دخالت

/dexAlat/

مترادف دخالت: مداخله، میانجیگری، وساطت

برابر پارسی: دست اندازی، پادرمیانی، دست درازی، میانجیگری

معنی انگلیسی:
hand, interference, intervention, intrusion

لغت نامه دهخدا

دخالت. [ دَ / دِ ل َ ] ( از ع ، اِمص ) داخل شدن. مداخله کردن. این مصدر را در فارسی از «دخل ، یدخل » عربی بقیاس «خجالت » و مانندهای آن ساخته اند و در عربی بجای آن «مداخلة» مستعمل است. ( فرهنگ فارسی ). درآمدن. درآمدن در کاری. درآمدن مرد در آن کار که کار او نباشد. مداخله. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به توسط شود.

فرهنگ فارسی

داخل شدن درامری یاکارکسی
( مصدر ) داخل شدن مداخله کردن این مصدر را در فارسی از ( دخل یدخل ) عربی به قیاس ( خجالت ) و جز آن ساختهاند و بجای آن در عربی ( مداخله ) مستعمل است

فرهنگ معین

(دِ لَ ) [ ع . دخالة ] (مص ل . ) مداخله کردن .

فرهنگ عمید

داخل شدن در امری یا در کار کسی.

فرهنگستان زبان و ادب

{interference} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] اقدامات یک دولت نسبت به دولت دیگر به قصد تأثیر بر رفتار وی که گاه مستلزم اِعمال زور یا تهدید به اِعمال زور با ایجاد سازوکاری برای مهار یا اجبار است

مترادف ها

hand (اسم)
طرف، کمک، پیمان، دست، دسته، شرکت، خط، پنجه، پهلو، عقربه، دست خط، دخالت، یک وجب

interposition (اسم)
وساطت، دخالت، مداخله، میانه گیری

interference (اسم)
دخالت، فضولی

فارسی به عربی

تدخل , ید

پیشنهاد کاربران

واژه دخالت
معادل ابجد 1035
تعداد حروف 5
تلفظ dexālat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [مٲخوذ از عربی]
مختصات ( دِ لَ ) [ ع . دخالة ] ( مص ل . )
آواشناسی dexAlat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
واژگان مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی معین
پادر میانی و میانجیگری به زبان عربی می شود وساطت نه دخالت ، لطف کنید درستش کنید
دخالت - میانگری، میان ورزی
دست داشتن
فروشدن
پنجه اندازی
در یکی از پیشنهادهای بالا از سر ندانمکاری یا گیجی، واژه ی �دست� را پیش نهاده ام که تا اندازه ای نارساست؛ زیرا کارواژه ی آن به هر رو، �دست داشتن� است و نه �دست� به تنهایی.
دستیازی/ دست یازیدن
نمونه ها:
ـ با دستیازی یانکی ها در چالش های درونی اوکراین، همه چیز بهم ریخت.
ـ آن ها نباید در هماوندی های میان ما دست یازند.
دست ( در برخی باره ها )
نمونه:
آن ها سرراست در رویدادهای کنونی دست ( دخالت ) دارند.
برابر پارسی دخیل اندرش هست
دست ورزی
دست دراز کردن. دست درازی کردن ( واژه نامه ی دهخدا )
واژه ی از ریشه عربی �دخالت� در پارسی به آرش های گوناگون و نزدیک به یکدیگری بکار می رود. بجز آمیخته واژه های �دستبرد�، �دست اندازی� و در برخی جاها با اندک چشم پوشی: �میانجیگری� و �پادرمیانی� دو آمیخته واژه ی �دست دراز کردن� و �دست درازی� یاد شده در واژه نامه ی دهخدا از دید من، دربرگیرنده ترین آرش و مانش آن واژه ی از ریشه عربی در زبان پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

ورود/ وارد شدن/نخش پردازی
دخالت بار منفی دارد و جایگزین آن فضولی است:
واژه فضول یا پوزول ( پوز ئول ) ساخته شده از پوز به معنای دم ودهان - نوک - پوزه و پسوند ئول که نشانگر دارندگی یا فراوانی است مانند زاغول ( دارنده چشم زاغ ) و زردول ( دارنده چهره زرد ) . ازینرو معنای پوزول ( فضول ) کسی است که به همه جا سرک میکشد و پوز خود را برای بوکشیدن به هرکجا وارد میکند همانطورکه در گویش گیلکی آنرا پلـِفوس pilifus ( پل=بزرگ فوس=پوز ) میخوانند.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه ی از ریشه عربی �دخالت� در پارسی به آرش های گوناگون و نزدیک به یکدیگری بکار می رود. دو آمیخته واژه ی پارسی �دست اندازی� و �دستبرد�را می توان در بسیاری باره ها جایگزین آن نمود
این واژه عربی است و پارسی آن پَرویس است که از سنسکریت: پْرَویس ساخته شده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس