مهن

لغت نامه دهخدا

مهن. [ م َ ] ( ع مص ) مهنة. خدمت کردن کسی را. || زدن. || رنجانیدن. ( منتهی الارب ). || خوار شدن. ( زوزنی ). || دوشیدن شتران را وقت بازگشت. || کشیدن جامه. || آرامیدن با زن. ( از منتهی الارب ).

مهن. [ م ِ هََ ]( ع اِ ) ج ِ مهنة. ( مهذب الاسماء ). رجوع به مهنة شود.

مهن. [ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش فیروزکوه شهرستان دماوند، واقع در 21هزارگزی جنوب خاوری فیروزکوه و 9هزارگزی جنوب راه شوسه فیروزکوه به سمنان. با 538 تن سکنه. آبش از چشمه و راهش مالرو است. مزارع شیرشکار، سیاه چشمه ، خونزی ، کردبند، کندیان ومندیان جزء این ده است. در تابستان ایل سنگسر به حدود این ده می آیند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

دهی است جزئ دهستان مرکزی بخش فیروزکوه شهرستان دماوند .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۴(بار)
حقارت. کمی. «اِمْتَهَنَ الشَّیْ‏ءَ: اِبْتَذَلَهُ وَاحْتَقَرَهُ». «مَهین» را حقیر و قلیل معنی کرده‏اند . آیا شما را از آب ناچیزی نیافریدیم؟ . به هر سوگند خوار پست اطاعت نکن.

پیشنهاد کاربران

هم میهن گرامی
وهسودان مرزبان،
اینگونه که دل سوزانه کوشش می کنید واژگان ناپارسی را پالایش کنید، بسیار ستودنی است.
وان گه شیوه نگارش تان جان و دل ریش می کند که چگونه بزرگی کرده ی حضرت دهخدا را در دید نیاورده و پادسوی آن که روشن است مردمی پژوهنده، دانا و خردورز هستید، چشم بر فرانمون های حضرت دهخدا و یک سد تن همکاران شان بسته اید.
...
[مشاهده متن کامل]

ایشان بیش از چهل سالیان از روزگار خویش را دستبند پدیدآوردن نخستین و بزرگترین واژه نامه ایران زمین بودند و بیش از هپت میلیون فیش نوشته و در سال ۱۳۲۴ به مردمان ایران پیشکش کردند.
این که اکنون پس از هشتاد و دوسالیان از چاپ نخستین پوشینه فرهنگ واژگان دهخدا، و از آنجا که از آن گاه تا اینک، نه ویرایش چشمگیری شده و نه افزوده ای داشته، و بسیار آهوی دیگر مانند نبودن هیچ همکاری در گروه که زبان شناس باشد و. . . ، براستی نمی تواند و نباید فرهنگ سرچشمه، پذیرفته و پایه باشد، سخنی است درست که ما نیز با شما هم رای و هم سوییم. وان گه از بزرگ مردمی که بی چشم داشتی بیش از نیمی از روزگار خویش را به بهای نامکی با ۶۷۲۶۵ برگه در سه ستون و هپت میلیون فیش برداری، داده است، بهی است که بامهربانی سخن بگوییم، که نه دیگری تاکنون چنان کار کرده و نه گمان توان برد که تنی چند مردمی، بتوانند آن کنند.
پوزش این دانش آموز پیرسالیان را پذیرا باش و سخن حضرت عشق سعدی بزرگ را پیش چشم دار:
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان به زشتی برد

پیوسته دهخدا زندگی و هوشش برای واژگان عربی و ترکی است تا انان را به زبان پارسی بکشد این کار همیشگی اوست اگر پس از ان همه جایی برای پارسی بود گاهی هم یاد پارسی میکند -
مهن واژه ای پارسی است و بچم جنبش است و انرا مثن نیز گویند چون مهر و مثر - و انرا در وازه بومهن =بوم مهن توان دید و بومهن زمین لرزه باشد
...
[مشاهده متن کامل]

یکی بومهن خیزد از ناگهان
بر و بومشان پاک گردد نهان
فردوسی
برآمد یکی بومهن نیمشب
تو گفتی زمین دارد از لرزه تب
پر از بومهن شد سراسر جهان
ستاره هویدا و گردون نهان
اسدی
چون نهد در رزمگه پاخصم را
در بنای هستی افتد بومهن
سبزواری

بپرس