punctual

/ˈpʌŋkt͡ʃʊəl//ˈpʌŋkt͡ʃʊəl/

معنی: صریح، دقیق، بموقع، خوش قول، نقطه نقطه، نقطه دار، معنی دار، نیش دار، وقت شناس، ثابت در یک نقطه، نقطه مانند، لایتجزی، نکته دار، با ذکر جزئیات دقیق، اداب دان
معانی دیگر: بگاه آیند، (قدیمی) رجوع شود به: punctilious، مثل نقطه لایتجزی، معین، مشروح

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: punctually (adv.), punctuality (n.), punctualness (n.)
(1) تعریف: on time; prompt.
مترادف: prompt
متضاد: late, tardy, unpunctual
مشابه: expeditious, on the dot, timely, well-timed

- a punctual arrival
[ترجمه Aida] یک رسیدن به موقع
|
[ترجمه mahshid] وقت شناس
|
[ترجمه سید عباس حسینی] یک ورود ( رسیدن ) به موقع ( سر وقت )
|
[ترجمه Mohsen] یک ورود به موقع
|
[ترجمه گوگل] یک ورود وقت شناس
[ترجمه ترگمان] در این موقع درست به موقع رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: habitually on time.
متضاد: unpunctual
مشابه: regular, reliable

- a punctual friend
[ترجمه گوگل] یک دوست وقت شناس
[ترجمه ترگمان] یک دوست خوب و وقت شناس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a punctual person comes on time
آدم خوش قول سر وقت می آید.

2. we put a premium on being punctual
ما به سروقت بودن اهمیت می دهیم.

3. She is always punctual, but her friend is always late.
[ترجمه رها اژدری] او همیشه وقت شناس است اما دوستش همیشه دیر می کند.
|
[ترجمه sufia] او همیشه دقیق است ولی دوستش دیر میکند
|
[ترجمه چانیول] اون همیشه وقت شناسه ولی دوستش همیشه دیر میکنه
|
[ترجمه ناشناس] او همیشه وقت شناس است اما دوست او همیشه دیر می کند
|
[ترجمه گوگل]او همیشه وقت شناس است، اما دوستش همیشه دیر می کند
[ترجمه ترگمان]همیشه وقت شناس است، اما دوستش همیشه دیر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's always very punctual. I'll see if he's here yet.
[ترجمه گوگل]او همیشه بسیار وقت شناس است ببینم هنوز اینجا هست یا نه
[ترجمه ترگمان]او همیشه وقت شناس بود حالا می فهمم که او اینجاست یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I am not myself a particularly punctual person.
[ترجمه صبا سلگی] من خودم به شخصه آدم چندان وقت شناسی نیستم
|
[ترجمه گوگل]من خودم آدم وقت شناس نیستم
[ترجمه ترگمان]من خودم یک آدم وقت شناس نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Not being punctual is his greatest shortcoming.
[ترجمه کوثر] بزرگترین نقص او وقت شناس نبودن است
|
[ترجمه گوگل]وقت شناس نبودن بزرگترین نقص اوست
[ترجمه ترگمان] الان وقت مناسبی نیست، بزرگ ترین shortcoming
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She promised me she would be punctual.
[ترجمه گوگل]او به من قول داد که وقت شناس باشد
[ترجمه ترگمان]او به من قول داد که درست سر وقت حاضر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He likes his guests to be punctual.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد مهمانانش وقت شناس باشند
[ترجمه ترگمان] اون از مهمونا خوشش میاد که وقت شناس باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Henceforth I expect you to be punctual for meeting.
[ترجمه گوگل]از این به بعد از شما انتظار دارم برای ملاقات وقت شناس باشید
[ترجمه ترگمان]از این پس منتظر دیدار شما هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's very punctual always arrives on the dot.
[ترجمه گوگل]او بسیار وقت شناس است همیشه به نقطه می رسد
[ترجمه ترگمان]او خیلی وقت شناس و وقت شناس به نقطه می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Henceforth I expect you to be punctual for meetings.
[ترجمه گوگل]از این به بعد از شما انتظار دارم در جلسات وقت شناس باشید
[ترجمه ترگمان]از این پس من انتظار دارم که شما درست سر وقت ملاقاتی داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We cannot guarantee the punctual arrival of trains in foggy weather.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم ورود به موقع قطارها در هوای مه آلود را تضمین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم ورود دقیق قطارها را در هوای مه آلود تضمین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The tenants are punctual in paying the rent.
[ترجمه گوگل]مستاجران در پرداخت اجاره بها وقت شناس هستند
[ترجمه ترگمان]tenants برای پرداخت اجاره مناسب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Always be punctual for an interview.
[ترجمه amin] همیشه برای مصاحبه وقت شناس باش
|
[ترجمه گوگل]همیشه برای مصاحبه وقت شناس باشید
[ترجمه ترگمان]همیشه برای یک مصاحبه سر و کار داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We can guarantee the punctual arrival of the armoured cars in foggy weather.
[ترجمه گوگل]ما می توانیم ورود دقیق خودروهای زرهی در هوای مه آلود را تضمین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم ورود دقیق اتومبیل های مسلح را در هوای مه آلود تضمین کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صریح (صفت)
straight, abstract, definite, definitive, clear, explicit, express, frank, unequivocal, precise, open, punctual, clean-cut, clear-cut, perspicuous

دقیق (صفت)
careful, accurate, precise, exact, detailed, stringent, astringent, tender, advertent, watchful, exquisite, wistful, sound, set, punctual, astute, scholastic, subtle, tenuous, particular, literal, punctilious, scrutinizing

بموقع (صفت)
proper, fitting, timely, apropos, opportune, seasonable, punctual, pat, well-timed, forehanded

خوش قول (صفت)
punctual, as good as one's word, loyal to his word, true to one's word

نقطه نقطه (صفت)
dotty, punctual, punctulate, punctulated, punctate, pinto

نقطه دار (صفت)
punctual, gutty

معنی دار (صفت)
significant, punctual, meaningful

نیش دار (صفت)
pointed, mordant, punctual, poignant, sarcastic, waspish

وقت شناس (صفت)
punctual

ثابت در یک نقطه (صفت)
punctual

نقطه مانند (صفت)
punctual

لایتجزی (صفت)
punctual

نکته دار (صفت)
punctual

با ذکر جزئیات دقیق (صفت)
punctual

اداب دان (صفت)
punctual

تخصصی

[ریاضیات] نقطه ای

انگلیسی به انگلیسی

• exacting, fastidious; prompt, on time
if you are punctual, you arrive or do something at the arranged time.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : punctuality
✅️ صفت ( adjective ) : punctual
✅️ قید ( adverb ) : punctually
✅on time
وقت شناس - خوش قول
Which type of public transport do you prefer? Why
My preference would be metro system as comparing with buses "it's more punctual" so that I can take it to the destination "on time". Besides, it seldom lead to any accidents
on time
دقیق - خوش قول - وقت شناس
For example: I remember her because she was always punctual.
خوش قول
On time وقت شناس
she was always punctual
سر وقت
به موقع
on time
دقیق ، بموقع ، وقت شناس
وقت شانسی، به موقع ، انجام دادن کاری به موقع

وقت شناس. بموقع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس