ترجمههای سید عباس حسینی (١٣٥)
او رویکردی روزمره ( روز به روز ) برای مدیریت شرکت پیش گرفت. ( برداشت من از معنی این جمله اینه که : یعنی اهداف بلند مدت برای شرکت نداشت و روز به روز ش ...
( داشتن ) یک شهروند آگاه برای ( برقراری ) یک دموکراسی لازم است.
او زلزله ( بمب و از این قبیل اصطلاحات ) مهمانی هاست. ( یعنی کسی که در مهمانی ها شور و هیجان و غوغا به پا می کند - دقت کنید چون riot بعد از a اومده پس ...
ترجمه ی ترگمان برای این جمله صحیح ترینه.
همچنان که سخنران یکسره حرف می زد، توجهم ( ذهنم ) را به هم می ریخت.
وقتی از خواب بیدار شدم ذهنم در گیجی ( ابهام و سردرگمی ) بود و نمی دانستم کجا هستم.
منظره تار شد، وقتی با سرعت از کنار آن گذشتیم.
ورود بالرین اصلی تشویق شدید تماشاگران را به همراه داشت.
زنجیرهای سنگین در حرکت فیل اختلال ( و مانع ) ایجاد می کرد.
او به زودی گواهینامه رانندگی خود را می گیرد و برای آن لحظه شماری می کند.
خواهرم لحظه شماری می کرد که به من خبر بده که حامله است. ( چه پررو 🤣 )
به او یک دست کت و شلوار رسمی مجلسی پوشانده شد. ( او را ملبس به یک دست کت و شلوار رسمی مجلسی کردند. )
آنها آشپزخانه ای را در محل کمپ ساختند ( سر هم کردند، برای استفاده ی موقت. )
یک تصویر بازتابی ( منعکس شده یا ایجاد شده ناشی از انعکاس )
کارگران اخیراً در اعتراضات خود خروشان تر شده اند. ( کارگران اخیراً اعتراضات خود را شدید تر کرده اند. )
صحبت کردن شامل انواع مختلفی از صداهای صوتی است. ( صداهای صوتی صداهایی هستند که با صوت تولید می شوند مثل صدای خنده یا هق هق )
هم زدن خامه به مدت طولانی تر باعث تبدیل شدنش به کره می شود.
استعداد بالقوه او برای کمدی از او یک دلقک خوب ( موفق ) خواهد ساخت.
کودک را به اتاق کوچکی در زیر شیروانی تبعید کردند ( فرستادند ولی از نوع تنبیه و تنزیل رتبه ) .
او احساس طرد شدن ( پس زده شدن ) خود را هضم کرد ( فرو خورد، کنار آمد ) و مرد جوان را در یاد خود به فراموشی سپرد. ( اون مرد رو در یاد خود به فراموش شدگ ...
او تصمیم گرفت تعدادی از گردنبندهای خود را ( برای فروش به فروشگاه ) بسپرد و امیدوار بود که مغازه قیمت خوبی برای آنها بدهد.
او به عنوان یک طرفدار دو آتیشه ی بیس بال، هر بازی را تماشا می کند.
امواج به ساحل برخوردند. ( به مانند و با صدای سیلی مانند )
او ( با عجله ) یه غذای سبک و سرپایی ( مثل نون پنیر سبزی و . . . ) سر هم کرد.
او امتیاز پار آن سوراخ را گرفت. ( توانست با حداکثر تعداد ضربات تعیین شده برای کورس، توپ را وارد سوراخ کند. )
برای این کورس ( تعداد ضربات استاندارد ) ، سی و شش ضربه برای ۹ سوراخ پشتی در نظر گرفته می شود.
اجرای دیشب در حد اجرای قبلی بود. ( s آخر last اضافه و بودنش اشتباهه و طبق توصیه ی نرم افزار گرامرلی a بعد از on هم در جمله باید حذف بشه. )
عملکرد کاری او اخیراً در حد و اندازه ی متعارف و استاندارد نبوده است.
وضعیت سلامتی او تقریبا در حد متعارف و استاندارد یک شخص هم سن و سالش است.
خیلی هوشمندانه نبود که بلیط خود را فراموش کردید. ( برداشت خودم: از تو با این زرنگیت انتظار نمی رفت که بلیطتو فراموش کنی. )
او هرگز گول آن بهانه را نمی خورد؛ او بسیار باهوش است.
اعضای تیم دو میدانی همگی دونده های سریعی هستند.
این مدرسه دانش آموزان را تشویق می کند تا به تخیل خود آزادی عمل کامل بدهند.
او از طریق متقاعد سازی هوشمندانه، با امتناع لجوجانه ی آنها مقابله کرد. ( امتناع لجوجانه ی آنها را بی اثر کرد. )
او همیشه به شیمی علاقه داشت، اما در نهایت جایگاه ( جای مناسب ) خود را در مهندسی شیمی پیدا کرد.
صخره نورد یک فرو رفتگی ( جا دست ) مناسب برای انگشتانش پیدا کرد و به طریقی خودش را بالا کشید.
این دومین آلبوم محبوب او بود ( به خاطر دومین آلبوم محبوبش بود ) که او را به معنای واقعی به عنوان یک ستاره بزرگ پاپ معرفی کرد.
مسؤلان ، تبرهای مخصوص برداشت محصول را در اختیار زندانیان قرار دادند ( زندانیان را به این نوع تبر ها مجهز کردند ) .
ترجمه گوگل صحیح ترین ترجمه ی این جمله است.
صبح اینجا را ترک خواهیم کرد ( خواهیم رفت، عازم خواهیم شد. )
آنها برای دستمزد بالاتر در کارخانه اعتصاب کردند.
این تصور ( فکر، باور و . . . ) به نظر او ایده خوبی بود.
ساعت، ( از طریق صدا ) ساعت یک را اعلام کرد. ( بعضی ساعت ها به تعداد عدد ساعت مورد نظر صدا می دند و از این طریق سر هر ساعت، ساعت رو اعلام می کنند. )
با شگفتی سرش را ناگهانی و سریع به عقب چرخاند ( یا بُرد ) .
او در پاسخ، جواب تند و تیزی بهش داد. ( نیش دار جوابشو داد. )
درب بطری به هنگام باز و بسته شدن صدا ( ی ترق، تاپ، پاپ، تلپ و . . . ) می دهد.
ارگ نواز، در زمان ترک تالار توسط صف حضار، یک قطعه شاد از باخ می نواخت.
پس رفت سیلاب ها ( خبر یا اتفاق ) آرامش بخشی بود.
او سرشناس ترین متخصص در رشته ی خود است.
آتش افروز احتمالی ( ادعایی ) معلوم شد که در ماشینش مواد منفجره داشت.
او تلاش ناامیدانه ای ( بی حاصلی ) جهت مطالعه برای آزمون کرد.
بچه ی جدید ( تازه وارد ) در حالی که تنها با خودش در کافه تریا نشسته بود، درمانده ( تنها و بی کس ) به نظر می رسید.
این بیماری سلامت کودک را به کلی نابود کرد.
فرش جدید هزینه زیادی را موجب می شد ( داشت ) ، اما لازم بود.
ییهو به سرم زد ( هوس کردم ) برم بیرون و برای خودم یک سگ بخرم.
آنها پول کمی دارند که خرجی ( خرج ِ ) منزل را با آن بدهند.
پدرش تمایلات ذهنی/ ذهنیتی محافظه کارانه از خود نشان می دهد.
در بیمارستان دست شکسته اش را گچ گرفتند.
او مسیر خود را به سمت میانه ی جریان تغییر داد.
این بحث، ابعاد و زوایای موضوعی آشنا ( متداول یا روزمره ) را روشن کرد.
یک تکه شیشه ( تو پاش بود ) که باید بیرون آورده می شد ( در میومد ) . ( به زمان فعل دقت کنید که مریوط به گذشتست. )
شهردار در مراسم پی ریزی ( کلنگ زنی ) کتابخانه جدید سخنرانی کرد.
او یک حرکت دست و پای آسان برای شنا ( کردن ) دارد.
معلم پیانوی سختگیر او سریع به هر نقصی در نواختن او اشاره می کرد.
بسیاری از محموله های کشتی از لاشه ی آن نجات یافتند.
بار ( محموله، مال یا دارایی ) نجات داده شده ( از غرق شدن ) به ساحل برده شد. ( به صورت هل دادن یا یدک کشیدن )
نجات کشتی در حال نشت ( سوراخ ) غیرممکن به نظر می رسید.
ذهنش در حال فرو رفتن ( به غش، خواب و . . . ) بود و شروع به اشتباه گرفتن خیال با واقعیت کرده بود.
هر دو نامزد در حال جلب آراء رای دهندگان ( با تبلیغات انتخاباتی از طریق برخورد مستقیم و حضوری با افراد ) در سراسر منطقه هستند.
او یک کارگاه سرسخت بود و داستان غم انگیز موکلش به هیچ وجه او را تحت تاثیر قرار نداد.
او گرایشی به خشونت ندارد. یا او تحمل خشونت را ندارد.
ما دوتا پیشنهاد ( خواهان / طالب ) برای ماشینی که داریم می فروشیم داشته ایم.
او به سختی ضربه خورده بود، و مدتی طول کشید تا به هوش بیاید.
اگر این آرزوی ( خواسته ی قلبی ) توست، اکنون تورا ترک می کنم.
کلاچ رو با پای چپت فشار می دی ( می گیری ) .
( قنداق اسلحه ) از دستش در رفت و مامور پلیس توانست آن ( اسلحه ) را از او بگیرد.
آنها محکم در رو می کوبیدند. ( در زدن با شدت منظورشه )
شاخه ی در حال سقوط ضربه ای ( سخت ) به شانه ام زد. ( با شدت به شانه ام اصابت کرد. )
اینها پیچیدگی هایی ( شرایط بغرنجی ) هستند که ما حسابشو نکرده بودیم ( براش آماده نبودیم ) .
" نسبت انگشت دست به دست مانند نسبت انگشت پا به پا است. " مثالی از یک نمونه قیاس تشبیهی ساده است.
اینکه این زندانی چگونه توانست فرار کند یک معما باقی می ماند.
او ( مرد ) به واسطه ی درخواست او ( زن ) برای کمک به لحاظ احساسی اصلا تکون نخورد ( تحت تاثیر قرار نگرفت. )
ترجمه ی صحیح و توضیح مربوط به این جمله رو در قسمت پیشنهاد ها گذاشتم، اونجا بخونیدش.
بازی ضعیف رقبا ( حریفان ) ، تیم ما را در وضعیت خوبی قرار داد. ( کار رو برای تیم ما راحت کرد. )
من بیشتر از این، این رفتار ناعادلانه را تحمل نمی کنم.
( بل توجه به آمدن away ) هر هفته او بیشتر دستمزد خود را در قمار می بازد.
او همدردی و همدلی خود را به خانواده برای از دست دادن ( خسران ) غم انگیزشان ابراز ( بیان ) کرد.
من چندین آشنا در این شهر دارم اما هنوز دوستان واقعی ندارم.
این مهم ترین مصاحبه او بود، اما او شوکه شد.
او ناگهان با ( به علت ) استخوان مرغ ( در گلویش ) دچار خفگی شد.
علف های هرز باغ را خفه کردند. ( جلوی رشد گیاهان باغ را گرفتند. )
ترجمه گوگل درسته؛ یعنی واکنش او به این خبر اخم و ترشرویی بود. ترجمه یسنا اشتباهه.
او تمام ارثیه ی خود را سر ( به خاطر ) مشروب الکلی و سرگرمی ( الواتی ) به باد داد.
آنها در یک ربع آخر، بازی رو به باد ( گا ) دادند. / گند زدند به بازی.
برگ ها در سراسر / طول حیاط با وزش باد به حرکت در آمدند.
مرگ همسرش ضربه ی بزرگی / شوک سنگینی برای او بود. ( توجه کنید که اینجا با توجه به آمدن was a قبل از blow باید blow به صورت اسم ترجنه شود، نه فعل )
من دیگر زیاد امیدی به یافتن خریدار ندارم. ( hold out رو در جمله " دیگر " ترجمه کردیم و به ادامه امید اشاره داره . )
پزشکان هنوز امید کمی به بهبودی او دارند. ( hold out به ادامه دار بودن امید اشاره داره . )
به نظر می رسد او دیگر هیچ امیدی به موفقیت ندارد. ( hold out به ادامه داشتن امید اشاره داره . )
ستاره بسکتبال تا زمانی که پول بیشتری را پیشنهاد نکردند، مخالف بود. ( قرارداد رو امضا نکرد / به تیم نپیوست / بازی نکرد )
فرانسه در تلاش برای مذاکره برای پایان دادن به مناقشه ( اختلاف ) مخالف بوده است.
" در گذشتن " محترمانه ی " مردن " است.
پرستار رو خبر کردی ؟ ( از طریق تلفن، زدن زنگ هشدار و هر روش و وسیله ی دیگر )
خلبان در ارتفاع کم از بالای کشتی جنگی رد شد ( پرواز کرد ) .
او خدمتکار رو خبر کرد ( خواست - از طریق تلفن زدن یا زدن زنگ و هر وسیله ی دیگه )
کاشکی تِر تِر این ماشین بخوابه ( قطع شه ) .