مسرف، ول خرج ، خسیس

متضاد خراج: مقتصد

برابر پارسی: باج، باژ، دهشگر، دهشمند

معنی انگلیسی:
tax, tribute, revenue, anthrax, lavish

لغت نامه دهخدا

خراج. [ خ َ ] ( ع اِ ) باج. جبا. چنذا. هز. آنچه را که پادشاه و حاکم از رعایا گیرند. گفته اند که خراج آن چیزی است که در حاصل مزروعات گیرند و باج آن چیزی است که جهت حق صیانت و حفاظت از سوداگران گیرند. ( از ناظم الاطباء ). صاحب غیاث اللغات آرد: بفتح اول محصول زمین و باج و آنچه که پادشاهان و حاکم از رعایا بگیرد و به این معنی بکسر خطاست و در بهار عجم نوشته که خراج بفتح آنچه از تحصیل مزروعات ملک از پادشاهان زیردست بدست آید و آنچه حق صیانت و حفاظت از سوداگران گرفته شود باج است تم کلامه... خان آرزو در خیابان نوشته که خراج بفتح باج است و در فارسی بکسر شهرت دارد بدانکه طور فارسیان است که مصدر باب مفاعلة که بر وزن فعال بود،بفتح اول آنرا بکسر اول خوانند. در بعضی مواقع، چنانکه وقار و دمار و وداع و خراج و رواج که در اصل همه مفتوح الاول هستند، فارسیان همه را بکسر اول خوانند. همچنین حذف تاء مفاعلة از اواخر ناقص کنند چنانکه «مدارا» و «مواسا» و «محاکا» و «محابا» که در اصل مداراة و مواساة و محاکاة و محاباة است و همچنین بعضی الفاظ مضموم الفاء را مفتوح خوانند، چون : صندوق و زنبورکه بضم است و بفتح شهرت دارد و این نوعی از تفریس است ، چنانکه عرب در تعریب تصرفات نمایند. همچنین فارسیان نیز تصرفات دارند در زبانهای دیگر. پس این قسم الفاظ را در فارسی غلط نمی توان گفت اگرچه این قاعده در ظاهر مخالف قول اکثری از علماست ، بلکه مخالف بعضی اقوال خودم نیز هست ؛ اما آنچه بعد تحقیق و تنقیح به ثبوت پیوست نوشته آمد. صاحب آنندراج می گوید: جناب خیرالمدققین در شرح فرمان معانی باج و خراج که در مکاتبات علامی مذکور است نوشته : خراج چیزی را گویند که ازجای حاصل شود و از آنجا برآید اعم از آنکه این تحصیل یا بسبب ملکیت در آن چیز باشد یا بجهت صیانت و محافظت و اعانت آن چیز، پس آنچه پادشاه را از بابت زمین بملکیت پیدا شود، خراج باشد. همچنین آنچه از پادشاهان زیردست بدست آید، نیز خراج بود و آنچه از سوداگران گرفته شود، آنهم خراج است. اما باج پس مخصوص است با آنکه آن حاصل از چیز مملوکه نباشد، بلکه حق صیانت و اعانت است یا چنانکه از سوداگران گیرند و آن حق صیانت بود و بهر حال در خراج این لازم است که حق بشخص غازی رسد، اما زکوة پس آن معروف است و در آن از بالادست به زیردست می رسد. بهر تقدیر خراج با لفظ دادن و ستدن و فرستادن حقیقت است و با لفظ خوردن بمعنی گرفتن و همچنین با لفظ نهادن و کردن. ( آنندراج ). باج. ( از منتهی الارب ). سا. ( از فرهنگ اسدی ). سلقه. ( دهار ). باژ. ساو. اِتاوَه. گزیت. جبابة. ارتفاع. ( یادداشت بخطمؤلف ). مالی که از اراضی غیر عنوه ، یعنی اراضی صلح گرفتندی. اصل آن خراگ است ( از پهلوی ) و در تلمود یهود خرگا آمده است. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) دانه و جوشی که روی پوست بدن پیدا گردد دمل . جمع : خراجات .
نام اسب جریبه بن اشیم است

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (اِ. ) دمل ، دانه و جوشی که روی پوست بدن پیدا شود.
(خَ ) (اِ. ) مالیات ، مالیات ارضی ، باج .

فرهنگ عمید

کسی که پول بسیار خرج می کند، ولخرج.
= دمل
مالیات ارضی که از زمین، حاصل مزرعه، یا درآمد دیگر گرفته می شد.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ؛ تیره آسترکی؛ ( ط ) دورکی
گاگری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خراج به مالیات اراضی گفته می شود و از آن در در باب های: زکات، تجارت، مزارعه، مساقات و اجاره سخن گفته اند.
خراج در لغت واژه ای غیرعربی دانسته شده که از اصل آرامی یا اکدی به زبان فارسی و سپس عربی، یا از اصل یونانی (خروگیا) به زبان سریانی و سپس به عربی وارد شده است. این واژه در زبان عربی ، پیش از رواج مفهوم اصطلاحی آن به معنی اجر و پاداش و نفع ، به کار رفته است. خراج مالیات ی است که از سوی دولت اسلامی بر زمین های خراجی مقرر می گردد.خراج، هر چند به معنای مطلقِ مالیاتِ اراضی خراجی است؛ خواه مالیات، سهمی از محصول زمین - مثلا نصف یا ثلث آن - باشد یا مقداری مال معین از غیر آن؛ لیکن گاه در کلمات فقها همراه (مقاسمه) به کار رفته، که مراد از آن، مقداری مال از غیر محصول زمین خراجی است و مراد از (مقاسمه) سهمی از محصول زمین می باشد.مفهوم خراج در این کاربرد، مفهومی خاص است.
در قرآن
واژه خراج فقط یک بار در قرآن به کار رفته و به معنای عام لغوی خود، یعنی اعطای مال و پاداش تفسیر شده است. البته واژه «خَرْجآ» نیز در این آیه و آیه ۹۴ سوره کهف آمده است که آن را خراجا هم قرائت کرده اند. در برخی احادیث نیز خراج به معنای لغوی به کار رفته است؛ از جمله در حدیث «الخَراج بالضَمان» که براساس آن، منافع مال مورد معامله از آنِ کسی است که ضامن تلف آن مال به شمار می رود.
در منابع فقهی و حدیثی
در متون حدیثی و منابع فقهی گاه واژه خراج به معنای لغوی دیگر آن، یعنی مالیات یا هر نوع مالی که متولی جمع آوری و مصرف آن حاکم است، به کار رفته که شامل خمس، زکات، فَیْء و جزیه می شود. عناوین نخستین آثاری که با این عنوان تألیف شده اند، از جمله کتاب الخراج قاضی ابویوسف (متوفی ۱۸۲) و اثری به همین نام از یحیی بن آدم (متوفی ۲۰۳)، ناظر به این مفهوم خراج است.خراج در منابع فقهی، اصطلاحآ به معنای مالیاتی است که به اصل زمین، تعلق می گیرد. فقها در برخی اقسام زمین، به ویژه زمین هایی که با جنگ فتح شده و زمین هایی که بر پایه مصالحه مسلمانان با کفار در مالکیت مسلمانان درآمده است، پرداخت خراج را ضروری دانسته اند. در منابع حدیثی و فقهی، اصطلاح اراضی خراجی در مقابل اراضی عُشری (زمین هایی که یک دهم محصول آن به عنوان مالیات گرفته می شود) به کار رفته است. اصطلاح خراجِ وظیفه، به معنای مالیات نقدی به میزان معین از زمین، گاهی در برابر تعبیر خراج مُقاسَمه (مالیات بر محصول به تناسب ارزش سالانه آن) ذکر شده است. در مقابلِ خراج به معنای مالیات مختص زمین (خراج الارض)، برخی منابع جزیه را خراج رئوس یا خراج الرأس خوانده اند. گاهی نیز تعبیر جزیة الارض معنای خراج اصطلاحی را افاده می کند. به علاوه، در منابع، به ویژه منابع متقدم، گاهی واژه جزیه به معنای خراج و خراج به معنای جزیه استفاده شده و محققان را به ارائه راه حل هایی در این باره واداشته است. احکام خراج در منابع فقهی، در مباحثی که مستقیم یا غیرمستقیم به روابط حقوقی مسلمانان با غیرمسلمانان پرداخته، مانند جهاد (کتاب السِیر)، احکام اهل ذمه و احکام اراضی، نیز ذیل مباحث برخی معاملات مانند مزارعه و مساقات ، و مباحثی چون زکات و خمس مطرح شده است. در منابع فقه سیاسی مانند احکام سلطانیه هم از خراج سخن به میان آمده و تک نگاری های فراوانی درباره آن وجود دارد.
نزد اسلام شناسان غربی
...

[ویکی اهل البیت] خراج به معنی باج و آنچه را که پادشاه و حاکم از رعایا گیرند.
«ام تسئلهم خرجا فخراج ربک خیر و هو خیر الرازقین». خراج در اینجا به معنی اجر و ثواب است که آن درآمد عبد از بندگی است.
گفته اند: خراج آن چیزی است که در حاصل مزروعات گیرند و باج آن چیزی که جهت حق صیانت و حفاظت از سوداگران گیرند. مالیاتی که بر اراضی وضع شود.
خراج بر زمین های خراجی (اراضی خراجیه) وضع میشود و آنها زمین هائی می باشد که صاحبان کافر آنها با مسلمانان بر این صلح کرده باشند که زمین به ملک آنها باقی باشد و هر ساله مبلغی به حاکم اسلامی بپردازند و یا بر این مبنی که زمین از آن مسلمانان باشد و صاحبان قبلی، هر ساله مبلغی در ازاء بقائشان در آن زمین به مسلمانان بپردازند.
و یا زمینی که مسلمانان به زور و قدرت از کفار گرفته و به زور بر آن سرزمین تسلط یافته باشند. نوع سوم زمین خراجی زمینی است که اهل آن (صاحبان پیشین کافر) از آن زمین جلاء وطن کرده و از آنجا هجرت نموده باشند.
خراج، گاه به مقاسمه باشد و آن جزء معینی است از محصول مانند ربع یا ثلث که امام قرار میدهد بر متصرفین در آن زمین و گاه خراج موظف باشد و آن مقدار معینی از نقد و طعام است.
در خبر است که پیغمبر صلی الله علیه و آله در مورد خراج خیبر چنین مقرر فرمود که زمین آنجا در برابر سهمی از درآمد آن در اختیار اهالی آنجا باشد.
از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده که فرمود: «اهل ذمه (کفار کتابی) اگر زمین در اختیار داشته باشند علاوه بر جزیه که به شمار نفراتشان است و به مردان آزاد بالغ اختصاص دارد خراج نیز باید بپردازند و خراج مربوط به زمین است خواه مالک آن مرد باشد یا زن، بالغ یا نابالغ حتی اگر اسلام اختیار کنند جزیه از آنها ساقط میشود ولی خراج همچنان بحال خود باقی است».

دانشنامه آزاد فارسی

مالیاتی که در اراضی اسلامی (← اراضی_اسلامی) بر زمین وضع می شود، به خلاف جزیه که مالیات سرانه است (← جزیه). گویا اصل آرامی خراج «هلاک» یا به پهلوی «خراگ» است. گاه این کلمه به معنی مطلق مالیات اسلامی، شامل جزیه، طَسق و قباله به کار می رود. عُشر یا نیم عشری را که سلاطین از مسلمانان می گرفته اند نیز خراج نامیده شده است. در اخذ این خراج، علوفه و نیز سایر مخارج کسر می شد و چنانچه چیزی باقی نمی ماند، از خراج معاف می کردند. در بعضی ولایات با تعیین معدل عایدی اراضی، خراج ولایت را تعیین، و در قانون یا بنیچه می نوشتند و به اقساط در طی سال دریافت می کردند. خراج بر دو نوع است: خراج وظیفه که مالیات بر زمین را گویند؛ و خراج مقاسمه که مالیاتی است بر غلّات و محصولات زمین به نسبت معین مانند ربع یا عشر شیء معین. (← مقاسمه). از نظر فقیهان امامیّه، هر نوع خراج، باید از سوی امام عادل تعیین شود، لکن امامان علیهم السلام به سبب رعایت مصلحت، اجازه داده اند تا در خراج هایی که پادشاهان ظالم اخذ می کنند تصرف شود. بدین معنی که اگر کسی، به نحوی مانند هدیه یا خریدن، به چنین خراج هایی که سلاطین جور گرفته اند، دست پیدا کرد، می تواند از آن بهره ببرد و بر او واجب نیست که آن را به صاحب اصلی باز گرداند.

جدول کلمات

ساو, باج , مالیات

مترادف ها

abscess (اسم)
ورم چرکی، دمل، ابسه، دمبل، ماده، خراج

tribute (اسم)
خراج، احترام، تکریم، باج

tax (اسم)
خراج، تحمیل، مالیات، باج، تقاضای سنگین

levy (اسم)
خراج، وضع مالیات، تحمیل، مالیات، مالیات بندی، وصول مالیات، باج گیری

anthrax (اسم)
خراج، سیاه زخم، نوعی سنگ یاقوت

spendthrift (اسم)
خراج، متلف، دست و دل باز، ولخرج، مسرف، تلف کار

toll (اسم)
خراج، هزینه، عوارض، باج، نواقل، راهداری، ضایعه، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، صدای طنین زنگ یا ناقوس

high-roller (اسم)
خراج

spend-all (اسم)
خراج

فارسی به عربی

تقدیر , ضریبة ، إتاوةٌ

پیشنهاد کاربران

خراج معرب �khragh� برگرفته از زبان پهلوی و به معنای مالیات بر اراضی بوده است که در عصر ساسانیان از کشاورزان گرفته می شده است و سابقه ی اخذ این نوع مالیات در اسلام به روزگار خلیفه ی دوم و پس از فتوحات ایران بازمی گردد و به عنوان یکی از منابع درآمد مهم دولت اسلامی رواج یافت.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع: اجتهادی، ابوالقاسم، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوران اموی، ص 215 - 220، تهران، سروش، ۱۳۶۳ش.
https://fa. wikifeqh. ir/دیوان سالاری عهد امویان

گزیت، ساو،
ساو ، سا
واژه خراج
معادل ابجد 804
تعداد حروف 4
تلفظ xarrāj
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [مٲخوذ از عربی] [عامیانه]
مختصات ( خَ ) ( اِ. )
آواشناسی xarAj
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
آن ورم حاری است کثیرالحجم که مده در آن جمع شود. و حدوث آن از ماده غلیظه می باشد که طبیعت آن را به عضوی دفع نماید و ممکن نمی باشد که در جلد نفوذ نموده به وسخ و عرق و بخار رفع شود، و لحم نیز آن را تشرب نتوان
...
[مشاهده متن کامل]
نمود، که مانند ماده استسقای لحمی در خلال لحم متفرق گردد، و لحم حوالی خود را به حرارت عفونت متعفن ساخته مده گردد. و آن مده نضج یافته منفجر شود. ( شرح الاسباب و العلامات نفیس بن عوض کرمانی )

هر ورمی است که بزرگ و پخته شود و به چرک آید، خواه گرم باشد و خواه سرد. و بعضی بر آنند که ورم. گرم اگر روی به جمع چرک آورد آن را بدین نام خوانند.
واژگانِ ( خَرج، خَراج ) در زبانِ پهلوی - پارسی میانه به دیسه یِ ( هَرگ ( هَرج ) harg ) بوده اند و در زبانِ سانسکریت نیز واژگانِ ( کَرَ kara ) و ( کَرَکَ karaka ) به چمِ ( خراج، باج، مالیات و عوارض ) بوده اند که نمایانگرِ ایرانی بودنِ این واژگان است.
...
[مشاهده متن کامل]

( نیاز به یادآوری است که نویسنده یِ این پیام، زبانِ اوستایی را بررسی نکرده است. )
دگرگونیِ آواییِ آغازینِ ( ک/ه/خ ) در زبانهایِ ایرانی و اروپایی ( x ) رواگمند ( رایج ) بوده است.
پَسگَشت ها ( references ) :
1 - رویه یِ 43 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی )
2 - رویه یِ 412 از نبیگِ ( فرهنگ سَنسکریت - فارسی ) نوشته یِ ( جلالی نائینی )

خراجخراج
همانگونه که در دهخدا نوشته شده است، خراج همان خراگ است و واژه ای پارسی است.
خراج: خر ( بن مضارع خریدن ) بعلاوهٔ پسوند �اج� ( ترادیسیدهٔ همان پسوند �اگ� پهلوی ) . در کل می شود آنچه که به خاطر سود حاصل از بازرگانی و �خرید� و فروش باید به دولت پرداخت شود.
برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی چون بازی با کلمات هم اهنگ ، هم خانواده و غیره استفاده کرد مثلا
دولت ها خَراج را خرج می کنند و پزشک ها خُراج را خارج می کنند.
خَراج: مالیات
خُراج: دُمَل
ساو ، ساوری
باج
اتاوه
مالیات
ساو
با ضم خاء؛ غده، دمل
خراج: به مالیات اراضی گفته می شود و از آن در در بابهاى: زکات ، تجارت ، مزارعه ، مساقات و اجاره سخن گفته اند.
فهرست مندرجات
۱ - تعریف خراج
۲ - زمین های خراجی
۳ - معنای دیگر خراج
...
[مشاهده متن کامل]

۴ - کاربرد خراج در فقه
۵ - حکم خراج
۶ - مقدار خراج
۷ - مصرف خراج
۸ - دیگر احکام
۸. ۱ - عدم کفایت خراج از زکات
۸. ۲ - مسوول پرداخت خراج زمین
۹ - پانویس
۱۰ - منبع
تعریف خراج [ویرایش]
خراج مالیات ى است که از سوى دولت اسلامى بر زمین هاى خراجى مقرر مى گردد.
زمین های خراجی [ویرایش]
منظور از زمین هاى خراجى زمین هایى است که به عموم مسلمانان تعلق دارد و آن دو قسم است:
۱. زمین هاى آبادى که با قهر و غلبه بر کفار از آنان گرفته شده است.
۲. زمین هاى آباد گرفته شده از کفار از طریق مصالحه بر آنها، بدین گونه که زمین هاى مورد مصالحه از آنِ مسلمانان باشد و کفار تنها حق سکونت در آنها را داشته باشند. [۱] [۲]
معنای دیگر خراج [ویرایش]
خراج، هر چند به معناى مطلقِ مالیاتِ اراضى خراجى است؛ خواه مالیات ، سهمى از محصول زمین - مثلا نصف یا ثلث آن - باشد یا مقدارى مال معین از غیر آن؛ لیکن گاه در کلمات فقها همراه ( مقاسمه ) به کار رفته، که مراد از آن، مقدارى مال از غیر محصول زمین خراجى است و مراد از ( مقاسمه ) سهمى از محصول زمین مى باشد.
مفهوم خراج در این کاربرد، مفهومى خاص است. [۳] [۴] [۵]
کاربرد خراج در فقه [ویرایش]
از این عنوان در بابهاى: زکات ، تجارت ، مزارعه ، مساقات و اجاره سخن گفته اند. برخى نیز دربارۀ آن رساله اى مستقل نوشته اند.
حکم خراج [ویرایش]
خراج در زمان حضور و مبسوط الید بودن معصوم علیه السلام یا نایب خاص وى، باید به او پرداخت گردد و در شرایط تقیه و حاکمیت طاغوت؛ اعم از عصر حضور و غیبت، پرداخت آن به حاکم جائر ، جایز و موجب برائت ذمه پرداخت کننده است؛ هر چند بر جائر حرام است در آن تصرف کند.
در فرض عدم تقیه ، آن را به فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت مى پردازند. از بعضى، در عصر غیبت، اختصاص جواز دفع آن به حاکم جائر نقل شده است. از برخى نیز در فرض عدم تسلط حاکم جائر ، حلال بودن خراج بر شیعیان نقل شده است. [۶]
خریدن اموال خراجى از حاکم جائر و نیز دیگر معاملات و معاوضات با آن، همچنین قبول آن به عنوان هبه و جایزه براى شیعیان جایز است. [۷] [۸]
مقدار خراج [ویرایش]
خراج مقدار معینى ندارد و اندازۀ آن بستگى به نظر ولى امر مسلمانان دارد که به اقتضاى مصلحت تعیین مى کند. [۹] [۱۰]
مصرف خراج [ویرایش]
خراج از منابع بیت المال به شمار مى رود؛ از این رو، مورد مصرف آن نیازهاى عمومى مسلمانان، اعم از فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى است، مانند حراست از مرزها، حقوق کارگزاران دولت، ساختن مدرسه، بیمارستان، پل و مانند آنها. [۱۱]
دیگر احکام [ویرایش]
← عدم کفایت خراج از زکات
اداى خراج از پرداخت زکات کفایت نمى کند؛ از این رو، با پرداخت خراج زمین، پرداخت زکات محصول آن نیز پس از خارج کردن سهم حاکم از محصول زمین و رسیدن باقى مانده به حد نصاب واجب خواهد بود.
در اینکه حکم یاد شده ( وجوب زکات پس از خارج کردن سهم حاکم از محصول و رسیدن باقى مانده به حد نصاب ) در خراج به معناى خاص نیز جارى است یا تنها به مقاسمه - که مالیات بر محصول زمین است نه چیزى دیگر - اختصاص دارد، اختلاف است. [۱۲] [۱۳] البته بنابر قول مشهور که هزینه انجام گرفته در زراعت زمین را استثنا کرده و زکات را در باقى مانده در صورت رسیدن به حد نصاب، واجب مى دانند، خراج نیز از مئونه محسوب مى شود. بنابراین، اختلاف یاد شده بر اساس قول مقابل مشهور ، ثمره پیدا مى کند. [۱۴]
← مسوول پرداخت خراج زمین
پرداخت خراج زمین در مزارعه ، [۱۵]، مساقات [۱۶] و اجاره [۱۷]بر عهدۀ مالک است، مگر آنکه در قرار داد به گونه اى دیگر شرط شده باشد.
پانویس [ویرایش]
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص ۱۷۴.
۲. ↑ کتاب المکاسب، ج۲، ص ۲۳۹.
۳. ↑ مسالک الافهام، ج ۳، ص ۱۴۲.
۴. ↑ منهاج الصالحین ( خویی ) ، ج ۲، ص ۱۰ - ۱۱.
۵. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۱۸۰.
۶. ↑ جواهرالکلام، ج ۲۲، ص ۱۹۶ - ۱۹۹.
۷. ↑ جواهرالکلام، ج ۲۲، ص ۱۸۰ - ۱۸۴.
۸. ↑ تحریر الوسیلة، ج ۱ ، ص ۵۰۴.
۹. ↑ رسائل المحقق الکرکی، ج ۱، ص ۲۶۷.
۱۰. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۱۹۹.
۱۱. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۲، ص ۲۰۰ - ۲۰۱.
۱۲. ↑ جواهر الکلام، ج ۱۵، ص ۲۳۳.
۱۳. ↑ العروة الوثقی، ج ۴، ص ۷۰ - ۷۱.
۱۴. ↑ مصباح الهدى، ج ۱۰، ص ۳۰ - ۳۱.
۱۵. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۷، ص ۴۳ - ۴۴.
۱۶. ↑ جواهر الکلام، ج ۲۷، ص ۹۰.
۱۷. ↑ مستمسک العروة، ج ۱۲ ، ص ۱۹۰.
منبع [ویرایش]
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج ۳، ص ۴۴۰.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس